السلام علیک یا فاطمة الزهراء (س)

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

السلام علیک یا فاطمة الزهراء (س)

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

ایران همدل ... / امام خامنه‌ای: حکم قطعی شرعی این است که بر همه واجب است تلاش کنند، کمک کنند و فلسطین را به مسلمانها ...

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة
یا زهراء سلام الله علیها
****************
ایران همدل
حضرت آیت‌الله امام خامنه‌ای:
حکم قطعی شرعی این است که بر همه واجب است تلاش کنند، کمک کنند و فلسطین را به مسلمانها، به صاحبان اصلی‌اش برگردانند. و کنار مردم لبنان و حزب‌الله سرافراز بایستند و در رویارویی با رژیم غاصب آنان را یاری کنند.
رهبر انقلاب اسلامی | ۱۴۰۳/۷/۷ و ۱۴۰۳/۷/۴

منبع (ادامه مطلب ...):

https://irane-hamdel.khamenei.ir/

*****************
* هرگونه تبلیغات در صورت انجام ارتباطی به این وبلاگ ندارد
* استفاده از کلیه مطالب با ذکر صلوات آزاد است
سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام، هدیه به ساحت مقدس حضرت زهراء سلام الله علیها، ائمه اطهار علیهم السلام، امام خامنه ای حفظه الله تعالی و ارواح طیبه شهداء صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

تفسیر آیات 102 تا 103 سوره مبارکه آل عمران ...

In the Name of Allah

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة
یا زهرا سلام الله علیها

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

 آیت‌الله بهجت(ره):

ملتفت باشیم! دروغ به ما نگویند و دروغ خودشان را به ما نفروشند! از مردم دنیا، دروغ را نخریم!

ما از عترت و قرآن نمی‌توانیم دوری کنیم؛ اگر دوری کردیم، در دامن گرگ‌ها می‌افتیم، [و] خدا می‌داند آیا بعد، از دستشان نجات می‌یابیم؟[یا خیر؟]

برگی از دفتر آفتاب، ص175

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

تفسیر آیات 102 تا 103 سوره مبارکه آل عمران

102 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ 103 وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَة مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ

ترجمه
102 ـ اى کسانى که ایمان آورده اید! آن گونه که حق تقوا و پرهیزکارى است، از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید; و از دنیا نروید، مگر این که مسلمان باشید. 103ـ و همگى به ریسمان خدا (قرآن و اسلام، و هر گونه وسیله وحدت)، چنگ زنید، و پراکنده نشوید، و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید، و او میان دل هاى شما، الفت ایجاد کرد، و به برکت نعمت او، برادر شدید! و شما بر لب حفره اى از آتش بودید، خدا شما را از آن نجات داد; این چنین، خداوند آیات خود را براى شما آشکار مى سازد; شاید پذیراى هدایت شوید.

شان نزول
مى دانیم: در دوران جاهلیت دو قبیله بزرگ در «مدینه» به نام «اوس» و «خزرج» وجود داشتند که بیش از یکصد سال! جنگ و خونریزى و اختلاف در میان آن دو جریان داشت، و هر چند وقت ناگهان به جان یکدیگر مى افتادند و خسارات جانى و مالى فراوانى به یکدیگر وارد مى کردند. یکى از موفقیت هاى بزرگ پیغمبر(صلى الله علیه وآله) پس از هجرت به «مدینه» ، این بود که به وسیله اسلام صلح و صفا در میان آن دو ایجاد کرد، و با اتحاد آنها جبهه نیرومندى در «مدینه» به وجود آمد. اما از آنجا که ریشه هاى اختلاف، فوق العاده زیاد و نیرومند، و اتحاد، تازه و جوان بود، گاه بى گاه، بر اثر عواملى، اختلافات فراموش شده شعلهور مى شد، که به زودى در پرتو تعلیمات اسلام و تدبیر پیامبر(صلى الله علیه وآله) خاموش مى گشت. در آیات پیش، نمونه اى از بروز اختلافات را بر اثر تحریکات دشمنان دانا مشاهده کردیم، ولى این آیات اشاره به نوع دیگرى از این اختلافات است که بر اثر دوستان نادان و تعصب هاى جاهلانه به وجود آمد. مى گویند: روزى دو نفر از قبیله «اوس» و «خزرج» به نام «ثعلبة بن غنم» و «اسعد بن زراره» در برابر یکدیگر قرار گرفتند، و هر کدام افتخاراتى را که بعد از اسلام نصیب قبیله او شده بود، بر مى شمرد. «ثعلبه» گفت: «خزیمة بن ثابت» (ذو الشهادتین) و «حنظله» (غسیل الملائکه) که هر کدام از افتخارات مسلمانانند، از ما هستند، و همچنین «عاصم بن ثابت»، و «سعد بن معاذ» از ما مى باشند. در برابر او «اسعد بن زراره» که از طایفه «خزرج» بود گفت: چهار نفر از قبیله ما در راه نشر و تعلیم قرآن خدمت بزرگى انجام دادند: ابى بن کعب، و معاذ بن جبل، و زید بن ثابت، و ابو زید، به علاوه «سعد بن عباده» رئیس و خطیب مردم «مدینه» از ما است. کم کم کار به جاى باریک کشید، و قبیله دو طرف از جریان آگاه شدند، و دست به اسلحه برده، در برابر یکدیگر قرار گرفتند، بیم آن مى رفت که بار دیگر آتش جنگ بین آنها شعلهور گردد و زمین از خون آنها رنگین شود! خبر به پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسید، حضرت فوراً به محل حادثه آمد، و با بیان و تدبیر خاص خود به آن وضع خطرناک پایان داد، و صلح و صفا را در میان آنها بر قرار نمود. آیات فوق در اینجا نازل گردید و بصورت یک حکم عمومى همه مسلمانان را با بیان مؤثر و مؤکدى دعوت به اتحاد نمود

تفسیر
در آیه نخست، دعوت به تقوا شده است تا مقدمه اى براى دعوت به اتحاد باشد، در حقیقت دعوت به اتحاد بدون استمداد از یک ریشه اخلاقى و عقیده اى بى اثر و یا بسیار کم اثر است، به همین دلیل در این آیه کوشش شده است عوامل ایجاد کننده اختلاف و پراکندگى در پرتو ایمان و تقوا، تضعیف گردند، لذا افراد با ایمان را مخاطب ساخته، مى فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید! همگى آن گونه که حق تقوا و پرهیزگارى است نسبت به خدا پروا داشته باشید» ( یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ ). در این که منظور از «حق تقوا» چیست؟ در میان مفسران سخن بسیار است اما شک نیست که حق تقوا آخرین و عالى ترین درجه پرهیزگارى است، که پرهیز از هر گونه گناه و عصیان و تعدى و انحراف از حق را شامل مى گردد. لذا در تفسیر «درّ المنثور» از پیامبر(صلى الله علیه وآله) و در تفسیر «عیاشى» و «معانى الاخبار» از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که در تفسیر «حق تقوا» فرمودند: أَنْ یُطاعَ فَلایُعْصى وَ یُذْکَرَ فَلایُنْسى وَ یُشْکَرَ فَلایُکْفَرَ: «حق تقوا و پرهیزگارى این است که پیوسته اطاعت فرمان او کنى، و هیچ گاه معصیت ننمائى، همواره به یاد او باشى، و او را فراموش نکنى، و در برابر نعمت هاى او شکرگذار باشى و کفران نعمت او ننمائى» بدیهى است انجام این دستور، همانند همه دستورات الهى بستگى به میزان توانائى انسان دارد، بنابراین آیه فوق با آیه 16 سوره «تغابن» که مى گوید: فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ: «تا آنجا که توانائى دارید پرهیزگارى پیشه کنید» هیچگونه منافاتى ندارد و گفتگو درباره تضاد این دو آیه و نسخ یکى به وسیله دیگرى، به کلى بى اساس است. البته آیه دوم در حقیقت بیان قید و به اصطلاح تخصیص در آیه اول است و آن را مقید به مقدار توانائى انسان مى کند. و از آنجا که ظاهراً در میان قدما گاهى کلمه «نسخ» بر «تخصیص» اطلاق مى شده، ممکن است منظور کسانى که آیه دوم را ناسخ آیه اول دانسته اند همان «تخصیص» بوده باشد. به هر حال، در پایان آیه به طایفه «اوس» و «خزرج» و همه مسلمانان جهان هشدار مى دهد که به هوش باشند، تنها اسلام آوردن کافى نیست، مهم آن است که ایمان و اسلام خود را تا واپسین ساعات عمر، حفظ کنند، و با روشن ساختن آتش هاى خاموش شده کینه هاى دوران جاهلى، و پیروى از تعصب هاى نابخردانه، ایمان و اعمال پاک خود را بر باد ندهند، تا عاقبت و پایان کار آنها به بدبختى نگراید، لذا با تأکید مى فرماید: «مراقب باشید که جز با ایمان و اسلام از دنیا بیرون نروید» ( وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ)

دعوت به سوى اتحاد در آیه بعد، بحث نهائى که همان «مسأله اتحاد و مبارزه با هر گونه تفرقه» باشد مطرح شده، مى فرماید: «همگى به ریسمان الهى چنگ بزنید، و از هم پراکنده نشوید»! ( وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا ). درباره این که منظور از حبل اللّه: «ریسمان الهى» چیست؟ مفسران احتمالات مختلفى ذکر کرده اند: بعضى مى گویند: منظور از آن قرآن است. بعضى مى گویند: اسلام. و بعضى دیگر گفته اند: منظور خاندان پیامبر و ائمه معصومین(علیهم السلام) هستند. در روایاتى که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده نیز همین تعبیرات گوناگون دیده مى شود، مثلا در تفسیر «درّ المنثور» از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و در کتاب «معانى الاخبار» از امام سجاد(علیه السلام) نقل شده که فرمودند: «حبل اللّه قرآن است» و در تفسیر «عیاشى» از امام باقر(علیه السلام) که فرمود: «ریسمان الهى آل محمّد(صلى الله علیه وآله)مى باشند، که مردم مامور به تمسک به آن هستند» ولى نه این احادیث و نه آن تفسیرها، هیچ کدام با یکدیگر اختلاف ندارند، زیرا منظور از ریسمان الهى هر گونه وسیله ارتباط با ذات پاک خداوند است، خواه این وسیله، اسلام باشد، یا قرآن، یا پیامبر و اهل بیت او. و به عبارت دیگر تمام آنچه گفته شد، در مفهوم وسیع «ارتباط با خدا» که از معنى «حبل اللّه» استفاده مى شود، جمع است. دشمنان دیروز و برادران امروز پس از آن قرآن به نعمت بزرگ اتحاد و برادرى اشاره کرده و مسلمانان را به تفکر در وضع اندوهبار گذشته، و مقایسه آن «پراکندگى» با این «وحدت» دعوت مى کند، و مى فرماید: «فراموش نکنید که در گذشته چگونه با هم دشمن بودید، ولى خداوند در پرتو اسلام و ایمان، دل هاى شما را به هم مربوط ساخت، و شما دشمنان دیروز، برادران امروز شدید» ( وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً ). جالب توجه این که: کلمه «نعمت» را دو بار در این جمله تکرار کرده و به این طریق اهمیت موهبت اتفاق و برادرى را گوشزد مى کند. نکته دیگر این که: مسأله تألیف قلوب مؤمنان را به خود نسبت داده، مى گوید: «خدا در میان دل هاى شما الفت ایجاد کرد» و با این تعبیر، اشاره به یک معجزه اجتماعى اسلام شده; زیرا اگر سابقه دشمنى و عداوت پیشین عرب را درست دقت کنیم که چگونه کینه هاى ریشه دار در طول سال هاى متمادى در دل هاى آنها انباشته شده بود؟ و چگونه یک موضوع جزئى و ساده کافى بود آتش جنگ خونینى در میان آنها بیفروزد ـ مخصوصاً با توجه به این که مردم نادان و بى سواد و نیمه وحشى معمولاً افرادى لجوج و انعطاف ناپذیرند، و به آسانى حاضر به فراموش کردن کوچک ترین مسائل گذشته نیستند ـ اهمیت این «معجزه بزرگ اجتماعى» اسلام، آشکار مى شود، و ثابت مى گردد که از طرق عادى و معمولى امکان پذیر نبود در طى چند سال، از چنان ملت پراکنده و کینه توز و نادان و بى خبر، ملتى واحد و متحد و برادر بسازند. سپس قرآن مى گوید: «شما در گذشته در لبه گودالى از آتش بودید که هر آن ممکن بود در آن سقوط کنید و همه چیز شما خاکستر گردد» ( وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَة مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها ) اماخداوند شما را نجات داد و از این پرتگاه به نقطه امن و امانى که همان نقطه برادرى و محبت بود رهنمون ساخت. «شفا» در اصل لغت به «کناره چاه» و یا خندق و مانند آن گویند، و شاید اطلاق «شفه» بر «لب» نیز به همین مناسبت باشد، و همچنین استعمال این کلمه در بهبودى از بیمارى نیز به خاطر آن است که انسان در کناره «سلامت و تندرستى» قرار مى گیرد. در این که منظور از «نار» در آیه، آتش دوزخ است یا آتش هاى این جهان؟ در میان مفسران گفتگو است، ولى با توجه به مجموع آیه، چنین به نظر مى رسد: «نار» کنایه از جنگ ها و نزاع هائى بوده که هر لحظه در دوران جاهلیت به بهانه اى در میان اعراب شعلهور مى شده، قرآن مجید با این جمله اوضاع خطرناک عصر جاهلیت را منعکس مى سازد که هر لحظه خطر جنگ و خونریزى آنها را تهدید مى کرد و خداوند در پرتو نور اسلام آنها را از آن وضع نجات داد و مسلماً با نجات یافتن از وضع خطرناک گذشته از آتش سوزان دوزخ نیز نجات یافتند. در پایان آیه براى تأکید بیشتر مى فرماید: «خداوند این چنین آیات خود را روشن مى سازد تا هدایت شوید» ( کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ). بنابراین، هدف نهائى هدایت و نجات شما است و چون پاى منافع و سرنوشت شما در میان است باید به آنچه گفته شد اهمیت فراوان دهید.

جالب این که از این امور به «حبل اللّه» تعبیر شده، در واقع اشاره به یک حقیقت است، که انسان در شرائط عادى و بدون داشتن مربى و راهنما، در قعر دره طبیعت، و چاه تاریک غرائز سرکش، و جهل و نادانى باقى خواهد ماند. و براى نجات از این دره و برآمدن از این چاه نیاز به رشته و ریسمان محکمى دارد که به آن چنگ بزند و بیرون آید، این رشته محکم همان ارتباط با خدا از طریق قرآن و آورنده قرآن و جانشینان واقعى او مى باشد، که مردم را از سطوح پائین و پست بالا برده و به آسمان تکامل معنوى و مادى مى رسانند.
اهمیت موضوع فوق (وحدت و برادرى در میان قبائل کینه توز عرب) از نظر دانشمندان و مورخان، حتى دانشمندان و مورخان غیر مسلمان مخفى نمانده و همگى با اعجاب فراوان از آن یاد کرده اند، به عنوان نمونه: «جان دیون پورت» دانشمند معروف انگلیسى مى نویسد: «...محمّد یک نفر عرب ساده، قبائل پراکنده کوچک، برهنه و گرسنه کشور خودش را مبدل به یک جامعه فشرده و با انضباط نمود و در میان ملل روى زمین آنها را با صفات و اخلاق تازه اى معرفى کرد، و در کمتر از سى سال، این طرز و روش، امپراطور قسطنطنیه را مغلوب کرد، و سلاطین ایران را از بین برد. سوریه و بین النهرین و مصر را تسخیر کرد و دامنه فتوحاتش را از اقیانوس اطلس تا کرانه دریاى خزر و تا رود سیحون بسط داد» «توماس کارل» مى گوید: «خداوند عرب را به وسیله اسلام از تاریکى ها به سوى روشنائى ها هدایت فرمود، از ملت خموش و راکدى که نه صدائى از آن مى آمد و نه حرکتى محسوس بود، ملتى به وجود آورد که از گمنامى به سوى شهرت، از سستى به سوى بیدارى، از پستى به سوى فراز، و از عجز و ناتوانى به سوى نیرومندى سوق داده شده، نورشان از چهار سوى جهان مى تابید. از اعلان اسلام یک قرن بیشتر نگذشته بود که مسلمانان یک پا در هندوستان و پاى دیگرى در اندلس نهادند و بالاخره در همین مدت کوتاه اسلام بر نصف دنیا نورافشانى مى کرد» «دکتر گوستاو لوبون» به این حقیقت چنین اعتراف کرده است: «...تا زمان این حادثه حیرت انگیز، یعنى «اسلام» که دفعتاً نژاد عرب را به لباس جهانگیرى و خلاق معانى به ما نشان داد، هیچیک از قسمت هاى عربستان نه جزء تاریخ تمدن شمرده مى شد و نه از حیث علم یا مذهب نشانى از آن بود» «نهرو» دانشمند و سیاستمدار فقید هندى در این باره مى نویسد: «...سرگذشت عرب و داستان این که چگونه به سرعت در آسیا و اروپا و افریقاتوسعه یافتند و فرهنگ و تمدن عالى و بزرگى را به وجود آوردند یکى از شگفتى هاى تاریخ بشرى مى باشد، نیرو و فکر تازه اى که عربها را بیدار ساخت و ایشان را از اعتماد بنفس و قدرت سرشار ساخت «اسلام» بود...»

با تمام گفتگوهائى که درباره اثر اعجاز آمیز اتحاد در پیشرفت اهداف اجتماعى و سربلندى اجتماعات گفته شده است، مى توان گفت: هنوز اثر واقعى آن شناخته نشده است. امروز سدهاى عظیمى در نقاط مختلف جهان برپا شده که مبدأ تولید بزرگ ترین نیروهاى صنعتى است و سرزمین هاى وسیعى را زیر پوشش آبیارى و روشنائى خود قرار داده است. اگر درست فکر کنیم مى بینیم: این قدرت عظیم چیزى جز نتیجه به هم پیوستن قدرت هاى ناچیز دانه هاى باران نیست و آن گاه به اهمیت اتحاد و کوشش هاى دسته جمعى انسان ها واقف مى شویم. در احادیث فراوانى که از پیامبر و پیشوایان بزرگ اسلام(صلى الله علیه وآله) به ما رسیده به لزوم و اهمیت این موضوع با عبارات مختلفى اشاره شده است: در یک مورد پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: اَلْمُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِ کَالْبُنْیانِ یُشَیِّدُبَعْضُهُ بَعْضاً: «افراد با ایمان نسبت به یکدیگر همانند اجزاى یک ساختمانند که هر جزئى از آن جزء دیگر را محکم نگاه مى دارد» و نیز فرمود: اَلْمُؤْمِنُونَ کَالنَّفْسِ الْواحِدَةِ: «مؤمنان همچون یک روحند» و نیز مى فرماید: مَثَلُ الْمُؤْمِنِیْنَ فِى تَوادِّهِمْ وَ تَراحُمِهِمْ کَمَثَلِ الْجَسَدِ الْواحِدِ اِذَا اشْتَکى بَعْضُهُ تَداعى سائِرُهُ بِالسَّهَرِ وَ الْحُمّى: «مثل افراد با ایمان در دوستى و نیکى به یکدیگر، همچون اعضاى یک پیکر است که چون بعضى از آن رنجور شود و به درد آید اعضاى دیگر را قرار و آرامش نخواهد بود»

منبع (کانال فضیلتها)

https://t.me/fazylatha

کانال طاووس الجَنَّه:

https://t.me/tavoosoljannah

کانال شَرحِ سِرّ ( تماشاگه راز):

https://t.me/sharheser

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

بخش فیلم

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم