السلام علیک یا فاطمة الزهراء (س)

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

السلام علیک یا فاطمة الزهراء (س)

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

تفسیر آیه 105 سوره مبارکه آل عمران

In the Name of Allah

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة
یا زهرا سلام الله علیها

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

تفسیر آیه 105 سوره مبارکه آل عمران

105 وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ

ترجمه
105ـ و مانند کسانى نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند; (آن هم) پس از آن که نشانه هاى روشن (پروردگار) به آنان رسید! و آنها عذاب عظیمى دارند.

تفسیر
در این آیه، مجدداً بحث پیرامون مسأله اتحاد و پرهیز از تفرقه و نفاق است. این آیه، مسلمانان را از این که همانند اقوام پیشین ـ همچون یهود و نصارى ـ راه تفرقه و اختلاف پیش گیرند و عذاب عظیم براى خود بخرند را بر حذر مى دارد، و در حقیقت آنها را به مطالعه تاریخ پیشینیان، و سرنوشت دردناک آنها پس از اختلاف و تفرقه، دعوت مى کند. مى فرماید: «و مانند کسانى نباشید که پس از رسیدن نشانه هاى روشن پروردگار به آنها پراکنده شدند و اختلاف کردند و آنها عذاب عظیمى دارند» ( وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ ). اصرار و تأکید قرآن مجید در این آیات، درباره اجتناب از تفرقه و نفاق، اشاره به این است که این حادثه در آینده در اجتماع آنها وقوع خواهد یافت; زیرا هر کجا قرآن در ترساندن از چیزى زیاد اصرار نموده اشاره به وقوع و پیدایش آن مى باشد. پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نیز این پیش بینى را قبلا کرد و صریحاً به مسلمانان خبر داد که: «قوم یهود بعد از موسى 71 فرقه شدند و مسیحیان 72 فرقه و امت من بعد از من 73 فرقه خواهند شد» ظاهراً عدد 70 اشاره به کثرت است و به اصطلاح «عدد تکثیرى» است نه «شمارشى» یعنى در میان یهود یک طایفه بر حق بودند و «طوائف زیادى» بر باطل، در میان مسیحیان طوائف باطل فزونى گرفتند و حق همچنان در یک طایفه بود، و در میان مسلمانان اختلافات باز هم فزونى خواهد گرفت. طبق آنچه قرآن مجید اشاره کرده و پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نیز خبر داده بود مسلمانان بعد از وفات او از طریق مستقیم ـ که یک راه بیش نبود ـ منحرف شدند در عقاید مذهبى و حتى در خودِ دین پراکنده گشتند و به تکفیر یکدیگر پرداختند، تا آنجا که در میان آنان، گاه شمشیر، و گاه سب و لعن حکومت مى کرد. کار به جائى کشید که بعضى از مسلمانان، جان و مال همدیگر را حلال مى دانستند و حتى به قدرى میان آنان عداوت و دشمنى ایجاد شده بود که بعضى حاضر مى شدند به کفار بپیوندند و با برادران دینى خود جنگ کنند!. بدین ترتیب، اتحاد و وحدت، که رمز موفقیت مسلمانان پیشین بود به نفاق و اختلاف مبدل گشت، در نتیجه، زندگى سعادتمندانه آنان بیک زندگى شقاوت بار تبدیل شد، و عظمت دیرین خود را از دست دادند. اما عذاب آخرت ـ آن چنان که خدا در قرآن بیان کرده است ـ فوق العاده از این عذاب هم شدیدتر خواهد بود و در انتظار تفرقه اندازان و اختلاف گرایان است. لذا در پایان آیه مى فرماید: «کسانى که با بودن ادله روشن در دین، چنان اختلاف کنند به عذاب عظیم و دردناکى گرفتار مى گردند» (وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیْمٌ) . بى شک نتیجه فورى اختلاف و نفاق، ذلت و خوارى است و سرّ ذلت و خوارى هر ملت را در اختلاف و نفاق آنان باید جستجو کرد، جامعه اى که اساس قدرت و ارکان همبستگى هاى آن با تیشه هاى تفرقه در هم کوبیده شود، سرزمین آنان براى همیشه جولانگاه بیگانگان و قلمرو حکومت استعمارگران خواهد بود، راستى چه عذاب بزرگى است!

منبع (کانال فضیلتها)

https://t.me/fazylatha

کانال طاووس الجَنَّه:

https://t.me/tavoosoljannah

کانال شَرحِ سِرّ ( تماشاگه راز):

https://t.me/sharheser

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

بخش فیلم

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

تفسیر آیه 104 سوره مبارکه آل عمران ...

In the Name of Allah

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة
یا زهرا سلام الله علیها

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

یکی از عوامل قساوت قلب

حضرت امام صادق علیه السّلام

إنَّ الْمَسِیحُ عَلَیهِ السَّلامُ یَقُولُ لَا تُکْثِرُوا الْکَلَامَ‏ فِی غَیْرِ ذِکْرِ اللَّهِ‏ فَإِنَّ الَّذِینَ یُکْثِرُونَ الْکَلَامَ‏ فِی غَیْرِ ذِکْرِ اللَّهِ‏ قَاسِیَةٌ قُلُوبُهُمْ وَ لَکِنْ لَا یَعْلَمُونَ

حضرت مسیح علیه السّلام می فرمود: در غیر ذکر خدا زیاد صحبت نکنید؛

زیرا آنها که در غیر یاد خدا زیاد صحبت می کنند، بی آنکه بدانند قلبهایشان سخت می شود.

«کافی» ج 2 ص 114

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

معجزات حضرت امام رضا علیه‌السلام

آقای مجتهدی فرمودند: در یکی از سفرهایی که از طرف حضرت ماموریت پیدا کرده بودم، به قهوه خانه‌ای رفتم در آن جا با شخصی آصوری (از اهالی روسیه شوروی) برخورد نمودم، او گفت: حیف که ایرانی‌ها قدر امام رضا علیه‌السلام را نمی‌دانند سپس جریانی از معجزات حضرت رضا علیه‌السلام را که برایش اتفاق افتاده بود چنین تعریف کرد: زمانی که در روسیه آشوب بود و تزارها دست به کشت و کشتار زده بودند و همه را اعدام می‌کردند من هم در شمار اعدامی‌ها بودم، چند نفر دیگر باقی مانده بود تا نوبت من بشود که

ناگهان به یاد حرف مادرم افتادم که می‌گفت: هر وقت جایی گیر کردی که نه راه پس داشتی و نه راه پیش این را بدان که ایرانی‌ها امامی دارند به نام امام رضا علیه‌السلام که در این گونه مواقع از کسانی که به او پناه ببرند دستگیری می‌کند،

من همانجا قلباً به امام رضا علیه‌السلام سلام کردم و گفتم اگر مرا از مرگ نجات دهید مسلمان می‌شوم، سپس نوبت من و عده‌ای دیگر شد و به محوطه اجرای حکم رفتیم هنوز آن توسل و عهد با امام رضا علیه‌السلام از صحیفه قلبم پاک نشده بود که ناگهان صدایی به گوشم رسید که گفت: همین جا بایست با تو کاری ندارند.

تمام کسانی را که اطراف من بودند به تیر بستند و کشتند اما گویا مرا نمی‌دیدند! سپس صدایی دیگر شنیدم که گفت: به طرف خراسان حرکت کن ما تو را کمک می‌کنیم.

هنگامی که با حیرت و شگفتی به طرف خراسان می‌آمدم در بین راه چند نفر از علمای شیعه را دیدم که به استقبال من آمده بودند! آنها در خواب حضرت رضا علیه‌السلام را زیارت کرده و ایشان پس از ذکر نشانه‌های من به آنها فرموده بودند: او مهمان ماست که از روسیه می‌آید، از او پذیرایی کنید، سپس من جریان خود را با آنها در میان گذاشتم، آنها گفتند: ما مامور هستیم شما را به پابوس حضرت ببریم تا به عهد خود وفا کنید و مسلمان بشوید و پس از آن مکان مناسبی برایم فراهم کردند و ماشین برایم مهیا نمودند تا با آن مخارج زندگی خود را تامین کنم و از آن موقع تاکنون من زیر سایه آن حضرت زندگی می‌کنم و صاحب عیال و فرزند شده‌ام.

آقای مجتهدی بعد از ذکر این واقعه می‌فرمودند: در هر کجای عالم که قلباً حضرت رضا علیه‌السلام را صدا بزنید و به ناحیه مقدسه ایشان توجه کنید آن بزرگوار سریعاً نظر می‌کنند و این معنای حقیقی کلمه «انیس النفوس» است.

لاله ای از ملکوت، ج 2، ص 290

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

الإمامُ الحسنُ علیه السلام :

الغَفلَةُ تَرکُکَ المَسجِدَ ،وطاعَتُکَ المُفسِدَ .

امام حسن علیه السلام :

غفلت آن است که مسجد [رفتن براى نماز] را ترک کنى و از تبهکار فرمان برى.

 بحار الأنوار : 78/115/10.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

شخصی از آیت الله طباطبایی پرسید:

«این دعاهای عربی را که عامه مردم بخوانند، نمی‌فهمند؛ آیا خواندن همان الفاظ آن دعاها بی آنکه معانی آن را بدانند-اثری دارد؟!»

جناب علامه طباطبایی فرمودند:
«اتفاقاً آن دعاها برای عامه مردم که زبان عربی و معانی آن‌ها را نمی‌دانند بهتر مستجاب می‌شود!زیرا نفس خود را به نفس امامان (علیهم‌السلام) متصل می‌کنند و از خدا می‌خواهند هر چه امامان با خواندن این دعاها می‌خواستند، به آنان هم بدهد اما ما به اندازه فهم خودمان از ان دعاها، از خدا می‌خواهیم!»

زمهر افروخته، ص160

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

امیرالمومنین امام على (علیه السلام) :

الدُّنیا لا تَصفو لِشارِبٍ ، ولا تَفی لِصاحِبٍ

دنیا براى هیچ نوشنده اى زلال نمى شود و به هیچ یارى وفا نمى کند

غررالحکم حدیث 1721

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

تفسیر آیه 104 سوره مبارکه آل عمران

104 وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

ترجمه
104 ـ باید از میان شما، جمعى دعوت به نیکى، و امر به معروف و نهى از منکر کنند! و آنها همان رستگارانند.

تفسیر
به دنبال آیات پیشین که مسأله اخوت و اتحاد را توصیف مى کرد، در این آیه به مسأله «امر به معروف» و «نهى از منکر» اشاره شده که در حقیقت به منزله یک پوشش اجتماعى براى محافظت جمعیت است; زیرا اگر مسأله امر به معروف و نهى از منکر در میان نباشد عوامل مختلفى که دشمن بقاى «وحدت اجتماعى» هستند، همچون موریانه از درون، ریشه هاى اجتماع را مى خورند، و آن را از هم متلاشى مى سازند، بنابراین، حفظ وحدت اجتماعى بدون نظارت عمومى ممکن نیست! در آیه فوق دستور داده شده همواره در میان مسلمانان باید امتى باشند که این دو وظیفه بزرگ اجتماعى را انجام دهند، مى فرماید: «باید از میان شما جمعى باشند که مردم را به نیکى دعوت مى کنند و امر به معروف مى نمایند و از بدى باز مى دارند» ( وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ ). «امت» در اصل، از ماده «امّ» به معنى هر چیزى است که اشیاء دیگرى به آن بضمیمه گردد و به همین جهت «امت» به جماعتى که جنبه وحدتى در میان آنها باشد گفته مى شود، خواه وحدت از نظر زمان باشد یا از نظر مکان و یا از نظر هدف و مرام، بنابراین به اشخاص متفرق و پراکنده «امت» گفته نمى شود. و در پایان آیه تصریح مى کند که فلاح و رستگارى تنها از این راه ممکن است لذا مى فرماید: «و آنها همان رستگارانند» ( وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)
در اینجا این سؤال پیش مى آید که ظاهر «مِنْکُمْ أُمَّةٌ» این است که این امت بعضى از جمعیت مسلمانان را تشکیل مى دهد، نه همه آنها را، و به این ترتیب وظیفه امر به معروف و نهى از منکر، جنبه عمومى نخواهد داشت، بلکه وظیفه طایفه خاصى است، اگر چه انتخاب و تربیت این جمعیت، وظیفه همه مردم است. و به عبارت دیگر، این دو وظیفه واجب کفائى است نه عینى، با این که از دیگر آیات قرآن بر مى آید که این دو وظیفه جنبه عمومى دارد، یعنى واجب عینى است نه واجب کفائى، مثلاً در چند آیه، بعد از این آیه مى خوانیم: کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّة أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر: «شما بهترین امتى بودید که بسود مردم مبعوث شدید، چه این که امر به معروف و نهى از منکر مى کنید» و در سوره «و العصر» مى فرماید: «همه مردم در زیانند جز آنان که ایمان و عمل صالح دارند و دعوت به حق و توصیه به صبر و استقامت مى کنند». طبق این آیات و مانند آنها این دو وظیفه اختصاص به دسته معینى ندارد. در پاسخ باید گفت: دقت در مجموع این آیات، پاسخ سؤال را روشن مى سازد; زیرا از آنها چنین استفاده مى شود که: «امر به معروف و نهى از منکر» دو مرحله دارد: یکى «مرحله فردى» که هر کس موظف است به تنهائى ناظر اعمال دیگران باشد. و دیگرى «مرحله دسته جمعى» که امتى موظفند براى پایان دادن به نابسامانى هاى اجتماع دست به دست هم بدهند و با یکدیگر تشریک مساعى کنند. قسمت اول وظیفه عموم مردم است، و چون جنبه فردى دارد، طبعاً شعاع آن محدود به توانائى فرد است. اما قسمت دوم شکل واجب کفائى به خود مى گیرد و چون جنبه دسته جمعى دارد و شعاع قدرت آن وسیع، طبعاً از شئون حکومت اسلامى محسوب مى شود. این دو شکل از مبارزه با فساد و دعوت به سوى حق، از شاهکارهاى قوانین اسلامى محسوب مى گردد، و مسأله تقسیم کار را در سازمان حکومت اسلامى و لزوم تشکیل یک گروه نظارت بر وضع اجتماعى و سازمان هاى حکومت مشخص مى سازد. سابق بر این، در ممالک اسلامى (و امروز در پاره اى از کشورهاى اسلامى، مانند حجاز) با الهام از آیه فوق، تشکیلاتى مخصوص مبارزه با فساد و دعوت به انجام مسئولیت هاى اجتماعى به نام اداره حِسْبه وجود داشت و مأموران آن را به «محتسب» و یا «آمرین به معروف» مى نامیدند که مأمور بودند با همکارى یکدیگر با هر گونه فساد و زشت کارى در میان مردم، و یا هر گونه ظلم و فساد در دستگاه حکومت مبارزه کنند، و هم چنین مردم را به کارهاى نیک و پسندیده تشویق نمایند. بنابراین، وجود این جمعیت، با آن قدرت وسیع، هیچگونه منافاتى با عمومى بودن وظیفه امر بمعروف و نهى از منکر در شعاع فرد و با قدرت محدود ندارد.

«معروف» در لغت به معنى «شناخته شده» (از ماده عرف) و «منکر» به معنى «ناشناس» (از ماده انکار) است. و به این ترتیب کارهاى نیک، امورى شناخته شده، و کارهاى زشت و ناپسند، امورى ناشناس معرفى شده اند. چه این که فطرت پاک انسانى با دسته اول آشنا و با دوم نا آشنا است!
جمعى از دانشمندان اسلامى معتقدند: وجوب این دو وظیفه تنها با دلیل نقلى ثابت شده، و عقل فرمان نمى دهد که انسان دیگرى را از کار بدى که زیانش تنها متوجه خود او است باز دارد. ولى با توجه به پیوندهاى اجتماعى و این که هیچ کار بدى در اجتماع انسانى در نقطه خاصى محدود نمى شود، بلکه هر چه باشد، همانند آتشى ممکن است به نقاط دیگر سرایت کند، عقلى بودن این دو وظیفه مشخص مى شود. به عبارت دیگر: در اجتماع چیزى به عنوان «ضرر فردى» وجود ندارد، و هر زیان فردى امکان این را دارد که به صورت یک «زیان اجتماعى» در آید، و به همین دلیل، منطق عقل به افراد اجتماع اجازه مى دهد که در پاک نگه داشتن محیط زیست خود از هر گونه تلاش و کوششى خود دارى نکنند. اتفاقاً در بعضى از احادیث به این موضوع اشاره شده است. از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) چنین نقل شده: «یک فرد گنهکار، در میان مردم همانند کسى است که با جمعى سوار کشتى شود، و به هنگامى که در وسط دریا قرار گیرد کلنگى برداشته و به سوراخ کردن موضعى که در آن نشسته است بپردازد، و هر گاه به او اعتراض کنند، در جواب بگوید: من در سهم خود تصرف مى کنم!. اگر دیگران او را از این عمل خطرناک باز ندارند، طولى نمى کشد که آب دریا به داخل کشتى نفوذ کرده و یکباره همگى در دریا غرق مى شوند» پیامبر(صلى الله علیه وآله) با این مثال جالب، منطقى بودن وظیفه امر به معروف و نهى از منکر را مجسم ساخته، و حق نظارت فرد بر اجتماع را یک حق طبیعى که ناشى از پیوند سرنوشت هاست، مى دانند.

علاوه بر آیات فراوان قرآن مجید احادیث زیادى در منابع معتبر اسلامى نیز درباره اهمیت این دو وظیفه بزرگ اجتماعى وارد شده است که در آنها به خطرات و عواقب شومى که بر اثر ترک این دو وظیفه در جامعه به وجود مى آید، اشاره گردیده، به عنوان نمونه: الف ـ امام باقر(علیه السلام) مى فرماید: إِنَّ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ سَبِیلُ الأَنْبِیاءِ وَ مِنْهاجُ الصُّلَحاءِ فَرِیضَةٌ عَظِیمَةٌ بِها تُقامُ الْفَرائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَکاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظالِمُ وَ تُعْمَرُ الأَرْضُ وَ یُنْتَصَفُ مِنَ الأَعْداءِ وَ یَسْتَقِیمُ الأَمْرُ: «امر به معروف و نهى از منکر راه انبیاء و طریق صالحان است، دو فریضه بزرگ الهى است که بقیه فرائض با آنها برپا مى شوند، و به وسیله این دو، راه ها امن مى گردد، و کسب و کار مردم حلال مى شود، حقوق افراد تأمین مى گردد، و در سایه آن زمین ها آباد، از دشمنان انتقام گرفته مى شود، و در پرتو آن همه کارها رو به راه مى گردد» ب ـ پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: مَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهى عَنِ الْمُنْکَرِ فَهُوَ خَلِیْفَةُ اللّهِ فِى أَرْضِهِ وَ خَلِیْفَةُ رَسُولِ اللّهِ وَ خَلِیْفَةُ کِتابِهِ: «کسى که امر به معروف و نهى از منکر کند، جانشین خداوند در زمین، و جانشین پیامبر و کتاب او است» از این حدیث به خوبى استفاده مى شود که این فریضه بزرگ قبل از هر چیز یک برنامه الهى است و بعثت پیامبران و نزول کتب آسمانى همه جزء این برنامه است. ج ـ مردى خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد ـ در حالى که حضرت بر فراز منبر نشسته بود ـ پرسید: مَنْ خَیْرُ النّاسِ: «از همه مردم بهتر کیست»؟ پیامبر فرمود: آمَرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَتْقاهُمْ لِلّهِ وَ أَرْضاهُمْ: «آن کس که از همه بیشتر امر بمعروف و نهى از منکر کند و آن کس که از همه پرهیزگارتر باشد و در راه خشنودى خدا از همه بیشتر گام بردارد» د ـ در حدیث دیگرى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده که فرمود: «باید امر به معروف و نهى از منکر کنید و گر نه خداوند ستمگرى را بر شما مسلط مى کند که نه به پیران احترام مى گذارد، و نه به خردسالان رحم مى کند. نیکان و صالحان شما دعا مى کنند ولى مستجاب نمى شود و از خداوند یارى مى طلبند اما خدا به آنها کمک نمى کند و حتى توبه مى کنند و خدا از گناهانشان در نمى گذرد» اینها همه واکنش طبیعى اعمال جمعیتى است که این وظیفه بزرگ اجتماعى را تعطیل کنند; زیرا بدون نظارت عمومى، جریان امور از دست نیکان خارج مى شود، و بدان میدان اجتماع را تسخیر مى کنند، و این که در حدیث فوق مى فرماید حتى توبه آنها قبول نمى شود به خاطر آن است که توبه با ادامه سکوت آنها در برابر مفاسد، مفهوم صحیحى ندارد مگر این که در برنامه خود تجدید نظر کنند. هـ ـ على(علیه السلام) مى فرماید: وَ ما أَعْمالُ الْبِرِّ کُلُّها وَ الْجِهادُ فِی سَبِیلِ اللّهِ عِنْدَ الأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ إِلاّ کَنَفْثَة فِی بَحْر لُجِّىٍّ: «تمام کارهاى نیک و حتى جهاد در راه خدا در برابر امر بمعروف و نهى از منکر چون آب دهان است در برابر دریاى پهناور»! 5 این همه تأکیدات به خاطر آن است که: این دو وظیفه بزرگ در حقیقت ضامن اجراى بقیه وظائف فردى و اجتماعى است، و در حکم روح و جان آنها محسوب مى شود، و با تعطیل شدن آنها تمام احکام و اصول اخلاقى ارزش خود را از دست خواهد داد.
در پاسخ این سؤال باید گفت: با این که به طور مسلّم زندگانى دسته جمعى براى افراد بشر فوائد و برکات فراوانى دارد و حتى این نوع مزایا انسان را وادار به زندگانى اجتماعى کرده است. ولى در مقابل آن، محدودیت هائى نیز براى او به بار مى آورد، و چون در برابر فوائد بى شمار زندگى دسته جمعى ضرر این نوع محدودیت ها جزئى و ناچیز است. لذا بشر از روز اول تن به زندگى اجتماعى داده و محدودیت ها را پذیرفته است، و از آنجا که در زندگى اجتماعى سرنوشت افراد به هم مربوط است، و به اصطلاح، افراد اجتماع در سرنوشت یکدیگر اثر دارند، حق نظارت در اعمال دیگران حق طبیعى و خاصیت زندگى دسته جمعى است، چنانچه این مطلب به طرز جالبى در حدیثى که سابقاً از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل کردیم، آمده است. بنابراین، انجام این فریضه نه تنها با آزادى هاى فردى مخالف نیست، بلکه وظیفه اى است که افراد در مقابل یکدیگر دارند.

سؤال دیگرى که در اینجا مطرح مى شود این است که: هر گاه بنا شود همه مردم در وضع اجتماع دخالت کرده و بر اعمال یکدیگر نظارت کنند، هرج و مرج و برخوردهاى مختلف در جامعه ایجاد مى گردد، و با مسأله تقسیم وظائف و مسئولیت ها در اجتماع مخالف است. در پاسخ این سؤال باید گفت: از بحث هاى گذشته این حقیقت روشن شد که امر به معروف و نهى از منکر داراى دو مرحله است: مرحله نخست که جنبه عمومى دارد، شعاع آن محدود است، و از تذکر و اندرز دادن و اعتراض و انتقاد نمودن و مانند آن تجاوز نمى کند، مسلماً یک اجتماع زنده، باید تمام نفراتش در برابر مفاسد داراى چنین مسئولیتى باشند. ولى مرحله دوم که مخصوص جمعیت معینى است و از شئون حکومت اسلامى محسوب مى شود، قدرت بسیار وسیعى دارد، به این معنى که اگر نیاز به شدت عمل و حتى قصاص و اجراى حدود باشد، این جمعیت اختیار دارند که زیر نظر حاکم شرع و متصدیان حکومت اسلامى انجام وظیفه کنند. بنابراین، با توجه به مراحل مختلف امر به معروف و نهى از منکر، و حدود و مقررات هر یک، نه تنها هرج و مرجى در اجتماع تولید نمى شود، بلکه اجتماع از صورت یک جامعه مرده و فاقد تحرک بیرون آمده به یک جامعه زنده تبدیل مى گردد.
در پایان این بحث تذکر این نکته نیز لازم است که باید در انجام این فریضه الهى و دعوت به سوى حق و مبارزه با فساد، دلسوزى و حسن نیت و پاکى هدف را فراموش نکرد، و جز در موارد ضرورت از راه هاى مسالمت آمیز وارد شد، نباید انجام این وظیفه را مساوى با خشونت گرفت. ولى متأسفانه بعضى افراد به هنگام انجام این وظیفه، در غیر مورد ضرورت، از راه خشونت آمیز وارد مى شوند، و گاهى متوسل به الفاظ زشت و زننده مى گردند، لذا مى بینیم این نوع امر به معروف ها نه تنها اثر خوبى از خود نمى گذارد، که گاهى نتیجه معکوس هم مى دهد، در حالى که روش پیامبر(صلى الله علیه وآله) و سیره ائمه هدى(علیهم السلام) نشان مى دهد: آنها به هنگام اجراى این دو وظیفه، آنها را با نهایت لطف و محبت مى آمیختند، و به همین دلیل، سرسخت ترین افراد به زودى در برابر آنها تسلیم مى شدند. در تفسیر «المنار» در ذیل آیه چنین مى خوانیم: جوانى خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله)آمده، عرض کرد: اى پیامبر خدا! آیا به من اجازه مى دهى زنا کنم؟! با گفتن این سخن فریاد مردم بلند شد و از گوشه و کنار به او اعتراض کردند. ولى پیامبر با خونسردى و ملایمت فرمود: نزدیک بیا! جوان نزدیک آمد، و در برابر پیامبر نشست. حضرت با محبت از او پرسید: آیا دوست دارى با مادر تو چنین کنند؟! گفت: نه، فدایت شوم! فرمود: همین طور مردم راضى نیستند با مادرانشان چنین شود. آیا دوست دارى با دختر تو چنین کنند؟ گفت: نه، فدایت شوم. فرمود: همین طور مردم درباره دخترانشان راضى نیستند. بگو ببینم، آیا براى خواهرت مى پسندى؟! جوان مجدداً انکار کرد (و از سؤال خود به کلى پشیمان شد). پیامبر سپس دست بر سینه او گذاشت و در حق او دعا کرده، عرض نمود: «خدایا قلب او را پاک گردان و گناه او را ببخش و دامان او را از آلودگى به بى عفتى نگاه دار». از آن به بعد منفورترین کار در نزد این جوان زنا بود!.. این بود نتیجه ملایمت و محبت در نهى از منکر.

منبع (کانال فضیلتها)

https://t.me/fazylatha

کانال طاووس الجَنَّه:

https://t.me/tavoosoljannah

کانال شَرحِ سِرّ ( تماشاگه راز):

https://t.me/sharheser

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

بخش فیلم

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

تفسیر آیات 102 تا 103 سوره مبارکه آل عمران ...

In the Name of Allah

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة
یا زهرا سلام الله علیها

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

 آیت‌الله بهجت(ره):

ملتفت باشیم! دروغ به ما نگویند و دروغ خودشان را به ما نفروشند! از مردم دنیا، دروغ را نخریم!

ما از عترت و قرآن نمی‌توانیم دوری کنیم؛ اگر دوری کردیم، در دامن گرگ‌ها می‌افتیم، [و] خدا می‌داند آیا بعد، از دستشان نجات می‌یابیم؟[یا خیر؟]

برگی از دفتر آفتاب، ص175

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

تفسیر آیات 102 تا 103 سوره مبارکه آل عمران

102 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ 103 وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَة مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ

ترجمه
102 ـ اى کسانى که ایمان آورده اید! آن گونه که حق تقوا و پرهیزکارى است، از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید; و از دنیا نروید، مگر این که مسلمان باشید. 103ـ و همگى به ریسمان خدا (قرآن و اسلام، و هر گونه وسیله وحدت)، چنگ زنید، و پراکنده نشوید، و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید، و او میان دل هاى شما، الفت ایجاد کرد، و به برکت نعمت او، برادر شدید! و شما بر لب حفره اى از آتش بودید، خدا شما را از آن نجات داد; این چنین، خداوند آیات خود را براى شما آشکار مى سازد; شاید پذیراى هدایت شوید.

شان نزول
مى دانیم: در دوران جاهلیت دو قبیله بزرگ در «مدینه» به نام «اوس» و «خزرج» وجود داشتند که بیش از یکصد سال! جنگ و خونریزى و اختلاف در میان آن دو جریان داشت، و هر چند وقت ناگهان به جان یکدیگر مى افتادند و خسارات جانى و مالى فراوانى به یکدیگر وارد مى کردند. یکى از موفقیت هاى بزرگ پیغمبر(صلى الله علیه وآله) پس از هجرت به «مدینه» ، این بود که به وسیله اسلام صلح و صفا در میان آن دو ایجاد کرد، و با اتحاد آنها جبهه نیرومندى در «مدینه» به وجود آمد. اما از آنجا که ریشه هاى اختلاف، فوق العاده زیاد و نیرومند، و اتحاد، تازه و جوان بود، گاه بى گاه، بر اثر عواملى، اختلافات فراموش شده شعلهور مى شد، که به زودى در پرتو تعلیمات اسلام و تدبیر پیامبر(صلى الله علیه وآله) خاموش مى گشت. در آیات پیش، نمونه اى از بروز اختلافات را بر اثر تحریکات دشمنان دانا مشاهده کردیم، ولى این آیات اشاره به نوع دیگرى از این اختلافات است که بر اثر دوستان نادان و تعصب هاى جاهلانه به وجود آمد. مى گویند: روزى دو نفر از قبیله «اوس» و «خزرج» به نام «ثعلبة بن غنم» و «اسعد بن زراره» در برابر یکدیگر قرار گرفتند، و هر کدام افتخاراتى را که بعد از اسلام نصیب قبیله او شده بود، بر مى شمرد. «ثعلبه» گفت: «خزیمة بن ثابت» (ذو الشهادتین) و «حنظله» (غسیل الملائکه) که هر کدام از افتخارات مسلمانانند، از ما هستند، و همچنین «عاصم بن ثابت»، و «سعد بن معاذ» از ما مى باشند. در برابر او «اسعد بن زراره» که از طایفه «خزرج» بود گفت: چهار نفر از قبیله ما در راه نشر و تعلیم قرآن خدمت بزرگى انجام دادند: ابى بن کعب، و معاذ بن جبل، و زید بن ثابت، و ابو زید، به علاوه «سعد بن عباده» رئیس و خطیب مردم «مدینه» از ما است. کم کم کار به جاى باریک کشید، و قبیله دو طرف از جریان آگاه شدند، و دست به اسلحه برده، در برابر یکدیگر قرار گرفتند، بیم آن مى رفت که بار دیگر آتش جنگ بین آنها شعلهور گردد و زمین از خون آنها رنگین شود! خبر به پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسید، حضرت فوراً به محل حادثه آمد، و با بیان و تدبیر خاص خود به آن وضع خطرناک پایان داد، و صلح و صفا را در میان آنها بر قرار نمود. آیات فوق در اینجا نازل گردید و بصورت یک حکم عمومى همه مسلمانان را با بیان مؤثر و مؤکدى دعوت به اتحاد نمود

تفسیر
در آیه نخست، دعوت به تقوا شده است تا مقدمه اى براى دعوت به اتحاد باشد، در حقیقت دعوت به اتحاد بدون استمداد از یک ریشه اخلاقى و عقیده اى بى اثر و یا بسیار کم اثر است، به همین دلیل در این آیه کوشش شده است عوامل ایجاد کننده اختلاف و پراکندگى در پرتو ایمان و تقوا، تضعیف گردند، لذا افراد با ایمان را مخاطب ساخته، مى فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید! همگى آن گونه که حق تقوا و پرهیزگارى است نسبت به خدا پروا داشته باشید» ( یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ ). در این که منظور از «حق تقوا» چیست؟ در میان مفسران سخن بسیار است اما شک نیست که حق تقوا آخرین و عالى ترین درجه پرهیزگارى است، که پرهیز از هر گونه گناه و عصیان و تعدى و انحراف از حق را شامل مى گردد. لذا در تفسیر «درّ المنثور» از پیامبر(صلى الله علیه وآله) و در تفسیر «عیاشى» و «معانى الاخبار» از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که در تفسیر «حق تقوا» فرمودند: أَنْ یُطاعَ فَلایُعْصى وَ یُذْکَرَ فَلایُنْسى وَ یُشْکَرَ فَلایُکْفَرَ: «حق تقوا و پرهیزگارى این است که پیوسته اطاعت فرمان او کنى، و هیچ گاه معصیت ننمائى، همواره به یاد او باشى، و او را فراموش نکنى، و در برابر نعمت هاى او شکرگذار باشى و کفران نعمت او ننمائى» بدیهى است انجام این دستور، همانند همه دستورات الهى بستگى به میزان توانائى انسان دارد، بنابراین آیه فوق با آیه 16 سوره «تغابن» که مى گوید: فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ: «تا آنجا که توانائى دارید پرهیزگارى پیشه کنید» هیچگونه منافاتى ندارد و گفتگو درباره تضاد این دو آیه و نسخ یکى به وسیله دیگرى، به کلى بى اساس است. البته آیه دوم در حقیقت بیان قید و به اصطلاح تخصیص در آیه اول است و آن را مقید به مقدار توانائى انسان مى کند. و از آنجا که ظاهراً در میان قدما گاهى کلمه «نسخ» بر «تخصیص» اطلاق مى شده، ممکن است منظور کسانى که آیه دوم را ناسخ آیه اول دانسته اند همان «تخصیص» بوده باشد. به هر حال، در پایان آیه به طایفه «اوس» و «خزرج» و همه مسلمانان جهان هشدار مى دهد که به هوش باشند، تنها اسلام آوردن کافى نیست، مهم آن است که ایمان و اسلام خود را تا واپسین ساعات عمر، حفظ کنند، و با روشن ساختن آتش هاى خاموش شده کینه هاى دوران جاهلى، و پیروى از تعصب هاى نابخردانه، ایمان و اعمال پاک خود را بر باد ندهند، تا عاقبت و پایان کار آنها به بدبختى نگراید، لذا با تأکید مى فرماید: «مراقب باشید که جز با ایمان و اسلام از دنیا بیرون نروید» ( وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ)

دعوت به سوى اتحاد در آیه بعد، بحث نهائى که همان «مسأله اتحاد و مبارزه با هر گونه تفرقه» باشد مطرح شده، مى فرماید: «همگى به ریسمان الهى چنگ بزنید، و از هم پراکنده نشوید»! ( وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا ). درباره این که منظور از حبل اللّه: «ریسمان الهى» چیست؟ مفسران احتمالات مختلفى ذکر کرده اند: بعضى مى گویند: منظور از آن قرآن است. بعضى مى گویند: اسلام. و بعضى دیگر گفته اند: منظور خاندان پیامبر و ائمه معصومین(علیهم السلام) هستند. در روایاتى که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده نیز همین تعبیرات گوناگون دیده مى شود، مثلا در تفسیر «درّ المنثور» از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و در کتاب «معانى الاخبار» از امام سجاد(علیه السلام) نقل شده که فرمودند: «حبل اللّه قرآن است» و در تفسیر «عیاشى» از امام باقر(علیه السلام) که فرمود: «ریسمان الهى آل محمّد(صلى الله علیه وآله)مى باشند، که مردم مامور به تمسک به آن هستند» ولى نه این احادیث و نه آن تفسیرها، هیچ کدام با یکدیگر اختلاف ندارند، زیرا منظور از ریسمان الهى هر گونه وسیله ارتباط با ذات پاک خداوند است، خواه این وسیله، اسلام باشد، یا قرآن، یا پیامبر و اهل بیت او. و به عبارت دیگر تمام آنچه گفته شد، در مفهوم وسیع «ارتباط با خدا» که از معنى «حبل اللّه» استفاده مى شود، جمع است. دشمنان دیروز و برادران امروز پس از آن قرآن به نعمت بزرگ اتحاد و برادرى اشاره کرده و مسلمانان را به تفکر در وضع اندوهبار گذشته، و مقایسه آن «پراکندگى» با این «وحدت» دعوت مى کند، و مى فرماید: «فراموش نکنید که در گذشته چگونه با هم دشمن بودید، ولى خداوند در پرتو اسلام و ایمان، دل هاى شما را به هم مربوط ساخت، و شما دشمنان دیروز، برادران امروز شدید» ( وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً ). جالب توجه این که: کلمه «نعمت» را دو بار در این جمله تکرار کرده و به این طریق اهمیت موهبت اتفاق و برادرى را گوشزد مى کند. نکته دیگر این که: مسأله تألیف قلوب مؤمنان را به خود نسبت داده، مى گوید: «خدا در میان دل هاى شما الفت ایجاد کرد» و با این تعبیر، اشاره به یک معجزه اجتماعى اسلام شده; زیرا اگر سابقه دشمنى و عداوت پیشین عرب را درست دقت کنیم که چگونه کینه هاى ریشه دار در طول سال هاى متمادى در دل هاى آنها انباشته شده بود؟ و چگونه یک موضوع جزئى و ساده کافى بود آتش جنگ خونینى در میان آنها بیفروزد ـ مخصوصاً با توجه به این که مردم نادان و بى سواد و نیمه وحشى معمولاً افرادى لجوج و انعطاف ناپذیرند، و به آسانى حاضر به فراموش کردن کوچک ترین مسائل گذشته نیستند ـ اهمیت این «معجزه بزرگ اجتماعى» اسلام، آشکار مى شود، و ثابت مى گردد که از طرق عادى و معمولى امکان پذیر نبود در طى چند سال، از چنان ملت پراکنده و کینه توز و نادان و بى خبر، ملتى واحد و متحد و برادر بسازند. سپس قرآن مى گوید: «شما در گذشته در لبه گودالى از آتش بودید که هر آن ممکن بود در آن سقوط کنید و همه چیز شما خاکستر گردد» ( وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَة مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها ) اماخداوند شما را نجات داد و از این پرتگاه به نقطه امن و امانى که همان نقطه برادرى و محبت بود رهنمون ساخت. «شفا» در اصل لغت به «کناره چاه» و یا خندق و مانند آن گویند، و شاید اطلاق «شفه» بر «لب» نیز به همین مناسبت باشد، و همچنین استعمال این کلمه در بهبودى از بیمارى نیز به خاطر آن است که انسان در کناره «سلامت و تندرستى» قرار مى گیرد. در این که منظور از «نار» در آیه، آتش دوزخ است یا آتش هاى این جهان؟ در میان مفسران گفتگو است، ولى با توجه به مجموع آیه، چنین به نظر مى رسد: «نار» کنایه از جنگ ها و نزاع هائى بوده که هر لحظه در دوران جاهلیت به بهانه اى در میان اعراب شعلهور مى شده، قرآن مجید با این جمله اوضاع خطرناک عصر جاهلیت را منعکس مى سازد که هر لحظه خطر جنگ و خونریزى آنها را تهدید مى کرد و خداوند در پرتو نور اسلام آنها را از آن وضع نجات داد و مسلماً با نجات یافتن از وضع خطرناک گذشته از آتش سوزان دوزخ نیز نجات یافتند. در پایان آیه براى تأکید بیشتر مى فرماید: «خداوند این چنین آیات خود را روشن مى سازد تا هدایت شوید» ( کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ). بنابراین، هدف نهائى هدایت و نجات شما است و چون پاى منافع و سرنوشت شما در میان است باید به آنچه گفته شد اهمیت فراوان دهید.

جالب این که از این امور به «حبل اللّه» تعبیر شده، در واقع اشاره به یک حقیقت است، که انسان در شرائط عادى و بدون داشتن مربى و راهنما، در قعر دره طبیعت، و چاه تاریک غرائز سرکش، و جهل و نادانى باقى خواهد ماند. و براى نجات از این دره و برآمدن از این چاه نیاز به رشته و ریسمان محکمى دارد که به آن چنگ بزند و بیرون آید، این رشته محکم همان ارتباط با خدا از طریق قرآن و آورنده قرآن و جانشینان واقعى او مى باشد، که مردم را از سطوح پائین و پست بالا برده و به آسمان تکامل معنوى و مادى مى رسانند.
اهمیت موضوع فوق (وحدت و برادرى در میان قبائل کینه توز عرب) از نظر دانشمندان و مورخان، حتى دانشمندان و مورخان غیر مسلمان مخفى نمانده و همگى با اعجاب فراوان از آن یاد کرده اند، به عنوان نمونه: «جان دیون پورت» دانشمند معروف انگلیسى مى نویسد: «...محمّد یک نفر عرب ساده، قبائل پراکنده کوچک، برهنه و گرسنه کشور خودش را مبدل به یک جامعه فشرده و با انضباط نمود و در میان ملل روى زمین آنها را با صفات و اخلاق تازه اى معرفى کرد، و در کمتر از سى سال، این طرز و روش، امپراطور قسطنطنیه را مغلوب کرد، و سلاطین ایران را از بین برد. سوریه و بین النهرین و مصر را تسخیر کرد و دامنه فتوحاتش را از اقیانوس اطلس تا کرانه دریاى خزر و تا رود سیحون بسط داد» «توماس کارل» مى گوید: «خداوند عرب را به وسیله اسلام از تاریکى ها به سوى روشنائى ها هدایت فرمود، از ملت خموش و راکدى که نه صدائى از آن مى آمد و نه حرکتى محسوس بود، ملتى به وجود آورد که از گمنامى به سوى شهرت، از سستى به سوى بیدارى، از پستى به سوى فراز، و از عجز و ناتوانى به سوى نیرومندى سوق داده شده، نورشان از چهار سوى جهان مى تابید. از اعلان اسلام یک قرن بیشتر نگذشته بود که مسلمانان یک پا در هندوستان و پاى دیگرى در اندلس نهادند و بالاخره در همین مدت کوتاه اسلام بر نصف دنیا نورافشانى مى کرد» «دکتر گوستاو لوبون» به این حقیقت چنین اعتراف کرده است: «...تا زمان این حادثه حیرت انگیز، یعنى «اسلام» که دفعتاً نژاد عرب را به لباس جهانگیرى و خلاق معانى به ما نشان داد، هیچیک از قسمت هاى عربستان نه جزء تاریخ تمدن شمرده مى شد و نه از حیث علم یا مذهب نشانى از آن بود» «نهرو» دانشمند و سیاستمدار فقید هندى در این باره مى نویسد: «...سرگذشت عرب و داستان این که چگونه به سرعت در آسیا و اروپا و افریقاتوسعه یافتند و فرهنگ و تمدن عالى و بزرگى را به وجود آوردند یکى از شگفتى هاى تاریخ بشرى مى باشد، نیرو و فکر تازه اى که عربها را بیدار ساخت و ایشان را از اعتماد بنفس و قدرت سرشار ساخت «اسلام» بود...»

با تمام گفتگوهائى که درباره اثر اعجاز آمیز اتحاد در پیشرفت اهداف اجتماعى و سربلندى اجتماعات گفته شده است، مى توان گفت: هنوز اثر واقعى آن شناخته نشده است. امروز سدهاى عظیمى در نقاط مختلف جهان برپا شده که مبدأ تولید بزرگ ترین نیروهاى صنعتى است و سرزمین هاى وسیعى را زیر پوشش آبیارى و روشنائى خود قرار داده است. اگر درست فکر کنیم مى بینیم: این قدرت عظیم چیزى جز نتیجه به هم پیوستن قدرت هاى ناچیز دانه هاى باران نیست و آن گاه به اهمیت اتحاد و کوشش هاى دسته جمعى انسان ها واقف مى شویم. در احادیث فراوانى که از پیامبر و پیشوایان بزرگ اسلام(صلى الله علیه وآله) به ما رسیده به لزوم و اهمیت این موضوع با عبارات مختلفى اشاره شده است: در یک مورد پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: اَلْمُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِ کَالْبُنْیانِ یُشَیِّدُبَعْضُهُ بَعْضاً: «افراد با ایمان نسبت به یکدیگر همانند اجزاى یک ساختمانند که هر جزئى از آن جزء دیگر را محکم نگاه مى دارد» و نیز فرمود: اَلْمُؤْمِنُونَ کَالنَّفْسِ الْواحِدَةِ: «مؤمنان همچون یک روحند» و نیز مى فرماید: مَثَلُ الْمُؤْمِنِیْنَ فِى تَوادِّهِمْ وَ تَراحُمِهِمْ کَمَثَلِ الْجَسَدِ الْواحِدِ اِذَا اشْتَکى بَعْضُهُ تَداعى سائِرُهُ بِالسَّهَرِ وَ الْحُمّى: «مثل افراد با ایمان در دوستى و نیکى به یکدیگر، همچون اعضاى یک پیکر است که چون بعضى از آن رنجور شود و به درد آید اعضاى دیگر را قرار و آرامش نخواهد بود»

منبع (کانال فضیلتها)

https://t.me/fazylatha

کانال طاووس الجَنَّه:

https://t.me/tavoosoljannah

کانال شَرحِ سِرّ ( تماشاگه راز):

https://t.me/sharheser

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

بخش فیلم

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

تفسیر آیات 98 تا 101 سوره مبارکه آل عمران

In the Name of Allah

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة
یا زهرا سلام الله علیها

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

تفسیر آیات 98 تا 101 سوره مبارکه آل عمران

98 قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ اللّهُ شَهیدٌ عَلى ما تَعْمَلُونَ 99 قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ وَ مَا اللّهُ بِغافِل عَمّا تَعْمَلُونَ 100 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تُطیعُوا فَریقاً مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إیمانِکُمْ کافِرینَ 101 وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَیْکُمْ آیاتُ اللّهِ وَ فیکُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراط مُسْتَقیم

ترجمه
98 ـ بگو: «اى اهل کتاب! چرا به آیات خدا کفر مىورزید؟! و خدا گواه است بر اعمالى که انجام مى دهید»!. 99ـ بگو: «اى اهل کتاب! چرا افرادى را که ایمان آورده اند از راه خدا باز مى دارید، و مى خواهید این راه را کج سازید؟! در حالى که شما (به درستى این راه) گواه هستید; و خداوند از آنچه انجام مى دهید، غافل نیست»!. 100 ـ اى کسانى که ایمان آورده اید! اگر از گروهى از اهل کتاب، (که کارشان نفاق افکنى و شعله ور ساختن آتش کینه و عداوت است) اطاعت کنید، شما را پس از ایمان، به کفر باز مى گردانند. 101ـ و چگونه ممکن است شما کافر شوید با این که (در دامان وحى قرار گرفته اید. و) آیات خدا بر شما خوانده مى شود و پیامبر او در میان شماست؟! (بنابراین به خدا تمسک جوئید)! و هر کس به خدا تمسک جوید; به راهى راست هدایت شده است.

شان نزول
از مجموع آنچه در کتب شیعه و اهل تسنن درباره شأن نزول این آیات نقل شده چنین استفاده مى شود: یکى از یهودیان به نام «شاس بن قیس» که پیرمردى تاریک دل و در کفر و عناد کم نظیر بود روزى از کنار جمعى از مسلمانان مى گذشت، دید جمعى از طایفه «اوس» و «خزرج» که سال ها با هم جنگ هاى خونینى داشتند، در نهایت صفا و صمیمیت گرد هم نشسته، مجلس انسى به وجود آورده اند، و آتش اختلافات شدیدى که در جاهلیت در میان آنها شعلهور بود، به کلى خاموش شده است. از دیدن این صحنه، بسیار ناراحت شد و با خود گفت: اگر اینها تحت رهبرى محمّد(صلى الله علیه وآله) از همین راه پیش روند، موجودیت یهود به کلى در خطر است. نقشه اى به نظرش رسید: به یکى از جوانان یهودى دستور داد به جمع آنها بپیوندد، و حوادث خونین «بعاث» (محلى که جنگ شدید اوس و خزرج در آن نقطه واقع شده بود) را به یاد آنها بیاورد، و آن حوادث را پیش چشم آنها مجسم سازد این نقشه که با مهارت به وسیله آن جوان یهودى پیاده شد، مؤثر واقع گردید، جمعى از مسلمانان از شنیدن این جریان به گفتگو پرداختند، و حتى بعضى از افراد طایفه «اوس» و «خزرج» یکدیگر را به تجدید آن صحنه ها تهدید کردند، چیزى نمانده بود که آتش خاموش شده دیرین، بار دیگر شعلهور گردد. خبر به پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسید، فوراً با جمعى از مهاجرین به سراغ آنها آمد، و با اندرزهاى مؤثر و سخنان تکان دهنده خود آنها را بیدار ساخت. جمعیت، چون سخنان آرام بخش پیامبر را شنیدند از تصمیم خود برگشتند، سلاح ها را بر زمین گذاشته، دست در گردن هم افکنده، بشدت گریه کردند، و دانستند این از نقشه هاى دشمنان اسلام بوده است، و صلح و صفا و آشتى بار دیگر کینه هائى را که مى خواست زنده شود، شستشو داد. در این هنگام چهار آیه فوق نازل شد که دو آیه نخست، یهودیان اغوا کننده را نکوهش مى کند، و دو آیه بعد به مسلمانان هشدار مى دهد.

تفسیر
در نخستین آیه مورد بحث، روى سخن به اهل کتاب ـ که منظور در اینجا یهود است ـ مى باشد، و خداوند به پیغمبرش فرمان مى دهد با زبان ملامت و سرزنش از آنها بپرسد: انگیزه آنها در کفر ورزیدن به آیات خدا چیست؟ در حالى که مى دانند خداوند از اعمال آنان آگاه است. مى فرماید: «بگو: اى اهل کتاب! چرا به آیات خدا کفر مىورزید با آن که خدا گواه بر اعمال شماست»؟! ( قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ اللّهُ شَهیدٌ عَلى ما تَعْمَلُونَ ). منظور از «آیات خدا» در اینجا یا آیاتى است که در «تورات» درباره نشانه هاى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) وارد شده، و یا مجموعه آیات و معجزاتى است که بر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نازل گردید و حکایت از حقانیت او مى کرد.
پس از آن در آیه بعد آنها را ملامت مى کند که اگر خود شما حاضر به پذیرفتن حق نیستید چه اصرارى دارید که دیگران را نیز از راه خدا منحرف سازید؟ و راه مستقیم الهى را در نظر آنها کج و نادرست جلوه دهید؟ قرآن مى گوید: «بگو: اى اهل کتاب! چرا افرادى را که ایمان آورده اند از راه خدا باز مى دارید و مى خواهید این راه را کج سازید، با این که شما (به درستى این راه) گواه هستید»؟! ( قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ ). در حالى که شما باید نخستین دسته اى باشید که این منادى الهى را «لبیک» گوئید; زیرا بشارات ظهور این پیامبر قبلاً در کتب شما داده شده و شما گواه بر آنید. بنابراین، چرا با سمپاشى ها، وسوسه ها، القاى شبهات و روشن ساختن آتش کینه هاى فراموش شده، مردم را از راه مستقیم الهى دور مى سازید، و علاوه بر انحراف خود، بار سنگین مسئولیت انحراف دیگران را نیز بر دوش مى کشید! چرا؟ در پایان آیه آنها را چنین تهدید مى کند: «خدا هرگز از اعمال شما غافل نیست» ( وَ مَا اللّهُ بِغافِل عَمّا تَعْمَلُونَ ). شاید تعبیر به «عدم غفلت خداوند» در اینجا به خاطر این باشد، که: یهود براى پیشبرد مقاصد شوم خود، غالباً دست به نقشه هاى مخفیانه و توطئه هاى پنهانى مى زدند، که در افراد غافل و بى اطلاع زود مؤثر واقع مى شد، لذا مى فرماید: اگر بعضى از مردم به خاطر غفلت، تحت تأثیر توطئه هاى شوم شما قرار گیرند، خداوندى که از اسرار نهان و آشکار آنها آگاه است، غافل نخواهد بود، و مجازات او در انتظار شما است!

سپس روى سخن را به مسلمانان اغفال شده کرده، مى فرماید: « اى کسانى که ایمان آورده اید! اگر از جمعى از اهل کتاب (که کارشان نفاق افکنى، شعلهور ساختن آتش کینه و عداوت در میان شماست) اطاعت کنید شما را پس از ایمان به کفر باز مى گردانند» ( یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تُطیعُوا فَریقاً مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إیمانِکُمْ کافِرینَ ). به این ترتیب، به آنها هشدار مى دهد که اگر تحت تأثیر سخنان مسموم دشمن واقع شوند، و به آنها اجازه دهند در میان افرادشان نفوذ کنند، و به وسوسه هاى آنها ترتیب اثر دهند، چیزى نخواهد گذشت که رشته ایمان را به کلى خواهند گسست و به سوى کفر بازمى گردند; زیرا دشمن، نخست مى کوشد آتش عداوت را در میان آنها شعلهور سازد و آنها را به جان هم بیفکند و مسلماً به این مقدار قناعت نخواهد کرد، و به وسوسه هاى خود همچنان ادامه خواهد داد تا به کلى آنها را از اسلام بیگانه سازد. از آنچه گفته شد، روشن مى شود: منظور از بازگشت به کفر که در آیه فوق به آن اشاره شده، «کفر حقیقى و بیگانگى مطلق » از اسلام است. و نیز ممکن است: منظور از «کفر» همان عداوت ها و دشمنى هاى دوران جاهلیت باشد، که آن خود یکى از شعبه ها و نشانه هاى کفر محسوب مى شود، چه این که ایمان، سرچشمه محبت و برادرى است، و کفر سرچشمه پراکندگى و عداوت است.
در آخرین آیه مورد بحث، به صورت تعجب از مؤمنان سؤال مى کند: «چگونه ممکن است شما کافر شوید با این که (در دامان وحى قرار گرفته اید و) آیات خدا بر شما خوانده مى شود و پیامبر او در میان شماست»؟! ( وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَیْکُمْ آیاتُ اللّهِ وَ فیکُمْ رَسُولُهُ ). این جمله در حقیقت اشاره به این است که: اگر دیگران گمراه شوند، زیاد جاى تعجب نیست، تعجب در این است که: افرادى که پیامبر را در میان خود مى بینند، و دائماً با عالم وحى در تماس هستند، چگونه ممکن است گمراه گردند؟ و مسلماً اگر چنین اشخاصى گمراه شوند، مقصر اصلى خود آنها هستند و مجازاتشان بسیار دردناک خواهد بود. در پایان آیه به مسلمانان توصیه مى کند: براى نجات خود از وسوسه هاى دشمنان، و براى هدایت یافتن به صراط مستقیم، دست به دامن لطف پروردگار بزنند، و به ذات پاک او و آیات قرآن مجید متمسک شوند، قرآن مى فرماید: «و هر کس به خدا تمسک جوید به راه مستقیم هدایت شده است» ( وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراط مُسْتَقیم ). از نکته هائى که در این آیات جلب توجه مى کند این است که در دو آیه اول که روى سخن با یهود است به صورت خطاب با واسطه است; زیرا به پیامبر دستور مى دهد که این مطالب را به آنها بگوید، لذا با کلمه «قل» (بگو) شروع شده است. اما در دو آیه اخیر که روى سخن به مؤمنان است، خطاب بدون واسطه صورت گرفته، و بدون کلمه «قل» شروع شده است، و این نشانه نهایت لطف و توجه خاص خداوند به بندگان با ایمان است.

منبع ...:

https://t.me/fazylatha

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

بخش فیلم

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

به امام کاظم (علیه‌السلام) عرض کردم: توصیه‌ای به من بفرمایید.،حضرت فرمودند ...

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة
یا زهرا سلام الله علیها

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

فضیلتهای ابرار
حقایق و بازتاب فضایل
بخش اول : مشاهدات
ویژه خواص از اهل فکر که مراحل ایمان و تقوی و یقین را طی کرده اند
آنچه از این پس با عنوان "مشاهدات و ادراکِ بارتاب اعمال" برای اهل آن، بعون الله تعالی خواهیم نوشت ، همه به برکت ارادت به محمد و آل محمد " صلی الله علیه وآله وسلم " به مصداق این فراز از زیارت شریف جامعه که :
بِموالاتِکُم عَلَمنا الله معالمِ دینِنا...حاصل شده و حتی حرفی از ان نه سمعی و نه بصری برداشت از کسی نیست و اگر این مطالب را جایی یافتید برای تطبیق و تکمیل این مبحث منت گذاشته و برای حقیر ارسال بفرمایید،
چشم دل باز کن تا که جان بینی
آنچه نادیدنی است عیان بینی
دل هر ذره را که بشکافی
آفتابیش در نهان بینی
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحدهُ لا اِلهَ اِلا هو
تمام عوالم وجود یکی است و یکی فقط اوست و "دوئی " وجود ندارد، همه از نور اوست که نورُُ علی نور است ونورُُ فوق نور ،

و محمد و آل محمد "صلی الله علیه وآله وسلم " خلقتشان از نور الهی است و اول ماخَلَقَ الله هستند ،
و به اعتبار این معنا وحقیقت که همه از نور او جل جلاله و عَظُمَ شانُه ،خلق شده اند وخلق شده ایم
که " الله نور السموات والارض مثل نوره .... " <۱>
لذا تمام عوالم وجود یک مبداء دارند و همه یکی و واحد هستند و همه پرتوی از انوار الهی.. و همه مرتبط با هم وتفاوتشان در شدت و حدت نور شان که همان ایمان به "خدا" جل جلاله وعظم شانه هست، می باشد...
فعلا در این مجال مقصود ما تشریح بحث فوق نیست بلکه مقصود ، ذکر گوشه ای از این حقیقت است که ، گوهر وجودی همه یکی است و مُرتبطِ با هم و لذا اگر شما به یک انسان همنوع خود یا یک مخلوق دیگری مانند یک کبوتر یا یک درخت و بوته گل ، ظرف ابی برسانی که عطش او بر طرف شود ، در واقع عطش خود را ، درحقیقتِ وجودی خودت برطرف نموده ای و خود را سیراب کرده ای و تاثیر شگرف آنرا بسیار واضح و با تمام جزئیات آن در نهایت زیبایی و لذت ، در حیات برزخی خود پس از انتقال از این نشئه خواهی دید ( البته اگر به این توانمندی رسیده باشی در همین نشئه نیز گوشه ای از حقیقت اعمال خیر خود را خواهی دید "
ودر نتیجه :
نفسِ شما اگر خیر خواه دیگران باشد و هرچه بیشتر از خدا خیر برای دیگران بخواهد وآرزوی خوشبختی و عاقبت بخیری و عافیت برای دیگران نماید ،در واقع خیر ونیکی به خود کرده و خود بهره بیشتری از انچه برای دیگران انجام داده و یا آرزوکرده خواهد برد ، و به برکت آن اعمالِ خیر ،در زندگی خودش گشایش بسیاری ایجاد خواهد شد و دعایش باسرعت بیشتری اجابت خواهد شد و نزد خدای مهربان که عاشق بندگان خَیِّر خودش هست عزیز خواهد شد،
پی نوشت:
۱- ابن سنان میگوید:
خدمت امام جواد علیه السلام از اختلاف شیعیان درباره فهم مقامات آل محمد علیهم السلام ، سخن گفتم، حضرت فرمود:
به درستیکه خداوند در وحدانیت خود ازلی بوده است، و سپس نور محمد، علی و فاطمه را خلق کرد سپس بقیه و اشیاء را خلق کرد.
محمد، علی و فاطمه علیهم السلام شاهد خلقت بودند و خدا طاعت آنها را بر اشیاء واجب کرد، و امور اشیاء را به آنها تفویض و واگذار کرد
پس آنها هر چه را که بخواهند حلال و حرام میکنند، و ایشان فقط هر چه خدا بخواهد میخواهند
و این همان دینی است که هر کس از آن جلو زد غرق، و هر که عقب ماند هلاک، و هر کس آنرا فهمید به ما ملحق شد
کتاب شریف کافی - - ج اول صفحه ۴۴۱
فضیلتها
بیان رحمت
س.م.ر-۶۳۴۸
@fazylatha

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

روز خود وروز اول هفته را با صدقه و صلوات و تلاوت ایهُ الکرسی آغاز کنید و نیت کنید تمام اعمالتان قربه الی الله باشد،

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

عنْ عَلِیِّ بْنِ سُوَیْدٍ السَّائِیِّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ: أَوْصِنِی. فَقَالَ: «آمُرُکَ بِتَقْوَى اللَّهِ.» ثُمَّ سَکَتَ فَشَکَوْتُ إِلَیْهِ قِلَّةَ ذَاتِ یَدِی وَ قُلْتُ: وَ اللَّهِ لَقَدْ عَرِیتُ حَتَّى بَلَغَ مِنْ عُرْیَتِی أَنَّ أَبَا فُلَانٍ نَزَعَ ثَوْبَیْنِ کَانَا عَلَیْهِ وَ کَسَانِیهِمَا. فَقَالَ: «صُمْ وَ تَصَدَّقْ.» قُلْتُ: أَتَصَدَّقُ مِمَّا وَصَلَنِی بِهِ إِخْوَانِی وَ إِنْ کَانَ قَلِیلًا؟ قَالَ: «تَصَدَّقْ بِمَا رَزَقَکَ اللَّهُ وَ لَوْ آثَرْتَ عَلَى نَفْسِکَ. کتاب شریف کافی، ج‏لد چهارم ، صفحه ۱۸
علی بن سُوَید گوید:
به امام کاظم (علیه‌السلام) عرض کردم: توصیه‌ای به من بفرمایید.،حضرت فرمودند:
تو را به تقوای خداوند امر می‌کنم.
سپس سکوت کردند. من نیز از دست‌تنگی‌ام به ایشان شکایت کردم و عرض کردم:
به خدا قسم، لباسی نداشتم که بپوشم، تاجایی‌که فلانی دو دست از لباس‌های تنش را درآورد و به من پوشانید. حضرت فرمودند:
روزه بگیر و صدقه بده.عرض کردم:
آیا از آن‌چه برادران(ایمانی)ام به من بخشیده‌اند، صدقه دهم، هرچند کم باشد؟حضرت فرمودند:
از آن‌چه خداوند به تو روزی فرموده، صدقه بده؛ هرچند (آن‌قدر کم باشد که مجبور شوی آن فقیر را) بر خودت ترجیح دهی.
فضیلتها (ذکرفضائل ابرار)
@fazylatha
س.م.ر ۶۳۴۸

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

صراط الذین انعمت علیهم ...
مولی الموحدین حضرت علی علیه السلام
انظُروا أهلَ بَیتِ نَبِیِّکُم فَالزَموا سَمتَهُم ، وَاتَّبِعوا أثَرَهُم ، فَلَن یُخرِجوکُم مِن هُدىً ، ولَن یُعیدوکُم فی رَدىً، فَإِن لَبَدوا فَالبُدوا ، وإن نَهَضوا فَانهَضوا، ولا تَسبِقوهُم فَتَضِلّوا، ولا تَتَأَخَّروا عَنهُم فَتَهلِکوا.
به اهل بیتِ پیامبرتان بنگرید، و راه آنان را بپویید، و از پى آنان حرکت کنید؛ زیرا آنان شما را هرگز از راه راست به در نمى برند، و هرگز شما را به تباهى نمى‌کشانند. هرگاه آنان باز ایستادند، شما نیز باز ایستید، و هر گاه آنان برخاستند، شما نیز برخیزید.
از آنان پیشى نگیرید که گم راه مى‌شوید، و از آنان عقب نمانید که نابود مى‌گردید.
اخُ لقرآن ،نهج البلاغه: خطبة ۹۷
فضیلتها (ذکرفضائل ابرار)
@fazylatha
س.م.ر ۶۳۴۸

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

یا ایهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیدًا» (احزاب - ۷۰)

کم گوی و گزیده گوی چون دُرّ

در این فضا و ذیل نام فضیلتهای ابرار،
هیچ مطلب ،حدیث ،روایت،نقل قول، تحلیل و ذکر فضائل ،ذکر امتیازات ،ذکر اشراقات و عنایات و... از دیگرات که برای این حقیر یقین حاصل نشده باشد را نخواهیم نوشت و نقل نخواهیم کرد ،الا اینکه به سند و راوی آن اطمینان حاصل شده باشد ،
خاصه ادعاهای واهی تشرف که همه کذب است،
چون بنا برغیبت است ، نه روئیت...! ،<۱>
الا معدودی از نوادر مانند سیدبن طاووس ره و امثالهم...
و ضمن اینکه شرط قبل از اعطای این توفیق سکوت و کتمان است ،پس چگونه ادعا می کنند؟ و اخیرا نیز باب شده که برای مهم جلوه دادن خود که گفت:
مادِحِ خورشید مداح خود است
میگویند فلانی گفت که فلان شخص خدمت حضرت صاحب "عج" رسید یا آنحضرت رفت نزد او ...! یا پس از مرگش دوستان یا فرزندانش گفتند...! اگر شرط سکوت و اظهار نکردن است و این یک امر واجب است ،پس چه مومنی بوده که امر مولایش را عمل نکرده و گفته ...! پس بر هیچ عاقلی پوشیده نیست که این ادعاها کذب است،

لذا ،آنچه در این صفحات به محضر خواننده محترم ،معزز، گرامی ، بندگان خدا با هر تفکری"توحیدی" ،با هر عقیده ای"سالم ،با هر درجه ای از ایمان "که حتما از ایمان این حقیر بیشتر است " تقدیم می شود ، همه مطمئن و با دقت انتخاب یا نوشته شده و روایات و احادیثی که نقل میشود نیز حتما ثقه و صحیح بودنشان را بررسی کرده ایم و تقدیم حضورتان می شود ، در خصوص تفاسیر آیات قران نیز چون در تفاسبر برخی آیات مواردی ذکر شده که با متن و نص صریح ایات و عقل ومنطق ، منطبق نیست و یا تفسیر به رای شده ، یا غلو لذا ما همه تفاسیر را قبول نداریم ، واگر در فهم ایه ای (البته در فهم ظاهر آیات چون فهم باطن آیات که با امام علیه السلام است ) به مشکلی برخوردیم از خود قرآن کمک خواهیم گرفت ویا به تفسیر المیزان که تفسیر قران به قرآن است مراجعه میکنیم ، واین شیرین ترین رزق است که فقط با معرفت به قران کریم و احترام ظاهری و باطنی و ارتباط مستمر وانجام دستوراتش میسر خواهد شد،
الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ- حجر ۹۱
ضمن اینکه این همه تفسیراز ایات قرآن با تشکیلاتی با هزینه های ملیاردی از بیت المال تا کنون چه مشکلی حل کرده و چه تاثیری در جامعه گذاشته...؟
همین یک جلد قران با ۶۳۴۸ آیه با ترجمه اش مهجور مانده ، امده اند چهارصد جلد تفسیر نوشته اند ...
اصلا حقیر که دریافته ام و اعتقاد پیدا نموده ام ترجمه قران به فارسی هم مشکل است چه رسد به تفسیر و تبدیل به فارسی،

جنس ارتباط با قرآن کریم با قلم نیست با قلب است ، /
بقول شیخ محمود شبستری ره

معانی هرگز اندر حرف ناید

که بحر قُلزُم اندر ظرف ناید

چو ما از فهم خود در تنگناییم

چرا چیزی دگر بر وی فزاییم
-------------
۱-توقیع امام عصر "سلام الله علیه " به علی بن محمد سمری
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
یَا عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ السَّمُرِیَّ عْظَمَ اللهُ أَجْرَ إِخْوَانِکَ فِیکَ فَإِنَّکَ مَیِّتٌ مَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ سِتَّةِ أَیَّامٍ، فَاجْمَعْ أَمْرَکَ وَ لَا تُوصِ إِلَى أَحَدٍ فَیَقُومَ مَقَامَکَ بَعْدَ وَفَاتِکَ، فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَیْبَةُ التَّامَّةُ فَلَا ظُهُورَ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ وَ ذَلِکَ بَعْدَ طُولِ الْأَمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً وَ سَیَأْتِی إِلَى شِیعَتِی مَنْ یَدَّعِی الْمُشَاهَدَةَ،
أَلَا فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْیَانِیِّ وَ الصَّیْحَةِ فَهُوَ کَذَّابٌ مُفْتَرٍ، وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ[ الغَیبة ،شیخ طوسی : صفحه۲۴۲
ای علی بن محمّد ﺳَﻤُﺮﻯ
خداوند متعال به براداران دینی‌ ات پاداشی عظیم در از دست دادنت کرامت فرماید به درستی که تو از امروز تا شش روز دیگر وفات خواهی یافت،پس خود را براى مرگ مهیّا کن و به أحدى وصیّت مکن که پس از وفات تو قائم مقام تو شود، زیرا غیبتِ بزرگ واقع شده و ظهورى نیست مگر پس از اذن خداى تعالى و آن پس از مدّتى طولانى و قساوت دل ها و پر شدن زمین از ستم واقع خواهد شد، و به زودى کسانى نزد شیعیان من می آیند و ادّعاى مشاهده می کنند ،آگاه باشید ، هر که پیش از خروج سفیانى و صیحه ی آسمانى ادّعاى رؤیت و مشاهده کند او بسیار دروغگو و افترا زننده است، هیچ حرکت و قدرتی نیست مگر به وسیله ی خدای بلند مرتبه و بزرگ.
فضیلتها(ذکر فضائل ابرار)
بیان رحمت
س.م.ر

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

کوشک یا کاروانسرا...

امام موسی الکاظم (علیه السلام) :
در دنیا ، مانند کسى باش که در خانه‌اى ساکن است که مالک آن نیست و منتظر رفتن است.
تحف العقول ، صفحه ۳۹۸
نکته:
روزی خواجه ای بر بام عمارت خود قدم میزد ،درویشی از انجا می گذشت ‌، درویش با صدای بلند خواجه را گفت:
ای خواجه اجازه میدهی من امشبی را در عمارت تو اُطراق کنم وفردا به راه خود ادامه دهم ،
خواجه خطاب به درویش گفت:
ای فلان... مگر اینجا کاروانسرای است که تو شبی در آن اقامت کنی !
در ویش گفت اگر کاروانسرا نیست پس چیست ؟
خواجه گفت . این کوشک وسرای ازآنِ من است،
درویش گفت:
قبل از اینکه از آنِ تو باشد ،از آنِ که بود ،؟
خواجه گفت:
از آنِ پدرم
درویش گفت :
قبل از آنکه از آنِ پدرت باشد از آنِ که بود،
خواجه گفت :
از آنِ پدرش
وهمچنین تکرار شد...
آنگاه درویش خواجه را گفت :
حال خود قضاوت کن ، آیا اینجا کاروانسرای نیست ...!
بیان رحمت :س.م،ر

منبع ...:

https://t.me/fazylatha

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

بخش فیلم

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم