السلام علیک یا فاطمة الزهراء (س)

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

السلام علیک یا فاطمة الزهراء (س)

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

تفسیر سوره مبارکه مائده آیات 111 تا 120 ... | حاج قاسم سلیمانی: خداوندا! مرا بپذیر؛ پاکیزه بپذیر ...

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ‌ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ‌ أَنَّ الْأَرْ‌ضَ یَرِ‌ثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ

و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد.

سوره مبارکه انبیاء آیه ۱۰۵

بخش اول مطالب

بخش دوم مطالب

امام باقر(علیه السلام) فرمودند :

دنیا را چون منزلى بدان که در آن فرود آمده اى و سپس از آن مى کوچى

یا مانند مالى بدان که در عالم خواب یافته اى و چون بیدار شوى خبرى از آن نیست .

من این را به عنوان مَثَل برایت گفتم ؛ زیرا دنیا در نظر خردمندان و خداشناسان همانند جابه جا شدن سایه هاست.

الکافی ج۲ ص۱۳۳

منبع (کانال فضیلتها):

https://t.me/fazylatha

تفسیر سوره مبارکه مائده آیات ۱۱۱تا۱۱۵

وَ إِذْ أَوْحَیْت إِلى الْحَوَارِیِّینَ أَنْ ءَامِنُوا بى وَ بِرَسولى قَالُوا ءَامَنَّا وَ اشهَدْ بِأَنَّنَا مُسلِمُونَ‏(۱۱۱) إِذْ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ یَاعِیسى ابْنَ مَرْیَمَ هَلْ یَستَطِیعُ رَبُّک أَن یُنزِّلَ عَلَیْنَا مَائدَةً مِّنَ السمَاءِقَالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِن کنتُم مُّؤْمِنِینَ‏(۱۱۲) قَالُوا نُرِیدُ أَن نَّأْکلَ مِنهَا وَ تَطمَئنَّ قُلُوبُنَا وَ نَعْلَمَ أَن قَدْ صدَقْتَنَا وَ نَکُونَ عَلَیْهَا مِنَ الشاهِدِینَ‏(۱۱۳) قَالَ عِیسى ابْنُ مَرْیَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَیْنَا مَائدَةً مِّنَ السمَاءِ تَکُونُ لَنَا عِیداً لأَوَّلِنَا وَ ءَاخِرِنَا وَ ءَایَةً مِّنک وَ ارْزُقْنَا وَ أَنت خَیرُ الرَّازِقِینَ‏(۱۱۴) قَالَ اللَّهُ إِنى مُنزِّلُهَا عَلَیْکُم ْفَمَن یَکْفُرْ بَعْدُ مِنکُمْ فَإِنى أُعَذِّبُهُ عَذَاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِّنَ الْعَالَمِینَ‏(۱۱۵)

ترجمه:
۱۱۱ -و بیاد آور زمانى را که به حواریون وحى فرستادم که به من و فرستاده من ایمان بیاورید ، آنها گفتند ایمان آوردیم و گواه باش که ما مسلمانیم.
۱۱۲ -در آن هنگام که حواریون گفتند : اى عیسى بن مریم آیا پروردگار تو مى‏تواند مائده‏اى از آسمان نازل کند ؟ او ( در پاسخ ) گفت از خدا بپرهیزید اگر با ایمان هستید!.
۱۱۳ -گفتند ( ما نظر سوئى نداریم ) مى‏خواهیم از آن بخوریم و دلهاى ما ( به رسالت تو ) مطمئن گردد و بدانیم به ما راست گفته ‏اى و بر آن گواه باشیم .
۱۱۴-عیسى عرض کرد : خداوندا ، پروردگارا ! مائده‏اى از آسمان بر ما بفرست تا عیدى براى اول و آخر ما باشد و نشانه ‏اى از تو ، و به ما روزى ده ، تو بهترین روزى دهندگانى.
۱۱۵ -خداوند ( دعاى او را مستجاب کرد و ) گفت من آنرا بر شما نازل مى‏کنم ولى هر کس از شما بعد از آن کافر گردد ( و راه انکار پوید ) او را چنان مجازاتى مى‏کنم که احدى از جهانیان را نکرده باشم!.

تفسیر

داستان نزول مائده بر حواریون

به دنبال بحثى که درباره مواهب الهى درباره مسیح (علیه ‏السلام‏) و مادرش در آیات قبل بیان شد در این آیات به موهبتهائى که به حواریین یعنى یاران نزدیک مسیح (علیه ‏السلام‏) بخشیده اشاره مى‏کند : نخست مى‏فرماید : بخاطر بیاور زمانى را که به حواریین وحى فرستادم که به من و فرستاده‏ام مسیح (علیه ‏السلام‏) ایمان بیاورید و آنها دعوت مرا اجابت کردند و گفتند : ایمان آوردیم ، خداوندا گواه باش که ما مسلمان و در برابر فرمان تو تسلیم هستیم ( و اذ اوحیت الى الحواریین ان آمنوا بى و برسولى قالوا آمنا و اشهد باننا مسلمون ) .
البته مى‏دانیم که وحى در قرآن معنى وسیعى دارد و منحصر به وحى‏ هائى که بر پیامبران نازل مى‏شد نیست ، بلکه الهاماتى که به قلب افراد مى‏شود نیز از مصداقهاى آن است و لذا درباره مادر موسى ( سوره قصص آیه 7 ) نیز تعبیر به وحى شده و حتى به غرائز و الهامات تکوینى حیواناتى همچون زنبور عسل نیز در قرآن کلمه وحى گفته شده است .
این احتمال نیز وجود دارد که منظور وحى ‏هائى باشد که بواسطه مسیح (علیه ‏السلام‏) و با پشتوانه معجزات براى آنها فرستاده مى‏شد.
درباره حواریین یعنى شاگردان و یاران مخصوص مسیح (علیه‏ السلام‏) در جلد دوم صفحه 426 بحث کرده ‏ایم.
سپس اشاره به جریان معروف نزول مائده آسمانى کرده ، مى‏گوید : یاران خاص مسیح به عیسى (علیه ‏السلام‏) گفتند : آیا پروردگار تو مى ‏تواند غذائى از آسمان براى ما بفرستد ؟ ( اذ قال الحواریون یا عیسى ابن مریم هل یستطیع ربک ان ینزل علینا مائدة من السماء ) .
مائده در لغت هم به خوان و سفره و طبق گفته مى‏شود و هم به غذائى که در آن قرار مى‏دهند.
و در اصل از ماده مید به معنى حرکت و تکان خوردن است شاید اطلاق مائده بر سفره و غذا به خاطر نقل و انتقالى است که در آن صورت مى‏گیرد.
مسیح (علیه ‏السلام‏) از این تقاضا که بوى شک و تردید مى‏داد پس از آوردن آن همه آیات و نشانه ‏هاى دیگر نگران شد و به آنها هشدار داد و گفت : از خدا بترسید اگر ایمان دارید ( قال اتقوا الله ان کنتم مؤمنین ) .
ولى به زودى به اطلاع عیسى (علیه ‏السلام‏) رسانیدند که ما هدف نادرستى از این پیشنهاد نداریم ، و غرض ما لجاجت ‏ورزى نیست بلکه مى‏خواهیم از این مائده بخوریم ( و علاوه بر نورانیتى که بر اثر تغذیه از غذاى آسمانى در قلب ما پیدا مى‏شود ، زیرا تغذیه به طور مسلم در روح انسان مؤثر است ) قلب ما اطمینان و آرامش پیدا کند و با مشاهده این معجزه بزرگ به سر حد عین الیقین برسیم و بدانیم آنچه به ما گفته‏ اى راست بوده و بتوانیم بر آن گواهى دهیم ( قالوا نریدان ناکل منها و تطمئن قلوبنا و نعلم ان قد صدقتنا و نکون علیها من الشاهدین).
هنگامى که عیسى (علیه ‏السلام‏) از حسن نیت آنها در این تقاضا آگاه شد ، خواسته آنها را به پیشگاه پروردگار به این صورت منعکس کرد : خداوندا مائده ‏اى از
آسمان براى ما بفرست که عیدى براى اول و آخر ما باشد ، و نشانه ‏اى از ناحیه تو محسوب شود و به ما روزى ده ، تو بهترین روزى دهندگان هستى ( قال عیسى ابن مریم اللهم ربنا انزل علینا مائدة من السماء تکون لنا عیدا لاولنا و آخرنا و آیة منک و ارزقنا و انت خیر الرازقین ) .
قابل توجه اینکه مسیح تقاضاى آنها را بطرزى شایسته‏ تر در پیشگاه خدا بیان کرد که حاکى از روح حق‏ طلبى و ملاحظه مصالح جمعى و عمومى بوده باشد. خداوند این دعائى را که از روى حسن نیت و اخلاص صادر شده بود اجابت کرد ، و به آنها فرمود : من چنین مائده‏ اى را بر شما نازل مى‏کنم ، ولى توجه داشته باشید ، بعد از نزول این مائده مسئولیت شما بسیار سنگینتر مى‏شود و با مشاهده چنین معجزه آشکارى هر کس بعد از آن ، راه کفر را بپوید او را چنان مجازاتى خواهم کرد که احدى از جهانیان را چنین مجازاتى نکرده باشم ! ( قال الله انى منزلها علیکم فمن یکفر بعد منکم فانى اعذبه عذابا لا اعذبه احدا من العالمین ) .

یادآورى چند نکته لازم
در این آیات نکاتى است که باید مورد بررسى قرار گیرد:
۱- منظور از تقاضاى مائده چه بود ؟
-شک نیست که حواریون در این تقاضا نظر سوئى نداشتند و هدفشان لجاجت در برابر مسیح (علیه ‏السلام‏) نبود ، بلکه در جستجوى آرامش بیشتر و زدودن باقیمانده تردیدها و وسوسه ‏هاى اعماق قلبشان بوده است زیرا بسیار مى‏شود که انسان با استدلال و حتى گاهى با تجربه ، مطلبى را اثبات مى‏کند اما چون مساله ، مساله مهمى است بقایائى از وسوسه و شک در زوایاى قلب او مى‏ماند ، لذا میل دارد با تجربه و آزمایش مکرر ، و یا با تبدیل کردن استدلالات علمى به مشاهدات عینى آنها را نیز از اعماق قلب خود ریشه ‏کن سازد ، لذا مى‏بینیم حتى ابراهیم (علیه ‏السلام‏) با آن مقام والاى ایمان و یقینش از خداوند تقاضا مى‏کند که مساله معاد را با چشم خود ببیند تا ایمان علمیش به عین الیقین و شهود ، تبدیل شود.
ولى از آنجا که تعبیر تقاضاى حواریون ظاهرا زننده بود ، حضرت مسیح (علیه ‏السلام‏) آن را حمل بر بهانه‏ جوئى کرد و به آنها اعتراض نمود اما هنگامى که با توضیح بیشتر مقصد خود را روشن ساختند ، عیسى (علیه‏ السلام‏) در برابر آنها تسلیم شد .
۲- منظور از هل یستطیع ربک چیست؟
-مسلما این جمله در ابتدا چنین معنى مى‏دهد که حواریون در قدرت خدا در نزول مائده شک داشتند ، ولى در تفسیر آن مفسران اسلامى بیاناتى دارند ، که چند قسمت آن از همه بهتر به نظر مى‏رسد نخست اینکه این درخواست در آغاز کار آنها بود ، که به تمام صفات خدا کاملا آشنا نبودند ، دیگر اینکه منظورشان این بوده آیا خداوند مصلحت مى‏بیند چنین مائده ‏اى را بر ما نازل کند ، همانطور که فى المثل کسى به دیگرى مى‏گوید من نمى‏توانم تمام ثروتم را بدست فلان کس بدهم ، یعنى صلاح نمى‏بینم نه اینکه قدرت ندارم ، سوم اینکه یستطیع به معنى یستجیب بوده باشد زیرا ماده طوع به معنى انقیاد است و هنگامى که به باب استفعال برود چنین معنى را مى‏توان از آن استفاده کرد ، بنابراین معنى جمله چنین مى‏شود آیا پروردگار تو از ما مى‏پذیرد که مائده آسمانى بر ما نازل کند ؟
۳-این مائده آسمانى چه بود ؟
-درباره محتویات این مائده در قرآن ذکرى به میان نیامده ، ولى از احادیث از جمله از حدیثى که از امام باقر (علیه ‏السلام‏) نقل شده چنین استفاده مى‏شود که طعام مزبور چند قرص نان و چند ماهى بود و شاید علت مطالبه چنین اعجازى آن بوده ، که شنیده بودند مائده آسمانى بر بنى اسرائیل به اعجاز موسى نازل شد ، آنها هم چنین تقاضائى را از عیسى کردند.
۴- آیا مائده‏اى بر آنها نازل شد ؟
-با اینکه آیات فوق تقریبا صراحت در نزول مائده دارد زیرا وعده خداوند تخلف ‏ناپذیر است ، اما عجیب این است که بعضى از مفسران در نزول مائده تردید کرده ‏اند و گفته ‏اند هنگامى که حواریون
شدت مسئولیت را پس از نزول مائده احساس کردند از تقاضاى خود صرفنظر نمودند ! ولى حق این است که مائده بر آنها نازل گردید.
۵- عید چیست ؟
عید در لغت از ماده عود به معنى بازگشت است ، و لذا به روزهائى که مشکلات از قوم و جمعیتى بر طرف مى‏شود و بازگشت به پیروزیها و راحتى‏هاى نخستین مى‏کند عید گفته مى‏شود ، و در اعیاد اسلامى به مناسبت اینکه در پرتو اطاعت یک ماه مبارک رمضان و یا انجام فریضه بزرگ حج ، صفا و پاکى فطرى نخستین به روح و جان باز مى‏گردد ، و آلودگیها که بر خلاف فطرت است ، از میان مى‏رود ، عید گفته شده است ، و از آنجا که روز نزول مائده روز بازگشت به پیروزى و پاکى و ایمان به خدا بوده است حضرت مسیح (علیه‏ السلام‏) آن را عید نامیده ، و همانطور که در روایات وارد شده نزول مائده در روز یکشنبه بود و شاید یکى از علل احترام روز یکشنبه در نظر مسیحیان نیز همین بوده است.
و اگر در روایتى که از على (علیه ‏السلام‏) نقل شده مى‏خوانیم و کل یوم لا یعصى الله فیه فهو یوم عید : هر روز که در آن معصیت خدا نشود روز عید است نیز اشاره به همین موضوع است ، زیرا روز ترک گناه روز پیروزى و پاکى و بازگشت به فطرت نخستین است.

۶-مجازات شدید براى چه بود ؟
-در اینجا نکته مهمى است که باید به آن توجه داشت و آن اینکه هنگامى که ایمان به مرحله شهود و عین الیقین برسد یعنى حقیقت را با چشم مشاهده کند و جاى هیچگونه تردید و وسوسه باقى نماند مسئولیت او بسیار سنگینتر خواهد شد زیرا چنین کسى آن انسان سابق که ایمانش بر پایه شهود نبود ، و احیانا وسوسه‏ هائى در آن وجود داشت نیست ، او وارد مرحله جدیدى از ایمان و مسئولیت شده است و کمترین تقصیر و غفلت و کوتاهى او موجب مجازات شدیدى خواهد شد به همین دلیل مسئولیت انبیاء و اولیاى خدا ، سخت
سنگین بود بطورى که همیشه از آن وحشت داشتند ، در زندگى روزانه نیز به نمونه‏ هائى از این مطلب برخورد مى‏کنیم مثلا هر کس مى‏داند که قاعدتا در شهر و دیار او گرسنگانى وجود دارند که در برابر آنها مسئولیت دارد ، اما هنگامى که با چشم خود ببیند که انسان بى‏گناهى از شدت گرسنگى ناله مى‏کند ، مسلما شکل مسئولیت او عوض مى‏گردد.
۷-عهد جدید و مائده
در اناجیل چهارگانه کنونى سخنى از مائده به شکلى که در قرآن است نمى‏یابیم گرچه در انجیل یوحنا باب 21 بحثى درباره اطعام وپذیرائى اعجاز آمیز مسیح از جمعى از مردم با نان و ماهى به میان آمده اما با اندک توجهى روشن مى‏شود که ارتباطى با مساله مائده آسمانى و حواریون ندارد در کتاب اعمال رسولان که از کتب عهد جدید است نیز درباره نزول مائده بر یکى از حواریون به نام پطرس بحثى به میان آمده اما آنهم غیر از آن است که ما درباره آن بحث مى‏کنیم ، ولى از آنجا که مى‏دانیم بسیارى از حقایقى که بر عیسى (علیه ‏السلام‏) نازل گشت در اناجیل کنونى نیست همانطور که بسیارى از مطالبى که در اناجیل است بر مسیح (علیه ‏السلام‏) نازل نشده مشکلى از این نظر در جریان نزول مائده به وجود نخواهد آمد .

منبع (کانال فضیلتها):

https://t.me/fazylatha

امام هادی (علیه السلام) فرمود:
«مَنْ هَانَتْ‏ عَلَیهِ‏ نَفْسُهُ‏ فَلَا تَأْمَنْ‏ شَرَّهُ»

کسی که خود را کریم نمی ‌داند و کریمانه زندگی نمی ‌کند، از شرّ او در امان نباش ، زیرا کسی که به خودش رحم نمی‌ کند یقیناً به شما رحم نخواهد کرد!

منبع (کانال فضیلتها):

https://t.me/fazylatha

 امام هادی (علیه السلام) فرمودند :

جایگاه مردم در دنیا به[ اموال] است و در آخرت به [اعمال]

اعلام الدین ، ج۱ ، ص۳۱۱

منبع (کانال فضیلتها):

https://t.me/fazylatha

تفسیر سوره مبارکه مائده آیات ۱۱۶تا۱۱۸

وَ إِذْ قَالَ اللَّهُ یَاعِیسى ابْنَ مَرْیَمَ ءَ أَنت قُلْت لِلنَّاسِ اتخِذُونى وَ أُمِّىَ إِلَاهَینِ مِن دُونِ اللَّهِ قَالَ سبْحَانَک مَا یَکُونُ لى أَنْ أَقُولَ مَا لَیْس لى بِحَقٍ إِن کُنت قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فى نَفْسى وَ لا أَعْلَمُ مَا فى نَفْسِک إِنَّک أَنت عَلَّامُ الْغُیُوبِ‏(۱۱۶) مَا قُلْت لهَُمْ إِلا مَا أَمَرْتَنى بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبى وَ رَبَّکُمْ وَ کُنت عَلَیهِمْ شهِیداً مَّا دُمْت فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنى کُنت أَنت الرَّقِیب عَلَیهِمْ وَ أَنت عَلى کلّ‏ِ شىْ‏ءٍ شهِیدٌ(۱۱۷) إِن تُعَذِّبهُمْ فَإِنهُمْ عِبَادُک وَ إِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّک أَنت الْعَزِیزُ الحَْکِیمُ‏(۱۱۸)

ترجمه:

۱۱۶ -به یادآور زمانى را که خداوند به عیسى بن مریم مى‏گوید : آیا تو به مردم گفتى که من و مادرم را دو معبود ، غیر از خدا ، انتخاب کنید ؟ او مى‏گوید : منزهى تو ، من حق ندارم آنچه را که شایسته من نیست بگویم ، اگر چنین سخنى را گفته باشم تو میدانى ، تو از آنچه در روح و جان من است آگاهى و من از آنچه در ذات ( پاک)تو است آگاه نیستم ، زیرا تو با خبر از تمام اسرار و پنهانیها هستى.
۱۱۷ -من به آنها چیزى جز آنچه مرا مامور به آن ساختى نگفتم ،به آنها گفتم : خداوندى را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شما است ، و تا آن زمان که میان آنها بودم مراقب و گواه آنان بودم ، و هنگامى که مرا از میانشان برگرفتى تو خود مراقب آنها بودى ، و تو گواه بر هر چیز هستى.
۱۱۸ -(با این حال ) اگر آنها را مجازات کنى بندگان تواند ( و قادر به فرار از مجازات نیستند ) و اگر آنها را ببخشى توانا و حکیمى ( نه مجازات تو نشانه عدم حکمت و نه بخشش تو نشانه ضعف است ) .

تفسیر
بیزارى مسیح از شرک پیروانش
این آیات پیرامون گفتگوى خداوند با حضرت مسیح (علیه‏ السلام‏) در روز رستاخیز بحث مى‏کند ، به دلیل اینکه در چند آیه بعد مى‏خوانیم : هذا یوم ینفع الصادقین صدقهم : امروز روزى است که راستگوئى راستگویان به آنها سود مى‏دهد و مسلما منظور از آن روز قیامت است.به علاوه جمله فلما توفیتنى کنت انت الرقیب علیهم دلیل دیگرى بر این است که این گفتگو بعد از دوران نبوت مسیح (علیه ‏السلام‏) واقع شده است و شروع آیه با جمله قال که براى زمان ماضى است مشکلى ایجاد نمى‏کند ، زیرا در قرآن بسیار دیده مى‏شود که مسائل مربوط به قیامت به صورت زمان ماضى ذکر شده و این اشاره به قطعى بودن قیامت است ، یعنى وقوع آن در آینده چنان مسلم است که گوئى در گذشته واقع شده ، و با صیغه فعل ماضى از آن یاد مى‏شود .به هر حال آیه نخست مى‏گوید : خداوند در روز قیامت به عیسى مى‏گوید : آیا تو به مردم گفتى که من و مادرم را علاوه بر خداوند معبود خویش قرار دهید ، و پرستش کنید ؟ ( و اذ قال الله یا عیسى ابن مریم أ انت قلت للناس اتخذونى و امى الهین من دون الله).شک نیست که مسیح (علیه ‏السلام‏) چنین چیزى را نگفته است و تنها دعوت به توحید و عبادت خدا نموده ، ولى منظور از این استفهام اقرار گرفتن از او در برابر امتش ، و بیان محکومیت آنها است .مسیح (علیه ‏السلام‏) با نهایت احترام در برابر این سؤال چند جمله در پاسخ مى‏گوید:
۱ -نخست زبان به تسبیح خداوند از هر گونه شریک و شبیه گشوده و مى‏گوید:
خداوندا ! پاک و منزهى از هر گونه شریک ( قال سبحانک).
۲ -چگونه ممکن است چیزى را که شایسته من نیست بگویم ( ما یکون لى ان اقول ما لیس لى بحق).
در حقیقت نه تنها گفتن این سخن را از خود نفى مى‏کند ، بلکه مى‏گوید اساسا من چنین حقى را ندارم و چنین گفتارى با مقام و موقعیت من هرگز سازگار نیست.
۳ -سپس استناد به علم بى‏پایان پروردگار کرده ، مى‏گوید : گواه من این است که اگر چنین مى‏گفتم مى‏دانستى ، زیرا تو از آنچه در درون روح و جان من است آگاهى ، در حالى که من از آنچه در ذات پاک تو است بى‏خبرم ، زیرا تو علام الغیوب و با خبر از تمام رازها و پنهانیها هستى ( ان کنت قلته فقد علمته تعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فى نفسک انک انت علام الغیوب)
۴-تنها چیزى که من به آنها گفتم همان بوده است که به من ماموریت دادى که آنها را دعوت به عبادت تو کنم و بگویم خداوند یگانه‏ اى را که پروردگار من و شما است پرستش کنید ( ما قلت لهم الا ما امرتنى به ان اعبدوا الله ربى و ربکم ) .
۵ -و تا آن زمان که در میانشان بودم مراقب و گواه آنها بودم و نگذاشتم راه شرک را پیش گیرند ، اما به هنگامى که مرا از میان آنها برگرفتى تو مراقب و نگاهبان آنها بودى ، و تو گواه بر هر چیزى هستى ( و کنت علیهم شهیدا ما دمت فیهم فلما توفیتنى کنت انت الرقیب علیهم و انت على کل شى‏ء شهید)
۶ -و با اینهمه باز امر ، امر تو و خواست ، خواست تو است ، اگر آنها را در برابر این انحراف بزرگ مجازات کنى بندگان تواند و قادر به فرار از زیر بار این مجازات نخواهند بود ، و این حق براى تو در برابر بندگان نافرمانت ثابت است ، و اگر آنها را ببخشى و از گناهانشان صرف نظر کنى توانا و حکیم هستى ، نه بخشش تو نشانه ضعف است ، و نه مجازاتت خالى از حکمت و حساب ( ان تعذبهم فانهم عبادک و ان تغفر لهم فانک انت العزیز الحکیم).

در اینجا دو سؤال پیش مى‏آید:
۱ -آیا در تاریخ مسیحیان هیچ دیده شده است که مریم را معبود خود قرار دهند ؟ یا اینکه آنها تنها قائل به تثلیث و خدایان سه‏ گانه یعنى خداى پدر و خداى پسر و روح القدس بوده‏ اند ، و شکى نیست که روح القدس به پندار آنها ، واسطه میان خداى پدر و خداى پسر ، مى‏باشد و او غیر از مریم است ، در پاسخ این سؤال باید گفت : درست است که مسیحیان مریم را خدا نمى‏دانستند .
ولى در عین حال در برابر او و مجسمه‏ اش مراسم عبادت را انجام مى‏داده ‏اند ، همانطور که بت پرستان بت را خدا نمى‏دانستند ولى شریک خدا در عبادت تصور مى‏کردند ، و به عبارت روشنتر فرق است میان الله به معنى خدا و اله به معنى معبود ، مسیحیان مریم را اله یعنى معبود مى‏دانستند نه خدا .
به تعبیر یکى از مفسران گرچه هیچیک از فرق مسیحیت کلمه اله و معبود را بر مریم اطلاق نمى‏کنند ، بلکه او را تنها مادر خداوند مى‏دانند ! ولى ، عملا مراسم نیایش و پرستش را در برابر او دارند ، خواه این نام را بر او بگذارند یا نه سپس اضافه مى‏کند : چندى قبل در بیروت در شماره نهم سال هفتم مجله مشرق که متعلق به مسیحیان است ، مطالب قابل ملاحظه ‏اى به عنوان یاد بود پنجاهمین سال اعلان پاپ بیوس نهم درباره شخصیت مریم منتشر گردید و در همین شماره تصریح شده بود که کلیساهاى شرقى همانند کلیساهاى غربى مریم را عبادت مى‏کنند ، و در شماره چهاردهم سال پنجم همان مجله مقاله‏اى به قلم انستاس کرملى درج شده که خواسته است در آن براى مساله عبادت مریم حتى ریشه ‏اى از کتب عهد عتیق و تورات پیدا کند ، داستان دشمنى مار ( شیطان ) و زن ( حوا ) را به عنوان مریم تفسیر مى‏نماید.
بنابراین پرستش و عبادت مریم در میان آنها وجود دارد.
۲-سؤال دیگر این است که چگونه حضرت مسیح (علیه ‏السلام‏) با عبارتى که بوى شفاعت مى‏دهد درباره مشرکان امت خود سخن مى‏گوید و عرض مى‏کند : اگر آنها را ببخشى تو عزیز و حکیمى .
مگر مشرک قابل شفاعت و قابل بخشش است ؟ ! در پاسخ باید به این نکته توجه داشت که اگر هدف عیسى (علیه ‏السلام‏) شفاعت بود مى‏باید گفته باشد انک انت الغفور الرحیم زیرا غفور و رحیم بودن خداوند متناسب با مقام شفاعت است در حالى که مى‏بینیم او خدا را به عزیز و حکیم بودن توصیف مى‏کند ، از این استفاده مى‏شود که منظور شفاعت و تقاضاى بخشش براى آنها نیست ، بلکه هدف سلب هر گونه اختیار از خود و واگذار کردن امر به اختیار پروردگار است یعنى کار به دست تو است ، اگر بخواهى مى‏بخشى و اگر بخواهى مجازات مى‏کنى ، هر چند نه مجازات تو بدون دلیل و نه بخشش تو بدون علت است و در هر حال از قدرت و توانائى من بیرون است . به علاوه ممکن است در میان آنها جمعى به اشتباه خود توجه کرده و راه توبه را پیش گرفته باشند ، و این جمله درباره آن جمعیت بوده باشد.

منبع (کانال فضیلتها):

https://t.me/fazylatha

حاج قاسم سلیمانی:

خداوندا! مرا بپذیر؛ پاکیزه بپذیر، آنچنان بپذیر که شایسته‌ی دیدارت شوم. جز دیدار تو را نمی‌خواهم، بهشت من جوار توست، یا الله!

منبع (کانال فضیلتها):

https://t.me/fazylatha

تفسیر سوره مبارکه مائده آیات ۱۱۹تا۱۲۰

قَالَ اللَّهُ هَذَا یَوْمُ یَنفَعُ الصادِقِینَ صِدْقُهُمْ لهَُمْ جَنَّاتٌ تجْرِى مِن تحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداًرَّضىَ اللَّهُ عَنهُمْ وَ رَضوا عَنْهُ ذَلِک الْفَوْزُ الْعَظِیمُ‏(۱۱۹) للَّهِ مُلْک السمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ وَ مَا فِیهِنَّ وَ هُوَ عَلى کلّ‏ِ شىْ‏ءٍ قَدِیرُ(۱۲۰)

ترجمه:
۱۱۹ -خداوند مى‏گوید : امروز روزى است که راستى راستگویان به آنها سود مى‏بخشد ، براى آنها باغهائى از بهشت است که آب از زیر ( درختان ) آن جریان دارد و جاودانه و براى همیشه در آن مى‏مانند ، خداوند از آنها خشنود و آنها از او خشنود خواهند بود و این رستگارى بزرگى است.
۱۲۰-حکومت آسمانها و زمین و آنچه در آنها است از آن خدا است و او بر هر چیزى توانا است.

تفسیر
رستگارى بزرگ
در تعقیب ذکر گفتگوى خداوند باحضرت مسیح (علیه‏ السلام‏) در روز رستاخیز که شرح آن در آیات قبل گذشت در این آیه مى‏خوانیم : خداوند پس از این گفتگو چنین مى‏فرماید : امروز روزى است که راستى راستگویان به آنها سود مى‏بخشد ( قال الله هذا یوم ینفع الصادقین صدقهم).
البته منظور از این جمله صدق و راستى در گفتار و کردار در دنیا است ، که در آخرت مفید واقع مى‏شود و گر نه صدق و راستى در آخرت که محل تکلیف نیست فایده ‏اى نخواهد داشت ، به علاوه اوضاع آن روز چنان است که هیچکس
جز راست نمى‏تواند بگوید ، و حتى گناهکاران و خطاکاران همگى به اعمال بد خویش اعتراف مى‏کنند و به این ترتیب در آن روز دروغگوئى وجود ندارد .
بنابراین آنها که مسئولیت و رسالت خود را انجام دادند و جز راه صدق و درستى نپیمودند ، مانند مسیح (علیه ‏السلام‏) و پیروان راستین او یا پیروان راستین سایر پیامبران که در این دنیا از در صدق وارد شدند ، از کار خود بهره کافى خواهند برد.
ضمنا از این جمله اجمالا استفاده مى‏شود که تمام نیکیها را مى‏توان در عنوان صدق و راستى خلاصه کرد صدق و راستى در گفتار ، و صدق و راستى در عمل ، و در روز رستاخیز تنها سرمایه صدق و راستى است که به کار مى‏آید ، نه غیر آن .
سپس پاداش صادقان را چنین بیان مى‏کند : براى آنها باغهائى از بهشت است که از زیر درختان آن نهرها جارى است ، و جاودانه در آن خواهند ماند ( لهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها ابدا).
و از این نعمت مادى مهمتر این است که هم خداوند از آنها راضى است و هم آنها از خداوند راضى و خشنودند ( رضى الله عنهم و رضوا عنه).
و شک نیست که این موهبت بزرگ که جامع میان موهبت مادى و معنوى است رستگارى بزرگ محسوب مى‏شود.
(ذلک الفوز العظیم).
قابل توجه اینکه در این آیه پس از ذکر باغهاى بهشت با آنهمه نعمتهایش ، نعمت خشنودى خداوند از بندگان و بندگان از خداوند را ذکر مى‏کند و به دنبال آن ، ذلک الفوز العظیم مى‏گوید و این نشان مى‏دهد تا چه اندازه این رضایت دو جانبه ، واجد اهمیت است ( رضایت پروردگار از بندگان و رضایت بندگان از پروردگار ) زیرا ممکن است انسان غرق عالیترین نعمتها باشد ولى هنگامى که احساس کند مولى و معبود و محبوب او از او ناراضى است تمام آن نعمتها و مواهب در کام جانش تلخ مى‏گردد .
و نیز ممکن است انسان واجد همه چیز باشد ولى به آنچه دارد راضى و
قانع نباشد ، بدیهى است آنهمه نعمت با این روحیه او را خوشبخت نخواهد کرد ، و ناراحتى مرموزى دائما او را آزار و شکنجه مى‏دهد و آرامش روح و روان را که بزرگترین موهبت الهى است از او مى‏گیرد.
علاوه بر این هنگامى که خدا از کسى خشنود باشد هر چه بخواهد به او مى‏دهد و هنگامى که هر چه خواست به او داد او نیز خشنود مى‏شود ، نتیجه اینکه بالاترین نعمت این است که خدا از انسان خشنود و او نیز از خدایش راضى باشد.
در آخرین آیه اشاره به مالکیت و حکومت خدا بر آسمانها و زمین و آنچه در آنها است شده و عمومیت قدرت او بر همه چیز بیان مى‏گردد ( لله ملک السموات و الارض و ما فیهن و هو على کل شى‏ء قدیر).
ذکر این جمله در واقع به عنوان دلیل و علت براى رضایت بندگان از خدا است ، زیرا کسى که بر همه چیز توانا است و بر سراسر عالم هستى حکومت مى‏کند ، توانائى دارد که هر چه بندگان از او بخواهند به آنها ببخشد و آنها را خشنود و راضى گرداند.
ضمنا مى‏تواند اشاره ‏اى به نادرستى عمل نصارى در پرستش مریم بوده باشد ، زیرا عبادت تنها شایسته کسى است که برسراسرعالم آفرینش حکومت مى‏کندنه مریم که مخلوقى بیش نبوده است.

(پایان تفسیر سوره مبارکه مائده)

منبع (کانال فضیلتها):

https://t.me/fazylatha

بخش سوم مطالب

حضرت محمد صلی اللع علیع و آله:

إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونِّی فِیهِمَا أَلَا هذا عَذْبٌ فُراتٌ فَاشْرَبُوا وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ فَاجْتَنِبُوا؛ همانا من در میان شما دو چیز سنگین و گران میگذارم، که اگر بدانها چنگ زنید هرگز پس از من گمراه نشوید: کتاب خدا و عترت من أهل بیتم، و این دو از یک دیگر جدا نشوند تا در کنار حوض کوثر بر من درآیند، پس بنگرید چگونه پس از من در باره آن دو رفتار کنید، آگاه باشید که این (یعنى تمسک بعترت) آب خوشگوار و شیرین است پس بیاشامید، و آن دیگر (یعنى روى برتافتن از ایشان) آب شور و تلخ است و از آن بپرهیزید

سبک زندگی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

منبع (ادامه مطلب ...)

https://www.leader.ir/

 

کانال فضیلتها | کانال طاووس الجَنَّه | کانال شَرحِ سِرّ ( تماشاگه راز)

پایگاه اطلاع‌رسانی سید ابراهیم رئیسی | https://qaem14.blog.ir/

https://kawsar1214.blogspot.com/2022/03/the-first-revolt-took-place-during.html

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

*****

التماس دعا

تفسیر سوره مبارکه مائده آیات 105 الی 110 ... | دنیا را چون منزلى بدان که ... | شهید حاج قاسم سلیمانی: امام کاری کرد کارستان ...

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ‌ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ‌ أَنَّ الْأَرْ‌ضَ یَرِ‌ثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ

و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد.

سوره مبارکه انبیاء آیه ۱۰۵

بخش اول مطالب

بخش دوم مطالب

امام جواد (علیه السلام) :

خداوند متعال، به سبب تقوا، بنده اش را از آنچه از عقلش دور مانده ، حفظ می کند و به وسیله ی تقوا او را نسبت به آنچه آن را نمی بیند و ناآگاه است روشن می سازد.

بحار الأنوار ج‏75 ص358

منبع (کانال فضیلتها):

https://t.me/fazylatha

صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)
اشهدُ انک تشهدُ مقامی
وتسمع کلامی
وتَرُدُ سلامی
وانت حیُُ عند ربک مرزوق
اسئل الله ربی وربک قضاء حوائجی فی الدنیا والاخره

منبع (کانال فضیلتها):

https://t.me/fazylatha

شهید عزیز
رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت الله امام خامنه ای:
هر چیزی که یاد شهید عزیز ما را برجسته کند، چشم‌نواز و دلنواز است.
یاد او را اگرچه خداوند در اوج برجستگی قرار داد و بدین گونه پاداش دنیائی اخلاص و عمل صالح او را بدو هدیه کرد ولی ما هم هرکدام وظیفه‌ئی داریم

منبع (کانال فضیلتها):

https://t.me/fazylatha

امام خامنه ای:

 با وجود حمایت زیاد از صنعت خودرو در کشور، کیفیت خودرو خوب نیست/ مردم ناراضی‌اند و درست میگویند و حق با مردم است

رهبر انقلاب در دیدار با تولیدکنندگان و فعالان اقتصادی:

ما در برخی از محصولات داخلی متأسفانه شاهد این هستیم که به کیفیت توجه نمیشود، این خیلی بد است، این همه‌ حمایت در طول این سالها از صنعت خودرو در کشور شده خب کیفیت خودرو خوب نیست، مردم ناراضی‌اند درست هم میگویند، حق با مردم است، یعنی اعتراض مردم به جا است،‌ این صنعت نتوانسته رضایت مشتری را جلب کند.

منبع (کانال فضیلتها):

https://t.me/fazylatha

گلایه امام خامنه ای از افزایش قیمت لوازم خانگی:

من گلایه می‌کنم از دوستانی که مسئولان لوازم خانگی هستند. ما از این‌ها حمایت کردیم، اسم آوردیم؛ شنیدم بعضی از اقلام دوبرابر افزایش قیمت پیدا کرده؛ چرا؟! نبایستی با حمایت‌ها این‌جور برخورد بشود.

منبع (کانال فضیلتها):

https://t.me/fazylatha

تفسیر سوره مبارکه مائده آیه ۱۰۵

یَاأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا عَلَیْکُمْ أَنفُسکُمْ لا یَضرُّکُم مَّن ضلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ‏(۱۰۵)

ترجمه:
۱۰۵ -اى کسانى که ایمان آورده ‏اید مراقب خود باشید ، هنگامى که شما هدایت یافتید گمراهى کسانى که گمراه شده ‏اند به شما زیانى نمى‏رساند ، بازگشت همه شما به سوى خدا است و شما را از آنچه عمل مى‏کردید آگاه مى‏سازد .

تفسیر
هر کس مسئول کار خویش است
در آیه قبل سخن از تقلید کورکورانه مردم عصر جاهلیت از نیاکان گمراه ، به میان آمد و قرآن به آنها صریحا اخطار کرد که چنین تقلیدى ، با عقل و منطق سازگار نیست ، به دنبال این موضوع طبعا این سؤال در ذهن آنها مى‏آمد که اگر ما حسابمان را از نیاکانمان در این گونه مسائل جدا کنیم ، پس سرنوشت آنها چه خواهد شد ، به علاوه اگر ما دست از چنان تقلیدى برداریم سرنوشت بسیارى مردم که تحت تاثیر چنین تقالیدى هستند ، چه مى‏شود ، آیه فوق در پاسخ اینگونه سؤالات مى‏گوید : اى کسانى که ایمان آورده‏ اید شما مسئول خویشتنید ، اگر شما هدایت یافتید گمراهى دیگران ( اعم از نیاکان و یا دوستان و بستگان هم عصر شما ) لطمه ‏اى به شما نخواهد زد ( یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم لا یضرکم من ضل اذا اهتدیتم ) .
سپس اشاره به موضوع رستاخیز و حساب و رسیدگى به اعمال هر کس کرده ، مى‏گوید بازگشت همه شما به سوى خدا است ، و به حساب هر یک از شما جداگانه رسیدگى مى‏کند ، و شما را از آنچه انجام مى‏دادید آگاه مى‏سازد.
(الى الله مرجعکم جمیعا فینبئکم بما کنتم تعملون).

پاسخ به یک ایراد
در پیرامون این آیه سر و صداى زیادى براه انداخته‏ اند و بعضى چنین پنداشته ‏اند که میان این آیه و دستور امر به معروف و نهى از منکر که از دستورات قاطع و مسلم اسلامى است یکنوع تضاد وجود دارد ، زیرا این آیه مى‏گوید شما مراقب حال خویشتن باشید ، انحراف دیگران اثرى در وضع شما نمى‏گذارد.
اتفاقا از روایات چنین بر مى‏آید که این نوع سوء تفاهم و اشتباه حتى در عصر نزول آیه براى بعضى از افراد کم اطلاع وجود داشته است ، جبیر بن نفیل مى‏گوید در حلقه جمعى از یاران پیامبر (صلى‏الله‏ علیه ‏وآله‏ وسلّم‏) نشسته بودم و از همه کم سنتر بودم آنها سخن از امر به معروف و نهى از منکر به میان آوردند ، من به میان سخنان آنها پریدم و گفتم مگر خداوند در قرآن نمى‏گوید : یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم لا یضرکم من ضل اذا اهتدیتم ( بنابراین امر به معروف و نهى از منکر چه لزومى دارد ! ) ناگاه همگى یکزبان مرا مورد سرزنش و اعتراض قرار دادند و گفتند : آیه ‏اى از قرآن را جدا مى‏کنى ، بدون اینکه معنى تفسیر آن را بدانى ؟ ! من از گفتار خود سخت پشیمان شدم ، و آنها به مباحثه در میان خود ادامه دادند ، هنگامى که مى‏خواستند برخیزند و مجلس را ترک گویند ، رو به من کرده و گفتند : تو جوان کم سن و سالى هستى و آیه ‏اى از قرآن را بدون اینکه معنى آن را بدانى از بقیه جدا کرده ‏اى ولى شاید به چنین زمانى که مى‏گوئیم برسى که ببینى بخل مردم را فرا گرفته و بر آنها حکومت مى‏کند ، هوى و هوس پیشواى مردم است ، و هر کس تنها راى خود را مى‏پسندد ، در چنان زمانى مراقب خویش باش ، گمراهى دیگران به تو زیانى نمى‏رساند ( یعنى آیه مربوط به چنان زمانى است ) .

بعضى از راحت طلبان عصر ما نیز هنگامى که سخن از انجام دو فریضه بزرگ الهى امر به معروف و نهى از منکر به میان مى‏آید براى شانه خالى کردن از زیر بار مسئولیت به این آیه مى‏چسبند و معنى آن را تحریف مى‏کنند.
در حالى که با کمى دقت مى‏توان دریافت که تضادى در میان این دو دستور نیست ، زیرا : اولا : آیه مورد بحث مى‏گوید حساب هر کس جدا است و گمراهى دیگران مانند نیاکان و غیر نیاکان لطمه‏ اى به هدایت افراد هدایت یافته نمى‏زند حتى اگر برادر هم باشند و یا پدر و فرزند ، بنا بر این شما از آنها پیروى نکنید و خود را نجات دهید ( دقت کنید ) .
ثانیا : این آیه اشاره به موقعى مى‏کند که امر به معروف و نهى از منکر کارگر نمى‏شود ، و یا شرائط تاثیر آن جمع نیست گاهى بعضى از افراد در چنین موقعى ناراحت مى‏شوند که با این حال ، تکلیف ما چیست ؟ قرآن به آنها پاسخ مى‏دهد که براى شما هیچ جاى نگرانى وجود ندارد زیرا وظیفه خود را انجام داده‏ اید ، و آنها نپذیرفته ‏اند و یا زمینه پذیرشى در آنها وجود نداشته است ، بنابراین زیانى از این ناحیه به شما نخواهدرسید.
این معنى در حدیثى که در بالا نقل کردیم و همچنین در بعضى از احادیث دیگر نقل شده است که از پیامبر (صلى‏الله ‏علیه ‏وآله ‏وسلّم‏) درباره این آیه سؤال کردند فرمودند : ایتمروا بالمعروف و تناهوا عن المنکر فاذا رایت دنیا مؤثرة و شحا مطاعا و هوى متبعا و اعجاب کل ذى راى برایه فعلیک بخویصة نفسک و ذر عوامهم ! : امر به معروف کنید و نهى از منکر ، اما هنگامى که ببینید ، مردم دنیا را مقدم داشته و بخل و هوى بر آنها حکومت مى‏کند و هر کس تنها راى خود را مى‏پسندد ( و گوشش بدهکار سخن دیگرى نیست ) به خویشتن بپردازید و عوام را رها کنید .روایات دیگرى نیز به این مضمون نقل شده که همگى همین حقیقت را تعقیب مى‏کند.
فخر رازى چنانکه عادت او است براى پاسخ به سؤال فوق چندین وجه ذکر مى‏کند که تقریبا همه بازگشت به یک چیز یعنى آنچه در بالا آوردیم مى‏کند و گویا او براى تکثیر عدد آنها را از هم جدا کرده است!.
در هر حال شک نیست ، که مساله امر به معروف و نهى از منکر از مهمترین ارکان اسلام است که بهیچ وجه نمى‏توان شانه از زیر بار مسؤلیت آن خالى کرد ، تنها در موردى این دو وظیفه ساقط مى‏شود که امیدى به تاثیر آن نباشد و شرایط لازم در آن جمع نگردد.

منبع (کانال فضیلتها):

https://t.me/fazylatha

تفسیر سوره مبارکه مائده آیات ۱۰۶تا۱۰۸

یَاأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا شهَادَةُ بَیْنِکُمْ إِذَا حَضرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْت حِینَ الْوَصِیَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنکُمْ أَوْ ءَاخَرَانِ مِنْ غَیرِکُمْ إِنْ أَنتُمْ ضرَبْتُمْ فى الأَرْضِ فَأَصابَتْکُم مُّصِیبَةُ الْمَوْتِ تحْبِسونَهُمَا مِن بَعْدِ الصلَوةِ فَیُقْسِمَانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشترِى بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ کانَ ذَا قُرْبىوَ لا نَکْتُمُ شهَادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَّمِنَ الاَثِمِینَ‏(۱۰۶) فَإِنْ عُثرَ عَلى أَنَّهُمَا استَحَقَّا إِثْماً فَئَاخَرَانِ یَقُومَانِ مَقَامَهُمَا مِنَ الَّذِینَ استَحَقَّ عَلَیهِمُ الأَوْلَیَانِ فَیُقْسِمَانِ بِاللَّهِ لَشهَادَتُنَا أَحَقُّ مِن شهَادَتِهِمَا وَ مَا اعْتَدَیْنَا إِنَّا إِذاً لَّمِنَ الظالِمِینَ‏(۱۰۷) ذَلِک أَدْنى أَن یَأْتُوا بِالشهَادَةِ عَلى وَجْهِهَا أَوْ یخَافُوا أَن تُرَدَّ أَیمَانُ بَعْدَ أَیْمَانهِمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اسمَعُواوَ اللَّهُ لا یهْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ‏(۱۰۸)

ترجمه:
۱۰۶ -اى کسانى که ایمان آورده ‏اید هنگامى که مرگ یکى از شما فرا رسد در موقع وصیت باید دو نفر عادل را از میان شما به شهادت بطلبد ، یا اگر مسافرت کردید و مرگ شما را فرا رسد ( و در راه مسلمانى نیافتید ) دو نفر از غیر شما ، و اگر به هنگام اداى شهادت در صدق آنها شک کردید آنها را بعد از نماز نگاه مى‏دارید تا سوگند یاد کنند که ما حاضر نیستیم حق را به چیزى بفروشیم اگر چه در مورد خویشاوندان ما باشد و شهادت الهى را کتمان نمى‏کنیم که از گناهکاران خواهیم بود .
۱۰۷ -و اگر اطلاعى حاصل شود که آن دو مرتکب گناهى شده ‏اند ( و حق را کتمان کرده ‏اند ) دونفر از کسانى که گواهان نخست بر آنها ستم کرده‏ اند به جاى آنها قرار مى‏گیرند و به خدا سوگند یاد مى‏کنند که گواهى ما از گواهى آن دو به حق نزدیکتر است و ما مرتکب تجاوزى نشده‏ ایم که اگر چنین کرده باشیم از ظالمان خواهیم بود.
۱۰۸ -این کار بیشتر سبب مى‏شود که به حق گواهى دهند ( و از خدا بترسند ) و یا ( از مردم ) بترسند که ( دروغشان فاش گردد و ) سوگندهائى جاى سوگندهاى آنها را بگیرد ، و از ( مخالفت ) خدا بپرهیزید و گوش فرا دهید و خداوند جمعیت فاسقان را هدایت نمى‏کند.

شان نزول:
در مجمع البیان و بعضى تفاسیر دیگر در شان نزول آیات فوق نقل شده است که یک نفر از مسلمانان به نام ابن ابى ماریه به اتفاق دو نفر از مسیحیان عرب به نام تمیم و عدى که دو برادر بودند به قصد تجارت از مدینه خارج شدند در اثناى راه ابن ماریه که مسلمان بود بیمار شد ، وصیتنامه ‏اى نوشت و آن را در میان اثاث خود مخفى کرد ، و اموال خویش را بدست دو همسفر نصرانى سپرد وصیت کرد که آنها را به خانواده او برسانند ، و از دنیا رفت ، همسفران متاع او را گشودند و چیزهاى گرانقیمت و جالب آنرا برداشتند و بقیه را به ورثه باز گرداندند ، ورثه هنگامى که متاع را گشودند ، قسمتى از اموالى که ابن ابى ماریه با خود برده بود در آن نیافتند ، ناگاه چشمان آنها به وصیتنامه افتاد ، دیدند ، صورت تمام اموال مسروقه در آن ثبت است ، مطلب را با آن دو نفر مسیحى همسفر در میان گذاشتند آنها انکار کرده و گفتند : هر چه به ما داده بود به شما تحویل داده ‏ایم ! ناچار به پیامبر (صلى‏الله ‏علیه ‏وآله‏ وسلّم‏) شکایت کردند ، آیات فوق نازل شد و حکم آن را بیان کرد .
ولى از شان نزولى که در کتاب کافى آمده است چنین بر مى‏آید که آنها نخست انکار وجود متاع دیگرى کردند و جریان به خدمت پیامبر (صلى‏الله‏ علیه ‏وآله‏ وسلّم‏) کشیده شد ، و پیامبر (صلى‏الله‏ علیه ‏وآله ‏وسلّم‏) چون دلیلى بر ضد آن دو نفر وجود نداشت ، آنها را وادار به سوگند کرد ، سپس آنها را تبرئه نمود ، اما چیزى نگذشت که بعضى از اموال مورد بحث نزد آن دو نفر پیدا شد و به این وسیله دروغشان اثبات گردید ، جریان به عرض پیامبر (صلى‏الله ‏علیه ‏وآله ‏وسلّم‏) رسید پیامبر (صلى‏الله ‏علیه‏ وآله‏ وسلّم‏) در انتظار ماند تا آیات فوق نازل شد ، سپس دستور داد ، اولیاء میت سوگند یاد کنند ، و اموال را گرفت و به آنها تحویل داد .

تفسیر
از مهمترین مسائلى که اسلام روى آن تکیه مى‏کند ، مساله حفظ حقوق و اموال مردم و به طور کلى اجراى عدالت اجتماعى است ، آیات فوق گوشه‏ اى از دستورات مربوط به این قسمت است ، نخست براى اینکه حقوق ورثه در اموال میت از میان نرود و حق بازماندگان و ایتام و صغار پایمال نشود ، به افراد با ایمان دستور مى‏دهد و مى‏گوید : اى کسانى که ایمان آورده ‏اید ، هنگامى که مرگ یکى از شما فرا رسد باید به هنگام وصیت کردن دو نفر از افراد عادل را به گواهى بطلبید و اموال خود را به عنوان امانت براى تحویل دادن به ورثه به آنها بسپارید ( یا ایها الذین آمنوا شهادة بینکم اذا حضر احدکم الموت حین الوصیة اثنان ذوا عدل منکم ) .
منظور از عدل در اینجا همان عدالت به معنى پرهیز از گناه کبیره و مانند آن است ، ولى این احتمال در معنى آیه نیز هست که مراد از عدالت ، امانت در امور مالى و عدم خیانت باشد ، مگر اینکه با دلائل دیگر ثابت شود که شرائط بیشترى در چنین شاهدى لازم است.
و منظور از منکم یعنى از شما مسلمانان ، در مقابل افراد غیر مسلمان
است که در جمله بعد به آنها اشاره شده است.
البته باید توجه داشت که در اینجا بحث از شهادت معمولى و عادى نیست ، بلکه شهادتى است توام با وصایت ، یعنى این دو نفر هم وصیند و هم گواه و اما این احتمال که علاوه بر دو نفر شاهد انتخاب شخص سومى به عنوان وصى در اینجا لازم است بر خلاف ظاهر آیه و مخالف شان نزول است ، زیرا در شان نزول خواندیم که ابن ابى ماریه تنها دو نفر همسفر داشت که آنها را به عنوان وصى و گواه بر میراث خود انتخاب کرد .
سپس اضافه مى‏کند : اگر در مسافرتى باشید و مصیبت مرگ براى شما فرا رسد ( و از مسلمانان وصى و شاهدى پیدا نکنید ) دو نفر از غیر مسلمانها را براى این منظور انتخاب نمائید ( او آخر ان من غیر کم ان انتم ضربتم فى الارض فاصابتکم مصیبة الموت ) .
گرچه در آیه سخنى از این موضوع که انتخاب وصى و شاهد از غیر مسلمانها مشروط به عدم دسترسى به مسلمانان است دیده نمى‏شود ولى روشن است که منظور در صورتى است که دسترسى به مسلمان نباشد و ذکر قید مسافرت نیز به همین جهت است ، همچنین کلمه او گرچه معمولا براى تخییر است ولى در اینجا - مانند بسیارى از موارد دیگر - منظور ترتیب مى‏باشد ، یعنى نخست از مسلمانان و اگر ممکن نشد از غیر مسلمانان انتخاب کنید.
ذکر این نکته نیز لازم است که منظور از غیر مسلمانان تنها اهل کتاب یعنى یهود و نصارى مى‏باشد زیرا اسلام براى مشرکان و بت پرستان در هیچ مورد اهمیتى قائل نشده است .
سپس دستور مى‏دهد که به هنگام اداى شهادت باید آن دو نفر را بعد از نماز - در زمینه تردید و شک - وادار کنند که به نام خدا سوگند یاد کنند ( تحبسونهما من بعد الصلوة فیقسمان بالله ان ارتبتم).
و باید شهادت آنها به اینگونه بوده باشد که بگویند ما حاضر نیستیم حق را به منافع مادى بفروشیم و بناحق گواهى دهیم ، هر چند در مورد خویشاوندان ما باشد ( لا نشترى به ثمنا و لو کان ذا قربى).
و ما هیچگاه شهادت الهى را کتمان نمى‏کنیم که در این صورت از گناهکاران خواهیم بود ( و لا نکتم شهادة الله انا اذا لمن الاثمین).
باید توجه داشت که : اولا این تشریفات براى اداى شهادت در زمینه شک و تردید و اتهام است.
ثانیا به مقتضاى ظاهر آیه فرقى در میان مسلمان و غیر مسلمان از این نظر نیست و در حقیقت یکنوع محکم کارى براى حفظ اموال ، در زمینه اتهام مى‏باشد و این هیچگونه منافاتى با قبول شهادت عدلین بدون سوگند ندارد ، زیرا این حکم مربوط به مورد عدم اتهام است بنابراین نه حکم آیه نسخ شده است و نه اختصاص به غیر مسلمانان دارد ( دقت کنید ) .
ثالثا منظور از نماز در مورد غیر مسلمانان قاعدتا نمازهاى خود آنها است ؟ که در آنها ایجاد توجه و ترس از خدا مى‏کند و اما در مورد مسلمانان جمعى معتقدند که منظور خصوص نماز عصر است و در بعضى از روایات اهل بیت (علیهم‏ السلام‏) نیز به آن اشاره شده است اما ظاهر آیه مطلق است و هر نمازى را شامل مى‏شود و ممکن است ذکر خصوص نماز عصر در روایات ما جنبه استحبابى داشته باشد زیرا در نماز عصر ، اجتماع بیشترى شرکت مى‏کردند و به علاوه وقت داورى و قضاوت در میان مسلمین بیشتر آن موقع بود.
و رابعا انتخاب وقت نماز براى شهادت به خاطر آن است که روح خدا ترسى به مقتضاى الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر در انسان بیدار مى‏شود ، و موقعیت زمانى و مکانى توجهى در او به سوى حق ایجاد مى‏کند و حتى بعضى از
فقها گفته ‏اند که خوبست براى اداى شهادت اگر در مکه باشند در کنار کعبه در میان رکن و مقام که جایگاه بسیار مقدسى است و اگر در مدینه باشند در کنار منبر پیامبر (صلى‏الله‏ علیه‏ وآله‏ وسلّم‏) این شهادت ادا شود.

و در آیه بعد سخن از موردى به میان آمده که ثابت شود ، دو شاهد مرتکب خیانت و گواهى بر ضد حق شده ‏اند - همانطور که در شان نزول آیه آمده بود - در چنین موردى دستور مى‏دهد که : اگر اطلاعى حاصل شود که آن دو نفر مرتکب گناه و جرم و تعدى شده ‏اند و حق را پایمال کرده ‏اند ، دو نفر دیگر از کسانى که گواهان نخست به آنها ستم کرده‏ اند ( یعنى ورثه میت ) بجاى آنها قرار گرفته و براى احقاق حق خود شهادت و گواهى مى‏دهند ( فان عثر على انهما استحقا اثما فاخران یقومان مقامهما من الذین استحق علیهم الاولیان).
مرحوم طبرسى در مجمع البیان معتقد است که این آیه از نظر معنى و اعراب از پیچیده ‏ترین و مشکلترین آیات قرآن است ولى با توجه به دو نکته معلوم مى‏شود که این آیه آنقدر هم پیچیده نیست .
اولا منظور از استحق در اینجا به قرینه کلمه اثم ( گناه ) همان جرم و تجاوز به حق دیگرى است.
و ثانیا اولیان در اینجا به معنى اولان است یعنى آن دو شاهدى که در آغاز مى‏بایست شهادت بدهند و از راه راست منحرف شده‏ اند.
بنابراین معنى آیه چنین مى‏شود که اگر اطلاعى حاصل شد که دو شاهد نخستین ، مرتکب خلافى شده ‏اند ، دو نفر دیگر جاى آنها را مى‏گیرند از همان کسانى که دو شاهد نخست بر آنها تجاوز کرده ‏اند.
و در ذیل آیه وظیفه دو شاهد دوم را چنین بیان مى‏کند که آنها باید به خدا سوگند یاد کنند که گواهى ما از گواهى دو نفر اول شایسته ‏تر و به حق نزدیکتر است و ما مرتکب تجاوز و ستمى نشده ‏ایم و اگر چنین کرده باشیم از ظالمان و ستمگران خواهیم بود ( فیقسمان بالله لشهادتنا احق من شهادتهما و ما اعتدینا انا اذا لمن الظالمین).
در حقیقت اولیاى میت روى اطلاعاتى که از جلوتر درباره اموال و متاع او بهنگام مسافرت یا غیر مسافرت داشته ‏اند گواهى مى‏دهند که دو شاهد نخست مرتکب ظلم و خیانت شده ‏اند و این شهادت جنبه حسى پیدا مى‏کند نه حدسى و از روى قرائن .
در آخرین آیه مورد بحث در حقیقت فلسفه احکامى را که در زمینه شهادت در آیات قبل گذشت بیان مى‏کند که : اگر طبق دستور بالا عمل شود یعنى دو شاهد را بعد از نماز و در حضور جمع به گواهى بطلبند ، و در صورت بروز خیانت آنها ، افراد دیگرى از ورثه جاى آنها را بگیرند و حق را آشکار سازند ، این برنامه سبب مى‏شود که شهود در امر شهادت دقت به خرج دهند و آن را بر طبق واقع - به خاطر ترس از خدا یا به خاطر ترس از خلق خدا - انجام دهند ( ذلک ادنى ان یاتوا بالشهادة على وجهها او یخافوا ان ترد ایمان بعد ایمانهم ) .
در حقیقت این کار سبب مى‏شود که حد اکثر ترس از مسئولیت در برابر خدا و یا بندگان خدا در آنها بیدار گردد و از محور حق منحرف نشوند.
و در آخر آیه براى تاکید روى تمام احکام گذشته دستور مى‏دهد : پرهیزگارى پیشه کنید و گوش به فرمان خدا فرا دهید و بدانید خداوند جمعیت فاسقان را هدایت نخواهد کرد ( و اتقوا الله و اسمعوا و الله لا یهدى القوم الفاسقین)

منبع (کانال فضیلتها):

https://t.me/fazylatha

امام حسن (علیه‌السلام) :

هرڪس خدا را #بندگی ڪند خداوند همه چیز را بنده او گرداند.

تنبه الخواطر ، ج۲ ، ص ۱۰۸

منبع (کانال فضیلتها):

https://t.me/fazylatha

شهید حاج قاسم سلیمانی:

امام، رضوان الله تعالی علیه، رحمة الله علیه، که خداوند او را با انبیاء و اولیا قرین رحمت کند، حق بزرگی به گردن همه‌ی ما و شما دارد. امام کاری کرد کارستان

هیچ عالمی در تاریخ شیعه، هیچ مرجعی در تاریخ شیعه، نه دیروز و نه امروز، قادر نبود کاری که امام انجام داد، انجام دهد. امام در اوج ناباوری، حتی در زمان مخالفت بعضی از برجستگان عالم تشیع، امام تاسیس حکومت اسلامی را در فکر پروراند و در اولین فرصت به مورد اجرا گذاشت.

منبع (کانال فضیلتها):

https://t.me/fazylatha

تفسیر سوره مبارکه مائده آیه ۱۰۹

یَوْمَ یجْمَعُ اللَّهُ الرُّسلَ فَیَقُولُ مَا ذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا لا عِلْمَ لَنَاإِنَّک أَنت عَلَّامُ الْغُیُوبِ‏(۱۰۹)

ترجمه:
۱۰۹ -از آن روز بترسید که خداوند پیامبران را جمع مى‏کند و به آنها مى‏گوید مردم در برابر دعوت شما چه پاسخى دادند ؟ مى‏گویند ما چیزى نمى‏دانیم تو خود از تمام پنهانیها آگاهى.

تفسیر
این آیه در حقیقت مکملى براى آیات قبل است ، زیرا در ذیل آیات گذشته که مربوط به مساله شهادت حق و باطل بود ، دستور به تقوا و ترس از مخالفت فرمان خدا داده شد ، در این آیه مى‏گوید : از آن روز بترسید که خداوند پیامبران را جمع مى‏کند و از آنها درباره رسالت و ماموریتشان سؤال مى‏کند و مى‏گوید مردم در برابر دعوت شما چه پاسخى گفتند ( یوم یجمع الله الرسل فیقول ما ذا اجبتم ) .
آنها از خود نفى علم کرده و همه حقایق را موکول به علم پروردگار کرده مى‏گویند : خداوندا ! ما علم و دانشى نداریم ، تو آگاه بر تمام غیوب و پنهانیها هستى ( قالوا لا علم لنا انک انت علام الغیوب). و به این ترتیب سر و کار شما با چنین خداوند علام الغیوب و با چنین دادگاهى است ، بنابراین در گواهیهاى خود مراقب حق و عدالت باشید.
در اینجا دو سؤال پیش مى‏آید نخست اینکه از آیات دیگر قرآن استفاده مى‏شود که پیامبران شاهدان و گواهان بر امت خویشند در حالى که ازآیه فوق بر مى‏آید که آنها از خود نفى علم مى‏کنند و همه چیز را به خدا وامى‏گذارند.
ولى میان این دو تضاد و اختلافى نیست ، بلکه مربوط به دو مرحله است ، در نخستین مرحله که آیه مورد بحث اشاره به آنست ، انبیاء در پاسخ سؤال پروردگار اظهار ادب کرده ، و از خود نفى علم نموده ، و همه چیز را موکول به علم خدا مى‏کنند ، ولى در مراحل بعد آنچه را مى‏دانند در مورد امت خود بازگو مى‏کنند و گواهى مى‏دهند ، این درست به آن مى‏ماند که گاهى استاد به شاگرد خود مى‏گوید که پاسخ فلان شخص را بده ، شاگرد نخست اظهار ادب کرده و علم خود را در برابر علم او هیچ توصیف مى‏کند و پس از آن آنچه را مى‏داند مى‏گوید .
دیگر اینکه چگونه انبیا از خود نفى علم مى‏کنند با اینکه آنها علاوه بر علم عادى بسیارى از حقایق پنهانى را از طریق تعلیم پروردگار مى‏دانند ؟ ! گرچه در پاسخ این سؤال مفسران بحثهاى گوناگونى دارند ، ولى به عقیده ما روشن است که منظور انبیاء آن است که علم خود را در برابر علم خدا هیچ بشمرند و در حقیقت چنین است ، هستى ما در برابر هستى بى‏پایان او چیزى نیست و علم ما در برابر علم او علم محسوب نمى‏شود ، و خلاصه ممکن هر چه باشد در برابر واجب چیزى ندارد و به تعبیر دیگر : دانش انبیاء اگر چه در حد خود دانش قابل ملاحظه ‏اى است ولى با مقایسه به دانش پروردگار چیزى محسوب نمى‏شود .
و در حقیقت عالم واقعى کسى است که در همه جا و هر زمان حاضر و ناظر و از پیوند تمام ذرات عالم با خبر و از تمام خصوصیات این جهان که یک واحد بهم پیوسته است آگاه باشد ، و این صفت مخصوص ذات پاک خدا است.
از آنچه گفتیم روشن مى‏شود که این آیه دلیل بر نفى هر گونه علم غیب از پیامبران و امامان نمى‏شود ، آنچنانکه بعضى پنداشته ‏اند ، زیرا علم غیب بالذات مربوط به کسى است که همه جا و هر زمان حاضر است ، و غیر او بالذات چنین علمى را ندارد بلکه آنچه را خدا از غیب به او تعلیم داده است مى‏داند ، شاهد این سخن آیات متعددى از قرآن است ، از جمله در سوره جن آیه 26 مى‏خوانیم عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا الا من ارتضى من رسول : خداوند عالم الغیب است و هیچکس را از علم غیب خود آگاه نمى‏کند مگر رسولانى را که برگزیده است و در سوره هود آیه 49 مى‏خوانیم : تلک من انباء الغیب نوحیها الیک : اینها از خبرهاى غیبى است که ما به تو وحى مى‏فرستیم.
از این آیات و مانند آن استفاده مى‏شود که علم غیب مخصوص ذات خدا است ولى به هر کس آنچه صلاح ببیند تعلیم مى‏دهد و کمیت و کیفیت آن مربوط به خواست و مشیت او است.
 

منبع (کانال فضیلتها):

https://t.me/fazylatha

امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمایند :

رحم اللّه امرء علم انّ نفسه خطاه الی اجله، فبادر عمله و قصّر امله

خدا رحمت کند کسی را که بداند نفسهای او گامهایی است که به سوی مرگ بر میدارد، پس شتاب کند در عمل، و کوتاه کند آرزویش را

غررالحکم ، باب العمر

منبع (کانال فضیلتها):

https://t.me/fazylatha

تفسیر سوره مبارکه مائده آیه ۱۱۰

إِذْ قَالَ اللَّهُ یَاعِیسى ابْنَ مَرْیَمَ اذْکرْ نِعْمَتى عَلَیْک وَ عَلى وَالِدَتِک إِذْ أَیَّدتُّک بِرُوح الْقُدُسِ تُکلِّمُ النَّاس فى الْمَهْدِ وَ کهْلاًوَ إِذْ عَلَّمْتُک الْکتَاب وَ الحِْکْمَةَ وَ التَّوْرَاةَ وَ الانجِیلَ وَ إِذْ تخْلُقُ مِنَ الطینِ کَهَیْئَةِ الطیرِ بِإِذْنى فَتَنفُخُ فِیهَا فَتَکُونُ طیرَا بِإِذْنىوَ تُبرِئُ الأَکمَهَ وَ الأَبْرَص بِإِذْنىوَ إِذْ تخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنىوَ إِذْ کفَفْت بَنى إِسراءِیلَ عَنک إِذْ جِئْتَهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنهُمْ إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ مُّبِینٌ‏(۱۱۰)

ترجمه:
۱۱۰ -بیاد آور هنگامى را که خداوند به عیسى بن مریم گفت متذکر نعمتى که بر تو و مادرت دادم باش ، زمانى که تو را بوسیله روح القدس تقویت کردم که در گاهواره و به هنگام بزرگى با مردم سخن مى‏گفتى ، و هنگامى که کتاب و حکمت و تورات و انجیل بر تو آموختم ، و هنگامى که به فرمان من از گل چیزى بصورت پرنده مى‏ساختى و در آن مى‏دمیدى و به فرمان من پرنده ‏اى مى‏شد و کور مادرزاد و مبتلا به بیمارى پیسى را به فرمان من شفا مى‏دادى ، و مردگان را ( نیز ) به فرمان من زنده مى‏کردى ، و هنگامى که بنى اسرائیل را از آسیب رسانیدن به تو باز داشتم در آن موقع که دلایل روشن براى آنها آوردى ولى جمعى از کافران آنها گفتند اینها جز سحر آشکار نیست .

تفسیر
مواهب الهى بر مسیح
این آیه و آیات بعد تا آخر سوره مائده مربوط به سرگذشت حضرت مسیح (علیه‏ السلام‏) و مواهبى است که به او و امتش ارزانى داشته که براى بیدارى و آگاهى مسلمانان در اینجا بیان شده است .
نخست مى‏گوید : بیاد بیاور هنگامى را که خداوند به عیسى بن مریم فرمود : نعمتى را که بر تو و بر مادرت ارزانى داشتم متذکر باش ( اذ قال الله یا عیسى ابن مریم اذکر نعمتى علیک و على والدتک).
طبق این تفسیر ، آیات فوق بحث مستقلى را شروع مى‏کند که براى مسلمانان جنبه تربیتى دارد و مربوط به همین دنیا است ، ولى جمعى از مفسران مانند طبرسى و بیضاوى و ابو الفتوح رازى این احتمال را داده‏ اند که آیه دنباله آیه قبل و مربوط به سؤالات و سخنانى باشد که خداوند با پیامبران در روز قیامت خواهد داشت ، و بنابراین قال که فعل ماضى است در اینجا به معنى یقول که فعل مضارع است مى‏باشد ، ولى این احتمال مخالف ظاهر آیه است ، بخصوص اینکه معمولا شمردن نعمتها براى کسى به منظور زنده کردن روح شکرگزارى در او است ، در حالى که در قیامت این مساله مطرح نیست .
سپس به ذکر مواهب خود پرداخته ، نخست مى‏گوید تو را با روح القدس تقویت کردم ( اذ ایدتک بروح القدس).
درباره معنى روح القدس در جلد اول صفحه 236 مشروحا بحث شد و خلاصه یک احتمال این است که مراد از آن فرشته وحى جبرئیل مى‏باشد و احتمال دیگر اینکه منظور همان نیروى غیبى است که عیسى را براى انجام معجزات و تحقق بخشیدن به رسالت مهمش تقویت مى‏کرد ، این معنى در غیر انبیاء نیز به درجه ضعیفتر وجود دارد .
دیگر از مواهب الهى بر تو این است که به تایید روح القدس با مردم در گهواره و به هنگام بزرگى و پختگى سخن مى‏گفتى ( تکلم الناس فى المهد و کهلا).
اشاره به اینکه سخنان تو در گاهواره همانند سخنان تو در بزرگى ، پخته و حساب شده بود ، نه سخنان کودکانه و بى ارزش.
دیگر اینکه کتاب و حکمت و تورات و انجیل را به تو تعلیم دادم ( و اذ علمتک الکتاب و الحکمة و التوریة و الانجیل ) .
ذکر تورات و انجیل بعد از ذکر کتاب با اینکه از کتب آسمانى است ، در حقیقت از قبیل تفصیل بعد از اجمال است.
دیگر از مواهب اینکه از گل به فرمان من چیزى شبیه پرنده مى‏ساختى سپس در آن مى‏دمیدى و به اذن من پرنده زنده‏ اى مى‏شد ( و اذ تخلق من الطین کهیئة الطیر باذنى فتنفخ فیها فتکون طیرا باذنى).
دیگر اینکه : کور مادرزاد و کسى که مبتلا به بیمارى پیسى بود به اذن من شفا مى‏دادى ( و تبرء الاکمه و الابرص باذنى).
و نیز مردگان را به اذن من زنده مى‏کردى ( و اذ تخرج الموتى باذنى ) .
و بالاخره یکى دیگر از مواهب من بر تو این بود که بنى اسرائیل را از آسیب رساندن به تو باز داشتم در آن هنگام که کافران آنها در برابر دلائل روشن تو بپاخاستند و آنها را سحر آشکارى معرفى کردند من در برابر اینهمه هیاهو و دشمنان سر سخت و لجوج تو را حفظ کردم تا دعوت خود را پیش ببرى ( و اذ کففت بنى اسرائیل عنک اذ جئتهم بالبینات فقال الذین کفروا منهم ان هذا الا سحر مبین).
قابل توجه اینکه در این آیه چهار بار کلمه باذنى ( به فرمان من ) تکرار شده است ، تا جائى براى غلو و ادعاىالوهیت در مورد حضرت مسیح (علیه‏السلام‏) باقى نماند ، یعنى آنچه او انجام مى‏داد گرچه بسیار عجیب و شگفت ‏انگیز بود ، و به کارهاى خدائى شباهت داشت ولى هیچیک از ناحیه او نبود بلکه همه از ناحیه خدا انجام مى‏گرفت ، او بنده ‏اى بود سر بر فرمان خدا و هر چه داشت از طریق استمداد از نیروى لا یزال الهى بود.
ممکن است گفته شود تمام این مواهب مربوط به مسیح (علیه ‏السلام‏) بوده است چرا در این آیه براى مادرش مریم نیز موهبت شمرده است ؟ پاسخ اینکه مسلم است هر موهبتى به فرزند برسد در حقیقت به مادر او هم رسیده است زیرا هر دو از یک اصلند و ساقه و ریشه یک درخت .
ضمنا همانطور که در ذیل آیه 49 سوره آل عمران یادآور شدیم این آیه و مانند آن از دلائل روشن ولایت تکوینى اولیاى خدا است ، زیرا در سرگذشت مسیح زنده کردن مردگان ، و شفاى کور مادرزاد ، و بیمار غیر قابل علاج ، به شخص مسیح (علیه ‏السلام‏) نسبت داده شده ، منتها به اذن و فرمان خدا.
از این تعبیر استفاده مى‏شود که ممکن است خداوند چنین قدرتى را براى تصرف در عالم تکوین در اختیار کسى بگذارد که گاه گاه چنین اعمالى را انجام دهد ، و تفسیر این آیه به دعا کردن انبیاء ، و اجابت دعاى آنها از ناحیه خدا کاملا بر خلاف ظواهر آیات است .
و منظور ما از ولایت تکوینى اولیاى خدا چیزى جز آنکه در بالا ذکر شد نمى‏باشد ، زیرا دلیلى بر بیش از این مقدار نداریم ، ( براى توضیح بیشتر به جلد دوم صفحه 422 مراجعه نمائید).

منبع (کانال فضیلتها):

https://t.me/fazylatha

 امام باقر(علیه السلام) فرمودند :

دنیا را چون منزلى بدان که در آن فرود آمده اى و سپس از آن مى کوچى

یا مانند مالى بدان که در عالم خواب یافته اى و چون بیدار شوى خبرى از آن نیست .

من این را به عنوان مَثَل برایت گفتم ؛ زیرا دنیا در نظر خردمندان و خداشناسان همانند جابه جا شدن سایه هاست.

الکافی ج۲ ص۱۳۳

منبع (کانال فضیلتها):

https://t.me/fazylatha

زینب کبری، نوری شد و درخشید
رهبر انقلاب: بعد از شهادت حسین‌بن‌علی هم که دنیا ظلمانی شد و دلها و جانها و آفاق عالم تاریک گردید، این زن بزرگ یک نوری شد و درخشید. زینب به جایی رسید که فقط والاترین انسانهای تاریخ بشریت - یعنی پیامبران - میتوانند به آن‌جا برسند. ۱۳۷۰/۰۸/۲۲

شهید عباس بابا پیرعلی

شهید عبدالمجید قشونی

بخش سوم مطالب

حضرت محمد صلی اللع علیع و آله:

إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونِّی فِیهِمَا أَلَا هذا عَذْبٌ فُراتٌ فَاشْرَبُوا وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ فَاجْتَنِبُوا؛ همانا من در میان شما دو چیز سنگین و گران میگذارم، که اگر بدانها چنگ زنید هرگز پس از من گمراه نشوید: کتاب خدا و عترت من أهل بیتم، و این دو از یک دیگر جدا نشوند تا در کنار حوض کوثر بر من درآیند، پس بنگرید چگونه پس از من در باره آن دو رفتار کنید، آگاه باشید که این (یعنى تمسک بعترت) آب خوشگوار و شیرین است پس بیاشامید، و آن دیگر (یعنى روى برتافتن از ایشان) آب شور و تلخ است و از آن بپرهیزید

سبک زندگی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

منبع (ادامه مطلب ...)

https://www.leader.ir/

 

مجموعه ویژه نامه های ماه مبارک رمضان

کانال فضیلتها | کانال طاووس الجَنَّه | کانال شَرحِ سِرّ ( تماشاگه راز)

پایگاه اطلاع‌رسانی سید ابراهیم رئیسی | https://qaem14.blog.ir/

https://kawsar1214.blogspot.com/2022/03/the-first-revolt-took-place-during.html

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

*****

التماس دعا

آن قدر نکته‌ی الهام‌بخش در زندگی این شهیدان وجود دارد که ...

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

تفسیر سوره مبارکه مائده آیه ۳

۳حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطیحَةُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلاّ ما ذَکَّیْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالأَزْلامِ ذلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دیناً فَمَنِ اضْطُرَّ فی مَخْمَصَة غَیْرَ مُتَجانِف لاِ ِثْم فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ

ترجمه
۳ـ گوشت مردار، و خون، و گوشت خوک، و حیواناتى که به غیر نام خدا ذبح شوند، و حیوانات خفه شده، و به زجر کشته شده، و آنها که بر اثر پرت شدن از بلندى بمیرند، و آنها که به ضرب شاخ حیوانى مرده، و باقیمانده صید حیوان درنده ـ مگر آن که (به موقع) آن را سر ببرید ـ و آنها که براى بت ها ذبح مى شوند، (همه) بر شما حرام شده است; و (همچنین) قسمت کردن گوشت حیوان به وسیله چوبه هاى تیرِ مخصوص بخت آزمائى; تمام این اعمال، فسق و گناه است. ـ امروز، کافران از (زوال) آئین شما مأیوس شدند; بنابراین، از آنها نترسید; و از (مخالفت) من بترسید! امروز، دین شما را کامل کردم; و نعمت خود را بر شما تمام نمودم; و اسلام را به عنوان آئین (جاودان) شما پذیرفتم ـ اما آنها که در حال گرسنگى، دستشان به غذاى دیگرى نرسد، و متمایل به گناه نباشند، (مانعى ندارد که از گوشت هاى ممنوع بخورند;) خداوند آمرزنده و مهربان است.

تفسیر
در آغاز این سوره، اشاره به حلال بودن گوشت چهار پایان به استثناى آنچه بعداً خواهد آمد، شده بود، آیه مورد بحث، در حقیقت همان استثناهائى است که وعده داده شده. در این آیه حکم به تحریم یازده چیز شده است که بعضى از آنها در آیات دیگر قرآن نیز بیان گردیده، و تکرار آن جنبه تأکید دارد. 1 ـ نخست مى فرماید: «مردار بر شما حرام شده است» (حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ). 2 ـ همچنین «خون» (وَ الدَّمُ). 3 ـ و «گوشت خوک» (وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ). 4 ـ «و حیواناتى که طبق سنت جاهلیت به نام بت ها و اصولاً به غیر نام خدا ذبح شوند» (وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ). درباره تحریم این چهار چیز و فلسفه آن در جلد اول تفسیر «نمونه» ذیل آیه 173 سوره «بقره» ، توضیح کافى داده ایم. 5 ـ و نیز «حیواناتى که خفه شده باشند حرامند» (وَ الْمُنْخَنِقَةُ). خواه به خودى خود، یا به وسیله دام، و خواه به وسیله انسان این کار انجام گردد، چنان که در زمان جاهلیت معمول بوده که گاهى حیوان را در میان دو چوب یا در میان دو شاخه درخت سخت مى فشردند تا بمیرد و از گوشتش استفاده کنند. در بعضى از روایات نقل شده که: «مجوس» مخصوصاً مقیّد بودند حیوانات را از طریق خفه کردن بکشند، سپس از گوشتشان استفاده کنند، بنابراین ممکن است آیه ناظر به وضع آنها نیز باشد 6 ـ «و حیواناتى که با شکنجه و ضرب، جان بسپارند و یا به بیمارى از دنیا بروند» (وَ الْمَوْقُوذَةُ) در تفسیر «قرطبى» نقل شده: در میان عرب معمول بود که بعضى از حیوانات را به خاطر بت ها آن قدر مى زدند تا بمیرد و آن را یک نوع عبادت مى دانستند! 3 7 ـ «و حیواناتى که بر اثر پرت شدن از بلندى بمیرند» (وَ الْمُتَرَدِّیَةُ). 8 ـ «و حیواناتى که به ضرب شاخ مرده باشند» (وَ النَّطیحَةُ). 9 ـ «و حیواناتى که به وسیله حمله درندگان کشته شوند» (وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ). ممکن است یکى از فلسفه هاى تحریم این پنج نوع از گوشت هاى حیوانات آن باشد که خون به قدر کافى از آنها بیرون نمى رود; زیرا تا زمانى که رگ هاى اصلى گردن بریده نشود، خون به قدر کافى بیرون نخواهد ریخت، و مى دانیم خون مرکز انواع میکروب ها است و با مردن حیوان، قبل از هر چیز، خون عفونت پیدا مى کند. و به تعبیر دیگر، این چنین گوشت ها یک نوع مسمومیت دارند و جزء گوشت هاى سالم محسوب نخواهند شد، مخصوصاً اگر حیوان بر اثر شکنجه، یا بیمارى و یا تعقیب حیوان درنده اى بمیرد، مسمومیت بیشترى خواهد داشت. به علاوه جنبه معنوى ذبح که با ذکر نام خدا و رو به قبله بودن حاصل مى شود در هیچ یک از اینها نیست. ولى اگر قبل از آن که این حیوانات جان بسپرند به آنها برسند، با آداب اسلامى آنها را سر ببرند و خون به قدر کافى از آنها بیرون بریزد، حلال خواهند بود و لذا به دنبال تحریم موارد فوق مى فرماید: «مگر آن که به موقع و با شرایط آن را ذبح کنید» (إِلاّ ما ذَکَّیْتُمْ). بعضى از مفسران احتمال داده اند: این استثناء تنها به قسم اخیر یعنى «وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ» بر مى گردد. ولى اکثر مفسران معتقدند: به تمام اقسام بر مى گردد، و این نظر به حقیقت نزدیک تر است. ممکن است سؤال شود: چرا با وجود «مَیْتَة» در آغاز آیه، این موارد ذکر گردیده است، مگر تمام آنها داخل در مفهوم «مَیْتَة» نیست؟ در پاسخ مى گوئیم: «مَیْتَة» از نظر فقهى و شرعى مفهوم وسیعى دارد، یعنى هر حیوانى که با طریق شرعى ذبح نشده باشد در مفهوم «مَیْتَة» داخل است، ولى در لغت، «مَیْتَة» معمولاً به حیوانى گفته مى شود که خود به خود بمیرد. بنابراین، موارد فوق در مفهوم لغوى «مَیْتَة» داخل نیست و لااقل احتمال این را دارد که داخل نباشد و لذا نیازمند به بیان است.

10 ـ در زمان جاهلیت، بت پرستان سنگ هائى در اطراف «کعبه» نصب کرده بودند که شکل و صورت خاصى نداشت، آنها را «نُصب» مى نامیدند، در مقابل آنها قربانى مى کردند و خون قربانى را به آنها مى مالیدند، و فرق آنها با بت، این بود که بت ها همواره داراى اشکال و صور خاصى بودند، اما «نُصب» چنین نبودند، قرآن در آیه فوق، این گونه گوشت ها را تحریم کرده، مى گوید: «و آنچه در برابر یا روى نصب ذبح شوند» (وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ). روشن است: تحریم این نوع گوشت جنبه اخلاقى و معنوى دارد، نه جنبه مادّى و جسمانى، و در واقع یکى از اقسام «ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ» مى باشد، که به خاطر رواجش در میان عرب جاهلى، به آن تصریح شده است. 11 ـ نوع دیگرى از حیواناتى که تحریم آن در آیه فوق آمده، آنها است که به صورت «بخت آزمائى» ذبح و تقسیم مى گردیده و آن چنین بوده که: ده نفر با هم شرط بندى مى کردند، حیوانى را خریدارى و ذبح نموده، سپس ده چوبه تیر که روى هفت عدد از آنها عنوان «برنده» و سه عدد عنوان «بازنده» ثبت شده بود، در کیسه مخصوصى مى ریختند و به صورت قرعه کشى آنها را به نام یک یک از آن ده نفر بیرون مى آوردند، هفت چوبه برنده به نام هر کس مى افتاد سهمى از گوشت بر مى داشت، و چیزى در برابر آن نمى پرداخت، ولى آن سه نفر که تیرهاى بازنده را دریافت داشته بودند، باید هر کدام یک سوم قیمت حیوان را بپردازند، بدون این که سهمى از گوشت داشته باشند. این چوبه هاى تیر را «ازلام» جمع «زلم» (بر وزن قلم) مى نامیدند، اسلام خوردن این گوشت ها را تحریم کرد، نه به خاطر این که اصل گوشت حرام بوده باشد، بلکه به خاطر این که جنبه «قمار» و بخت آزمائى دارد، مى فرماید: «و آنچه را به وسیله چوب هاى مخصوصى بخت آزمائى قسمت مى کنید» (وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالأَزْلامِ). روشن است: تحریم «قمار» و مانند آن اختصاص به گوشت حیوانات ندارد، بلکه در هر چیز انجام گیرد ممنوع است و تمام زیان هاى فعالیت هاى حساب نشده اجتماعى و برنامه هاى خرافى در آن جمع مى باشد. و در پایان براى تأکید بیشتر روى تحریم آنها مى فرماید: «تمام این اعمال فسق است و خروج از اطاعت پروردگار» (ذلِکُمْ فِسْقٌ) بعد از بیان احکام فوق، دو جمله پرمعنى در آیه مورد بحث به چشم مى خورد، نخست مى گوید: «امروز کافران از دین شما مأیوس شدند، بنابراین از آنها نترسید و تنها از (مخالفت) من بترسید» (الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ). سپس مى فرماید: «امروز دین و آئین شما را کامل کردم، و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را به عنوان آئین شما پذیرفتم» (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دیناً). و در پایان آیه بار دیگر به مسائل مربوط به گوشت هاى حرام بازگشته، و حکم صورت اضطرار را بیان کرده، مى گوید: «کسانى که به هنگام گرسنگى ناگزیر از خوردن گوشت هاى حرام شوند در حالى که تمایل به گناه نداشته باشند خوردن آن براى آنها حلال است; زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است» (فَمَنِ اضْطُرَّ فی مَخْمَصَة غَیْرَ مُتَجانِف لاِ ِثْم فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ). و به هنگام ضرورت بندگان خود را به مشقت نمى افکند و آنها را کیفر نمى دهد. «مَخْمَصَه» از ماده «خَمْص» (بر وزن لمس) به معنى «فرورفتگى» است، و به معنى گرسنگى شدید که باعث فرورفتگى شکم مى شود نیز آمده است خواه به هنگام قحطى باشد یا به هنگام گرفتارى شخصى. «غَیْرَ مُتَجانِف لاِ ِثْم» به معنى آن است که تمایل به گناه نداشته باشد، که یا به عنوان تأکید مفهوم اضطرار آمده. یا به منظور آن است که به هنگام ضرورت زیاده روى در خوردن گوشت حرام نکند، و آن را حلال نشمرد. یا آن که مقدمات اضطرار را خودش فراهم نساخته باشد. و یا آن که در سفرى که براى انجام کار حرامى در پیش گرفته، گرفتار چنان ضرورتى نشود. ممکن است همه این معانى از این عبارت منظور باشد.

آنچه از مجموع بحث هاى فوق و سایر منابع اسلامى استفاده مى شود، این است که: اسلام در مورد بهره بردارى از گوشت ها ـ همانند سایر دستورهایش ـ یک روش کاملاً اعتدالى را در پیش گرفته، یعنى نه همانند مردم زمان جاهلیت که از هر نوع گوشتى مى خوردند، اعم از گوشت سوسمار، مردار و امثال آن، و یا همانند بسیارى از غربى هاى امروز که حتى از خوردن گوشت خرچنگ و کرم ها چشم پوشى نمى کنند. و نه مانند «هندوها» که مطلقاً خوردن گوشت را ممنوع مى دانند، بلکه، گوشت حیواناتى که داراى تغذیه پاک بوده و مورد تنفّر نباشند حلال کرده بر روى روش هاى افراطى و تفریطى خط بطلان کشیده و براى استفاده از گوشت ها شرائطى مقرّر داشته است، به این ترتیب که: الف ـ حیواناتى که از گوشت آنها استفاده مى شود، باید از حیوانات علف خوار باشند; زیرا گوشت حیوانات گوشت خوار، بر اثر خوردن گوشت هاى مردار و آلوده، غالباً ناسالم و مایه انواع بیمارى ها است، به خلاف چهارپایان علف خوار که معمولاً از غذاهاى سالم و پاک استفاده مى کنند. به علاوه، همان طور که در گذشته ذیل آیه 173 سوره «بقره» گفتیم هر حیوانى صفات خویش را از طریق گوشت خود، به کسانى که از آن مى خورند منتقل مى کند. بنابراین، تغذیه از گوشت حیوانات درنده صفت قساوت و درندگى را در انسان تقویت مى نماید. و نیز به همین دلیل است که در اسلام حیوانات جَلاّل یعنى حیواناتى که از نجاست تغذیه مى کنند، تحریم شده است. ب ـ حیواناتى که از گوشتشان استفاده مى شود، باید مورد تنفّر نبوده باشند. ج ـ و نیز باید زیانى براى جسم یا روح انسان تولید نکنند. د ـ حیواناتى که در مسیر شرک و بت پرستى و مانند آنها قربانى مى شوند، چون از نظر معنوى ناپاکند، تحریم شده اند. هـ ـ یک سلسله دستورها در اسلام براى طرز ذبح حیوانات وارد شده که هر کدام به نوبه خود، داراى اثر بهداشتى یا اخلاقى مى باشد.

در اینجا بحث مهمى پیش مى آید که: منظور از «الیوم» (امروز) که در دو جمله بالا تکرار شده چیست؟ یعنى کدام روز است که این «چهار جهت» در آن جمع شده، هم کافران در آن مأیوس شده اند، و هم دین کامل شده، هم نعمت خدا تکامل یافته، هم خداوند آئین اسلام را به عنوان آئین نهائى مردم جهان پذیرفته است. در این مورد، در میان مفسران سخن بسیار است، ولى آنچه جاى شک نیست این است که: چنین روزى باید روز بسیار مهمى در تاریخ زندگى پیامبر (صلى الله علیه وآله) باشد، نه یک روز ساده و عادى و معمولى; زیرا این همه اهمیت براى یک روز عادى معنى ندارد. لذا در پاره اى از روایات آمده است: بعضى از یهود و نصارى با شنیدن این آیه، گفتند: اگر چنین آیه اى در کتب آسمانى ما نقل شده بود، ما آن روز را روز عید قرار مى دادیم اکنون باید از روى قرائن، نشانه ها و تاریخ نزول این آیه، و این سوره و تاریخ زندگانى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و روایاتى که از منابع مختلف اسلامى به دست ما رسیده، این روز مهم را پیدا کنیم: 1 ـ آیا منظور روزى است که احکام بالا درباره گوشت هاى حلال و حرام نازل شده؟ قطعاً چنین نیست; زیرا نزول این احکام واجد این همه اهمیت نیست نه باعث تکمیل دین است; زیرا آخرین احکامى نبوده که بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده، به دلیل این که: در دنباله این سوره به احکام دیگرى نیز برخورد مى کنیم، علاوه بر این نزول این احکام سبب یأس کفار نمى شود، چیزى که سبب یأس کفار مى شود، فراهم ساختن پشتوانه محکمى براى آینده اسلام است. و به عبارت دیگر، نزول این احکام و مانند آن تأثیر چندانى در روحیه کافران ندارد و این که گوشت هائى حلال یا حرام باشد، آنها حساسیتى روى آن ندارند. 2 ـ آیا منظور از آن «روز عرفه» در آخرین حج پیامبر(صلى الله علیه وآله) است؟! (همان طور که جمعى از مفسران احتمال داده اند). پاسخ این سؤال نیز منفى است; زیرا نشانه هاى فوق بر آن روز نیز تطبیق نمى کند; چرا که حادثه خاصى که باعث یأس کفار بشود در آن روز واقع نشده، اگر منظور انبوه اجتماع مسلمانان است که قبل از روز عرفه نیز در خدمت پیغمبر(صلى الله علیه وآله) در «مکّه» بودند. و اگر منظور نزول احکام فوق در آن روز است که آن نیز همان طور که گفتیم چیز وحشتناکى براى کفار نبود. 3 ـ و آیا مراد «روز فتح مکّه» است (چنان که بعضى احتمال داده اند) با این که تاریخ نزول این سوره مدت ها بعد از فتح «مکّه» بوده است؟! 4 ـ و یا منظور روز «نزول آیات سوره برائت» است، که آن هم مدت ها قبل از نزول این سوره، بوده است؟! 5 و 6 ـ و از همه عجیب تر احتمالى است که بعضى دیگر داده اند که: این روز، روز ظهور اسلام ، یا بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله) باشد، با این که آنها هیچگونه ارتباطى با روز نزول این آیه ندارند و سال هاى متمادى در میان آنها فاصله بوده است. بنابراین، هیچ یک از احتمالات ششگانه فوق با محتویات آیه سازگار نیست. در اینجا احتمال دیگرى نیز هست که تمام مفسران شیعه آن را در کتب خود آورده اند و روایات متعددى آن را تأیید مى کند، و با محتویات آیه کاملاً سازگار است و آن این که: منظور «روز غدیر خم» است، روزى که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) امیر مؤمنان على(علیه السلام) را رسماً براى جانشینى خود تعیین کرد، آن روز بود که کفار در میان امواج یأس فرو رفتند; زیرا انتظار داشتند آئین اسلام قائم به شخص باشد، با از میان رفتن پیغمبر(صلى الله علیه وآله) اوضاع به حال سابق برگردد، و اسلام تدریجاً برچیده شود. اما هنگامى که مشاهده کردند، مردى که از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله)، در میان مسلمانان، بى نظیر بود، به عنوان جانشینى پیامبر(صلى الله علیه وآله)انتخاب شد، و از مردم براى او بیعت گرفت، یأس و نومیدى نسبت به آینده اسلام، آنها را فرا گرفت و فهمیدند آئینى است ریشه دار و پایدار. در این روز بود که آئین اسلام به تکامل نهائى خود رسید; زیرا بدون تعیین جانشین براى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و بدون روشن شدن وضع آینده مسلمانان، این آئین به تکامل نهائى نمى رسید. آن روز بود که نعمت خدا با تعیین رهبر لایقى همچون على (علیه السلام) براى آینده مردم کمال یافت. و نیز آن روز بود که اسلام با تکمیل برنامه هایش، به عنوان آئین نهائى از طرف خداوند پذیرفته شد (بنابراین جهات چهارگانه در آن جمع بوده).

علاوه بر این، قرائن زیر نیز این تفسیر را تأیید مى کند: الف ـ جالب توجه این که در تفسیر «فخر رازى» و تفسیر «روح المعانى» و تفسیر «المنار» در ذیل این آیه نقل شده است که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) بعد از نزول این آیه بیش از هشتاد و یک روز عمر نکرد و با توجه به این که وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله) در روایات اهل تسنن، و حتى در بعضى از روایات شیعه (مانند آنچه «کلینى» در کتاب معروف «کافى» نقل کرده است) روز دوازدهم ماه ربیع الاول بوده ، چنین نتیجه مى گیریم که روز نزول آیه درست روز هیجدهم ذى الحجه بوده است ب ـ در روایات فراوانى که از طرق معروف اهل تسنن و شیعه نقل شده، صریحاً این مطلب آمده است که: آیه شریفه فوق، در روز غدیر خم و به دنبال ابلاغ ولایت على(علیه السلام) نازل گردید، از جمله: 1 ـ دانشمند معروف سنّى «ابن جریر طبرى» در کتاب «ولایت» از «زید بن ارقم» صحابى معروف، نقل مى کند که: این آیه در روز «غدیر خم» درباره على(علیه السلام)نازل گردید. 2 ـ «حافظ ابو نعیم اصفهانى» در کتاب «ما نزل من القرآن فى عَلىّ (علیه السلام) » از «ابو سعید خدرى» (صحابى معروف) نقل کرده که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) در غدیر خم، على(علیه السلام) را به عنوان ولایت، به مردم معرفى کرد و مردم متفرق نشده بودند تا این که آیه «اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ...» نازل شد. در این موقع پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: اَللّهُ أَکْبَرُ عَلى اِکْمالِ الدِّیْنِ وَ اِتْمامِ النِّعْمَةِ وَ رَضِىَ الرَّبِّ بِرِسالَتِى وَ بِالْوِلایَةِ لِعَلِىٍّ(علیه السلام) مِنْ بَعْدِى، ثُمَّ قالَ: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ: «اللّه اکبر بر تکمیل دین و اتمام نعمت پروردگار و خشنودى خداوند از رسالت من و ولایت على(علیه السلام) بعد از من، سپس فرمود: هر کس من مولاى اویم على(علیه السلام)مولاى او است، خداوندا! آن کس که او را دوست بدارد دوست بدار، و آن کس که او را دشمن دارد، دشمن بدار، هر کس او را یارى کند یارى کن، و هر کس دست از یاریش بر دارد دست از یارى او بردار». 3 ـ «خطیب بغدادى»، در تاریخ خود از «ابو هریره» از پیامبر(صلى الله علیه وآله) چنین نقل کرده که: بعد از جریان غدیر خم و پیمان ولایت على(علیه السلام) و گفتار عمر بن خطاب: «بَخٍّ بَخٍّ یَا بْنَ أَبِى طالِب أَصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى کُلِّ مُسْلِم» آیه «اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِیْنُکُمْ» نازل گردید در کتاب نفیس «الغدیر» علاوه بر روایات سه گانه فوق، سیزده روایت دیگر نیز در این زمینه نقل شده است. در کتاب «احقاق الحق» ، از جلد دوم تفسیر «ابن کثیر»، صفحه 14 و از «مناقب خوارزمى» ، صفحه 47 نزول این آیه را درباره داستان غدیر از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل کرده است در تفسیر «برهان» و «نور الثقلین» نیز ده روایت از طرق مختلف نقل شده که این آیه درباره على(علیه السلام) یا روز «غدیر خم» نازل گردیده، که نقل همه آنها نیازمند به رساله جداگانه است مرحوم «علامه سیّد شرف الدین» در کتاب «المراجعات» چنین مى گوید: «نزول این آیه را در روز غدیر در روایات صحیحى که از امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) نقل شده، ذکر گردیده و اهل سنت، شش حدیث با اسناد مختلف از پیامبر(صلى الله علیه وآله)در این زمینه نقل کرده اند که صراحت در نزول آیه در این جریان دارد» از آنچه در بالا گفتیم روشن مى شود: اخبارى که نزول آیه فوق را در جریان غدیر بیان کرده، در ردیف خبر واحد نیست که بتوان با تضعیف بعضى اسناد آن، آنها را نادیده گرفت. بلکه اخبارى است که اگر متواتر نباشد لااقل مستفیض است، و در منابع معروف اسلامى نقل شده، اگر چه بعضى از دانشمندان متعصب اهل تسنن، مانند: «آلوسى» در تفسیر «روح المعانى» تنها با تضعیف سند یکى از این اخبار کوشیده اند بقیه را به دست فراموشى بسپارند و چون روایت را بر خلاف مذاق خویش دیده اند، مجعول و نادرست قلمداد کنند. و یا مانند نویسنده تفسیر «المنار» با تفسیر ساده اى از آیه گذشته، بدون این که کمترین اشاره اى به این روایات کند، شاید خود را در بن بست دیده که اگر بخواهد روایات را ذکر کرده و تضعیف کند بر خلاف انصاف است و اگر بخواهد قبول کند بر خلاف مذاق او است!

نکته جالبى که باید در اینجا به آن توجه کرد این است که: قرآن در سوره «نور» آیه 55 چنین مى گوید: وَعَدَ اللّهُ الَّذِیْنَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِیْنَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِیْنَهُمُ الَّذِى ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً...: «خداوند به آنهائى که از شما ایمان آوردند و عمل صالح انجام داده اند وعده داده است که آنها را خلیفه در روى زمین قرار دهد همان طور که پیشینیان آنانرا چنین کرد، و نیز وعده داده آئینى را که براى آن پسندیده است مستقر و مستحکم گرداند، و بعد از ترس به آنها آرامش بخشد». در این آیه خداوند مى فرماید: آئینى را که براى آنها «پسندیده» در روى زمین مستقر مى سازد. با توجه به این که: سوره «نور» قبل از سوره «مائده» نازل شده است، و با توجه به جمله «رَضِیْتُ لَکُمُ الاِسْلامُ دِیْناً» که در آیه مورد بحث، درباره ولایت على(علیه السلام)نازل شده، چنین نتیجه مى گیریم که اسلام در صورتى در روى زمین مستحکم و ریشه دار خواهد شد که با «ولایت» توأم باشد; زیرا این همان اسلامى است که خدا «پسندیده» و وعده استقرار و استحکامش را داده است. و به عبارت روشن تر، اسلام در صورتى عالمگیر مى شود که از مسأله ولایت اهل بیت(علیهم السلام) جدا نگردد. مطلب دیگرى که از ضمیمه کردن «آیه سوره نور» با «آیه مورد بحث» استفاده مى شود این است که: در آیه سوره «نور» سه وعده به افراد با ایمان داده شده است: نخست خلافت در روى زمین. دیگر امنیت و آرامش براى پرستش پروردگار. و سوم استقرار آئینى که مورد رضایت خدا است. این سه وعده در روز «غدیر خم» با نزول آیه «اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِیْنُکُمْ...» جامه عمل به خود پوشید; زیرا نمونه کامل فرد با ایمان و عمل صالح، یعنى على(علیه السلام) به جانشینى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نصب شد و به مضمون جمله « الیَوْمَ یَئِسُ الَّذِیْنَ کَفَرُوا مِنْ دِیْنِکُمْ » مسلمانان در آرامش و امنیت نسبى قرار گرفتند و نیز به مضمون «وَ رَضِیْتُ لَکُمُ الاِسْلامُ دِیْناً» آئین مورد رضایت پروردگار در میان مسلمانان استقرار یافت. البته این تفسیر، با روایاتى که مى گوید آیه سوره «نور» در شأن مهدى(علیه السلام)نازل شده ، منافات ندارد; زیرا «آمَنُوا مِنْکُمْ...» داراى معنى وسیعى است که یک نمونه آن در روز «غدیر خم» انجام یافت و سپس در یک مقیاس وسیع تر و عمومى تر در زمان قیام مهدى(علیه السلام) انجام خواهد یافت. بنابراین، کلمه «الارض» در آیه، به معنى همه کره زمین نیست، بلکه معنى وسیعى دارد که هم ممکن است بر تمام کره زمین گفته شود، و هم به قسمتى از آن، چنان که از موارد استعمال آن در قرآن نیز استفاده مى شود که: گاهى بر قسمتى از زمین اطلاق شده و گاهى بر تمام زمین (دقت کنید).

تنها سؤالى که در مورد آیه باقى مى ماند این است که: اوّلاً ـ طبق اسناد فوق، و اسنادى که در ذیل آیه «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ اِلَیْکَ» خواهد آمد هر دو مربوط به جریان «غدیر» است، پس چرا در قرآن میان آن دو فاصله افتاده؟! یکى آیه 3 سوره «مائده» و دیگرى آیه 67 همین سوره است. ثانیاً ـ این قسمت از آیه که مربوط به جریان «غدیر» است، ضمیمه به مطالبى شده که درباره گوشت هاى حلال و حرام است و تناسب چندانى میان این دو به نظر نمى رسد در پاسخ باید گفت: اوّلاً ـ مى دانیم آیات قرآن، و همچنین سوره هاى آن، بر طبق تاریخِ نزول، جمع آورى نشده است، بلکه بسیارى از سوره هائى که در «مدینه» نازل شده مشتمل بر آیاتى است که در «مکّه» نازل گردیده و به عکس آیات مدنى را در لابلاى سوره هاى مکّى مشاهده مى کنیم. با توجه به این حقیقت، جدا شدن این دو آیه از یکدیگر در قرآن جاى تعجب نخواهد بود (البته طرز قرار گرفتن آیات هر سوره تنها به فرمان پیامبر (صلى الله علیه وآله)بوده است). آرى، اگر آیات بر طبق تاریخ نزول جمع آورى شده بود جاى این ایراد بود. ثانیاً ـ ممکن است قرار دادن آیه مربوط به «غدیر» در لابلاى احکام مربوط به غذاهاى حلال و حرام براى محافظت از تحریف و حذف و تغییر بوده باشد; زیرا بسیار مى شود براى محفوظ ماندن یک شىء نفیس آن را با مطالب ساده اى مى آمیزند تا کمتر جلب توجه کند (دقت کنید). حوادثى که در آخرین ساعات عمر پیامبر(صلى الله علیه وآله) واقع شد، و مخالفت صریحى که از طرف بعضى افراد براى نوشتن وصیتنامه از طرف پیامبر(صلى الله علیه وآله) به عمل آمد، تا آنجا که حتى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را (العیاذ بالله) متهم به هذیان و بیمارى! و گفتن سخنان ناموزون کردند، و شرح آن در کتب معروف اسلامى اعم از کتب اهل تسنن و شیعه نقل شده 2 شاهد گویائى است بر این که بعضى از افراد حساسیت خاصى در مسأله خلافت و جانشینى پیامبر(صلى الله علیه وآله) داشتند و براى انکار آن حدّ و مرزى قائل نبودند! آیا چنین شرائطى ایجاب نمى کرد که براى حفظ اسناد مربوط به خلافت و رساندن آن به دست آیندگان چنین پیش بینى هائى بشود؟ و با مطالب ساده اى آمیخته گردد که کمتر جلب توجه مخالفان سر سخت را بکند؟! از این گذشته ـ همان طور که دانستیم ـ اسناد مربوط به نزول آیه «الیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ» درباره «غدیر» و مسأله جانشینى پیامبر(صلى الله علیه وآله) تنها در کتب شیعه نقل نشده است که چنین ایرادى متوجه شیعه شود. بلکه در بسیارى از کتب اهل تسنن نیز آمده است، و به طرق متعددى این حدیث از سه نفر از صحابه معروف نقل شده است.

تفسیر سوره مبارکه مائده آیه ۴

۴یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَیْهِ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَریعُ الْحِسابِ

ترجمه
۴ ـ از تو سؤال مى کنند چه چیزهایى براى آنها حلال شده است؟ بگو: «آنچه پاکیزه است، براى شما حلال گردیده; و (نیز) صید حیوانات شکارى و سگ هاى تربیت یافته که از آنچه خداوند به شما تعلیم داده به آنها یاد داده اید، پس از آنچه این حیوانات براى شما (صید مى کنند و) نگاه مى دارند، بخورید; و نام خدا را بر آن ببرید; و از (معصیت) خدا بپرهیزید که خداوند سریع الحساب است»!

شان نزول
درباره آیه فوق شأن نزول هائى ذکر کرده اند که مناسب تر از همه این است: «زَیْد الخیر» و «عدىّ بن حاتم» که دو نفر از یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) بودند، خدمتش رسیده، عرض کردند: ما جمعیتى هستیم که با سگ ها و بازهاى شکارى صید مى کنیم، سگ هاى شکارى ما حیوانات وحشى حلال گوشت را مى گیرند، بعضى از آنها زنده به دست ما مى رسد، آن را سر مى بریم، ولى بعضى از آنها به وسیله سگ ها کشته مى شوند، و ما فرصت ذبح آنها را پیدا نمى کنیم و با این که مى دانیم خدا گوشت مردار را بر ما حرام کرده، تکلیف ما چیست؟ آیه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

تفسیر
به دنبال احکامى که درباره گوشت هاى حلال و حرام در دو آیه گذشته بیان شد، در این آیه نیز، به قسمت دیگرى از آنها اشاره کرده و به عنوان پاسخ سؤالى که در این زمینه مطرح شده است، چنین مى فرماید: «از تو درباره غذاهاى حلال سؤال مى کنند» (یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ). پس از آن به پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور مى دهد: نخست به آنها بگوید: «هر چیز پاکیزه اى براى شما حلال شده» (قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ). یعنى تمام آنچه را اسلام تحریم کرده در زمره «خبائث» و ناپاک ها است و هیچ گاه قوانین الهى، موجود پاکیزه اى که طبعاً براى استفاده و انتفاع بشر آفریده شده، تحریم نکرده است و دستگاه «تشریع» در همه جا هماهنگ دستگاه «تکوین» است. آنگاه به سراغ صیدها رفته، مى گوید: «صید حیوانات شکارى که تحت تعلیم شما قرار گرفته اند، یعنى از آنچه خداوند به شما تعلیم داده به آنها آموخته اید، براى شما حلال است» (وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ) «جوارح» در اصل، از ماده «جرح» گرفته شده که گاهى به معنى «کسب» و گاهى به معنى «زخم» است، و به همین دلیل به حیوانات صیاد، اعم از پرندگان و غیر پرندگان «جارحه» گفته مى شود، که جمع آن «جوارح» است. یعنى حیوانى که به صید خود زخم وارد مى کند، و یا حیوانى که براى صاحب خود کسب مى نماید. و اگر به اعضاى بدن جوارح گفته مى شود، به خاطر آن است که انسان به وسیله آنها کارى انجام مى دهد و اکتسابى مى کند. و به این ترتیب ، جمله «وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ» تمام حیواناتى را که براى شکار کردن تربیت مى شوند، شامل مى شود، ولى قید «مُکَلِّبِین» که به معنى تربیت کنندگان سگ هاى شکارى است و از ماده «کلب» به معنى سگ گرفته شده است، آن را اختصاص به سگ هاى شکارى مى دهد. و به همین دلیل، صید کردن با غیر سگ هاى شکارى مانند: صید به وسیله بازهاى شکارى و امثال آن را شامل نمى شود. لذا در فقه شیعه صید «تنها» به وسیله سگ هاى شکارى مجاز است، اگر چه جمعى از مفسران و دانشمندان اهل تسنن، همه را مجاز مى دانند و قید «مُکَلِّبِین» را به معنى وسیعى تفسیر کرده اند که اختصاصى به سگ ها ندارد. ولى همان طور که گفتیم ماده اصلى این لغت مفهوم آن را مخصوص به تربیت سگ هاى شکارى مى کند. البته اگر حیوانات شکارى دیگر صیدى را از پاى در آورند، ولى قبل از آن که بمیرد، با آداب شرعى ذبح کنیم حلال است. ضمناً جمله «تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ» اشاره به چند مطلب مى کند: نخست این که: باید تعلیم این گونه حیوانات استمرار یابد و اگر تعلیم خود را فراموش کنند و همانند یک سگ ولگرد حیوانى را بدرند، گوشت آن صید، حلال نخواهد بود (چون فعل «تُعَلِّمُونَهُنَّ» مضارع است و مضارع دلالت بر استمرار دارد). دیگر این که: باید تعلیم و تربیت سگ مطابق اصول صحیحى باشد که با مفهوم «مِمّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ» سازگار باشد. سوّم این که: سرچشمه همه علوم هر چند ساده و کوچک باشد از ناحیه خدا است و ما بدون تعلیم او علمى نداریم. ضمناً باید توجه داشت، منظور از تعلیم سگ هاى شکارى این است: چنان تربیت شوند که به فرمان صاحبان خود حرکت کنند و به فرمانشان باز گردند. ذکر این نکته نیز لازم است، حیوانى را که سگ ها شکار مى کنند، اگر زنده به دست آید، باید طبق آداب اسلامى ذبح شود، ولى اگر پیش از آن که به آن برسند جان دهد، حلال است، اگر چه ذبح نشده باشد. سپس در ذیل آیه به دو شرط دیگر از شرائط حلیت چنین صیدى اشاره کرده، مى فرماید: «از صیدى که سگ هاى شکارى براى شما نگاه داشته اند بخورید» (فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ). بنابراین، اگر سگ هاى شکارى عادت داشته باشند قسمتى از صید خود را بخورند و قسمتى را واگذارند، چنان صیدى حلال نیست و داخل در جمله «وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ» که در آیه قبل گذشت مى باشد، و در حقیقت چنین سگى نه تعلیم یافته است و نه آنچه را که نگاه داشته مصداق «عَلَیْکُم» (براى شما) مى باشد، بلکه براى خود صید کرده است (ولى بعضى از فقهاء این موضوع را به استناد روایاتى که در منابع حدیث آمده شرط ندانسته اند که تفصیل آن در فقه آمده است). خلاصه این که: باید آنها آن چنان تربیت شوند که صید خود را نخورند. دیگر این که: به هنگامى که سگ شکارى رها مى شود، «نام خدا را ببرید» (وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَیْهِ). و در پایان براى رعایت تمام این دستورات، مى فرماید: «از خدا بپرهیزید; زیرا خداوند، سریع الحساب است» (وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَریعُ الْحِسابِ).

تفسیر سوره مبارکه مائده آیه ۵

۵الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ وَ لا مُتَّخِذی أَخْدان وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرین

ترجمه
َ ۵ ـ امروز چیزهاى پاکیزه براى شما حلال شده; و (همچنین) طعام اهل کتاب، براى شما حلال است; و طعام شما براى آنها حلال; و (نیز) زنان پاکدامن از مسلمانان، و زنان پاکدامن از اهل کتاب، حلالند; هنگامى که مهر آنها را بپردازید و پاکدامن باشید; نه زناکار، و نه دوست پنهانى و نامشروع گیرید. و کسى که انکار کند آنچه را باید به آن ایمان بیاورد، اعمال او تباه مى گردد; و در سراى دیگر، از زیانکاران خواهد بود.

تفسیر
در این آیه که مکمّل آیات قبل است، نخست مى فرماید: «امروز آنچه پاکیزه است براى شما حلال شده و غذاهاى اهل کتاب براى شما حلال و غذاهاى شما براى آنها حلال است» (الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ). در این که: منظور از «الیوم» (امروز) چیست؟ به عقیده جمعى از مفسران روز «عرفه» و به عقیده بعضى بعد از «فتح خیبر» است. ولى بعید نیست همان روز «غدیر خم» و پیروزى کامل اسلام بر کفار بوده باشد، چنان که اشاره خواهد شد . و منظور از ذکر حلال بودن «طیّبات» در اینجا با این که قبل از این روز هم حلال بوده، این است که مقدمه اى براى ذکر «حکم طعام اهل کتاب» باشد. اما این که: منظور از «طعام اهل کتاب» که در این آیه حلال شمرده شده است، چیست؟ بیشتر مفسران و دانشمندان اهل سنت، معتقدند: هر نوع طعامى را شامل مى شود، خواه گوشت حیواناتى باشد که به دست خود آنها ذبح شده و یا غیر آن. ولى اکثریت قاطع مفسران و فقهاى شیعه بر این عقیده اند که: منظور از آن غیر از گوشت هائى است که ذبیحه آنها باشد، تنها عده کمى از دانشمندان شیعه پیرو نظریه اولند. روایات متعددى که از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده این مطلب را تأکید مى کند که منظور از طعام در این آیه، غیر ذبیحه هاى اهل کتاب است. در تفسیر «على بن ابراهیم» از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که درباره آیه فوق چنین فرمود: عَنى بِطَعامِهِمْ هاهُنَا الْحُبُوبَ وَ الْفاکِهَةَ غَیْرَ الذَّبائِحِ الَّتِى یَذْبَحُونَ فَاِنَّهُمْ لایَذْکُروُنَ اسْمَ اللّهِ عَلَیْها: «منظور از طعام اهل کتاب، حبوبات و میوه ها است، نه ذبیحه هاى آنها; زیرا آنها هنگام ذبح نام خدا را نمى برند» دقت در روایات متعدد دیگرى که در جلد 16 «وسائل الشیعه» در باب 51 از «ابواب اطعمه و اشربه»، صفحه 371 مذکور است، و دقت در آیات گذشته نشان مى دهد که تفسیر دوم (تفسیر طعام به غیر ذبیحه) به حقیقت نزدیک تر است; زیرا همان طور که امام صادق(علیه السلام) در روایت فوق اشاره فرموده، اهل کتاب غالب شرائط ذبح اسلامى را رعایت نمى کنند، نه نام خدا را مى برند و نه رو به سوى قبله حیوان را ذبح مى کنند، همچنین پایبند به رعایت سایر شرائط نیستند، چگونه ممکن است در آیات قبل، چنین حیوانى صریحاً تحریم شده باشد و در این آیه حلال شمرده شود؟ بعد از بیان حلیّت طعام اهل کتاب، درباره ازدواج با زنان پاکدامن از مسلمانان و اهل کتاب سخن مى گوید، مى فرماید: «زنان پاک دامن از مسلمانان و از اهل کتاب براى شما حلال هستند و مى توانید با آنها ازدواج کنید به شرط این که مهر آنها را بپردازید» (وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ). «و به شرط این که از طریق ازدواج مشروع باشد نه به صورت زناى آشکار، و نه به صورت انتخاب دوست پنهانى» (مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ وَ لا مُتَّخِذی أَخْدان) در حقیقت این قسمت از آیه محدودیت هائى را که در مورد ازدواج مسلمانان با غیر مسلمانان بوده، تقلیل مى دهد و ازدواج آنها با زنان اهل کتاب را با شرائطى تجویز مى نماید. اما این که: آیا ازدواج با اهل کتاب به هر صورت، خواه ازدواج دائم باشد یا موقت، مجاز است و یا منحصراً ازدواج موقت جائز است، در میان فقهاى اسلام بحث و گفتگو است. دانشمندان اهل تسنن فرقى میان این دو نوع ازدواج نمى گذارند و معتقدند آیه فوق تعمیم دارد، ولى در میان فقهاى شیعه جمعى معتقدند: آیه منحصراً ازدواج موقت را بیان مى کند و بعضى از روایات رسیده از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) نیز این نظر را تأیید مى نماید قرائنى در آیه موجود است که ممکن است شاهد این قول باشد: نخست این که مى فرماید: اِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ: «به شرط این که اجر آنها را بپردازید» درست است که کلمه «اجر»، هم در مورد «مهر عقد دائم» و هم در مورد «مهر ازدواج موقت» گفته مى شود، ولى بیشتر در مورد ازدواج موقت ذکر مى گردد، یعنى با آن تناسب بیشترى دارد. و دیگر این که: تعبیر به غَیْرَ مُسافِحِیْنَ وَ لا مُتَّخِذى أَخْدان: «به شرط این که از راه زنا و گرفتن دوست پنهانى نامشروع وارد نشوید» نیز با ازدواج موقت متناسب تر است، چه این که ازدواج دائم هیچگونه شباهتى با مسأله زنا یا انتخاب دوست پنهانى نامشروع ندارد، که از آن نهى شود، ولى گاهى افراد نادان و بى خبر، ازدواج موقت را با زنا یا انتخاب دوست پنهانى اشتباه مى کنند. و از همه گذشته این تعبیرات عیناً در آیه 25 سوره «نساء» دیده مى شود و مى دانیم آن آیه درباره ازدواج موقت است.

با این همه جمعى دیگر از فقهاء ازدواج با اهل کتاب را مطلقاً مجاز مى دانند و قرائن فوق را براى تخصیص آیه کافى نمى بینند و به بعضى از روایات نیز در این زمینه استدلال مى کنند (که شرح بیشتر در این باره باید در کتاب فقهى مطالعه شود). ناگفته نماند در دنیاى امروز که بسیارى از رسوم جاهلى در اشکال مختلف زنده شده است نیز این تفکر به وجود آمده که: انتخاب دوست زن یا مرد براى افراد مجرد بى مانع است نه تنها به شکل پنهانى، آن گونه که در زمان جاهلیت قبل از اسلام وجود داشت، بلکه به شکل آشکار نیز هم! در حقیقت دنیاى امروز در آلودگى و بى بند و بارى جنسى از زمان جاهلیت پا را فراتر نهاده; زیرا اگر در آن زمان تنها انتخاب دوست پنهانى را مجاز مى دانستند، اینها آشکارش را نیز بى مانع مى دانند و حتى با نهایت وقاحت به آن افتخار مى کنند. این رسم ننگین که یک فحشاى آشکار و رسوا محسوب مى شود از سوغات هاى شومى است که از غرب به شرق انتقال یافته و سرچشمه بسیارى از بدبختى ها و جنایات شده است. ذکر این نکته نیز لازم است که در مورد طعام اهل کتاب، هم اجازه داده شده که از طعام آنها خورده شود (به شرائطى که ذکر شد) و هم به آنها اطعام شود، اما در مورد ازدواج، تنها گرفتن زن از آنان تجویز شده، ولى زنان مسلمان به هیچ وجه مجاز نیستند با مردان اهل کتاب ازدواج کنند، چنان که ظاهر آیه نیز چنین اقتضا مى کند (وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ) ، و فلسفه آن ناگفته پیدا است; زیرا زنان به خاطر آن که عواطف رقیق ترى دارند زودتر ممکن است عقیده همسران خود را بپذیرند تا مردان! و از آنجا که تسهیلات فوق، درباره معاشرت با اهل کتاب و ازدواج با زنان آنها ممکن است مورد سوء استفاده بعضى قرار گیرد، و آگاهانه یا غیر آگاهانه به سوى آنها کشیده شوند، در پایان آیه به مسلمانان هشدار داده، مى فرماید: «کسى که نسبت به آنچه باید به آن ایمان بیاورد، کفر بورزد و راه مؤمنان را رها کرده، در راه کافران قرار گیرد، اعمال او بر باد مى رود و در آخرت در زمره زیانکاران خواهد بود» (وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ). اشاره به این که: تسهیلات مزبور علاوه بر این که گشایشى در زندگى شما ایجاد مى کند، باید سبب نفوذ و توسعه اسلام در میان بیگانگان گردد، نه این که شما تحت تأثیر آنها قرار گیرید، و دست از آئین خود بر دارید که در این صورت مجازات شما بسیار سخت و سنگین خواهد بود در تفسیر این قسمت از آیه با توجه به پاره اى از روایات و شأن نزولى که نقل شده، احتمال دیگرى نیز هست و آن این که: بعضى از مسلمانان پس از نزول آیه فوق و حکم حلیت طعام اهل کتاب و زنان آنها از قبول چنین حکمى اکراه داشتند، قرآن به آنها هشدار مى دهد: اگر نسبت به چنین حکمى که از طرف خدا نازل شده اعتراضى داشته باشند و انکار کنند، اعمال آنها بر باد خواهد رفت و زیانکار خواهند بود.

نخست این که: اگر منظور از «طعام» غذاهائى غیر از گوشت باشد، اینها که قبلاً نیز حلال بوده است، آیا قبل از نزول آیه، خریدن گندم و یا حبوبات دیگر از اهل کتاب مانعى داشته؟ در حالى که مى دانیم همواره داد و ستد در میان مسلمانان و آنها وجود داشته است؟ پاسخ این سؤال با توجه به یک نکته اساسى در تفسیر آیه، روشن مى شود و آن این که: آیه در زمانى نازل شده که اسلام بر «شبه جزیره عربستان» تسلط یافته و موجودیت و حضور خود را در سراسر شبه جزیره اثبات کرده است، به طورى که دشمنان اسلام از شکست مسلمین مأیوس شدند، در اینجا محدویت هائى را که قبلاً در معاشرت مسلمانان با کفار وجود داشت و به خاطر همان ها، رفت و آمد با آنان، میهمانى کردن آنها و یا میهمان شدن نزد آنان ممنوع بود، مى بایست بر طرف گردد، لذا آیه نازل شد، و اعلام داشت امروز که شما موقعیت خود را تثبیت کرده اید و از خطر آنها بیم ندارید، محدودیت هاى مربوط به معاشرت با آنان کم شده است، مى توانید به میهمانى آنها بروید و نیز مى توانید آنها را میهمان کنید و همچنین مى توانید از آنها زن بگیرید (هر کدام با شرائطى که اشاره خواهد شد). بنابراین، تنها سخن از خرید و فروش و معاملات نیست، بلکه سخن از سایر مباشرت ها است. ناگفته نماند، کسانى که اهل کتاب را پاک نمى دانند مى گویند: در صورتى مى توان با آنها هم غذا شد که غذاى آنها از قبیل غذاهاى غیر مرطوب باشد و یا در صورت مرطوب بودن با دست آنها تماس نگرفته باشد و اما آن دسته از محققان که معتقد به طهارت اهل کتاب هستند، مى گویند: هم غذا شدن با آنها در صورتى که غذایشان از گوشت هاى ذبیحه خودشان تهیه نشده باشد، و یقین به نجاست عرضى (نجس شدن با مثل شراب یا آبجو و مانند آنها) نداشته باشیم مى توان با آنها هم غذا شد. خلاصه این که: آیه فوق، در اصل، ناظر به رفع محدودیت هاى پیشین درباره معاشرت با اهل کتاب است، گواه بر آن این است که مى فرماید: «غذاى شما هم براى آنها حلال است» یعنى میهمانى کردن آنها بى مانع مى باشد، و نیز بلافاصله در آیه بعد، حکم ازدواج با زنان اهل کتاب را بیان کرده، بدیهى است حکومتى مى تواند چنین توسعه اى به اتباع خود بدهد که بر اوضاع محیط کاملاً مسلط گردد، و بیمى از دشمن نداشته باشد، چنین شرائطى در واقع در روز «غدیر خم» و به عقیده بعضى در روز «عرفه» در «حجة الوداع» یا بعد از «فتح خیبر» حاصل گشت، اگر چه روز غدیر خم از هر جهت براى این موضوع مناسب تر به نظر مى رسد.

اشکال دیگرى که در تفسیر «المنار» درباره تفسیر آیه فوق آمده است، این است که مى گوید: کلمه طعام در بسیارى از آیات قرآن به معنى هر گونه غذائى است و حتى گوشت ها را هم شامل مى شود، چگونه ممکن است در آیه فوق، محدود به حبوبات و میوه ها و مانند آن باشد، سپس مى نویسد: من این ایراد را در مجلسى که جمعى از شیعیان بودند مطرح کردم (و کسى پاسخ آن را نداشت). به عقیده ما پاسخ ایراد فوق نیز روشن است، ما انکار نمى کنیم که طعام یک مفهوم وسیع دارد، ولى آیات سابق که درباره گوشت ها بحث نموده و مخصوصاً گوشت حیواناتى را که به هنگام ذبح نام خدا بر آن نبرند تحریم کرده، این مفهوم وسیع را تخصیص مى زند و محدود به غیر گوشت مى کند، و مى دانیم هر عامى یا مطلقى قابل تخصیص و تقیید است. این را نیز مى دانیم که اهل کتاب مقید به ذکر نام خدا بر ذبیحه نیستند، از آن گذشته سایر شرائطى را هم که در «سنت» آمده است، مسلماً رعایت نمى کنند.
در کتاب «کنز العرفان» در تفسیر این آیه اشاره به اشکال دیگرى شده است که خلاصه اش این است: «طیّبات» مفهوم وسیعى دارد و به اصطلاح «عام» است، اما «طَعامَ الَّذِیْنَ أُوتُوا الْکِتابَ» خاص است و معمولاً ذکر خاص بعد از عام باید نکته اى داشته باشد که در اینجا نکته آن روشن نیست، سپس اظهار امیدوارى مى کند خداوند این مشکل علمى را براى او حل کند با توجه به آنچه در بالا ذکر شد، پاسخ این اشکال نیز معلوم مى شود که ذکر حلیت طیّبات در واقع مقدمه اى است براى بیان رفع محدودیت آمیزش با اهل کتاب، و در واقع آیه مى گوید: هر چیز پاکیزه اى براى شما حلال شمرده شده، به همین جهت طعام اهل کتاب نیز (آنجا که پاکیزه باشد) براى شما حلال است و محدودیت هائى که سابقاً در معاشرت با آنها داشته اید، در پرتو پیروزى هائى که امروز پیدا کرده اید تقلیل یافته است (دقت کنید)

تفسیر سوره مبارکه مائده آیه ۶

۶یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَر أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ ما یُریدُ اللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَج وَ لکِنْ یُریدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون

ترجمه
َ ۶ ـ اى کسانى که ایمان آورده اید هنگامى که براى نماز بپاخاستید صورت و دستها را تا آرنج بشوئید و سر و پاها را تا مفصل (یا برآمدگى پشت پا) مسح کنید و اگر جنب باشید خود را بشوئید (غسل کنید) و اگر بیمار یا مسافر باشید یا یکى از شما از محل پستى آمده (قضاى حاجت کرده) یا با زنان تماس گرفته باشید (آمیزش جنسى کرده اید) و آب (براى غسل یا وضو) نیابید با خاک پاکى تیمم کنید و از آن بر صورت (پیشانى) و دستها بکشید، خداوند نمى خواهد مشکلى براى شما ایجاد کند بلکه مى خواهد شما را پاک سازد و نعمتش را بر شما تمام نماید شاید شکر او را به جا آورید.

تفسیر
در این آیه، به مسأله لزوم طهارت براى انجام نماز، کیفیت وضو، قسمتى از چیزهائى که وضو را نقض مى کند و لزوم تیمم در موقع عدم وجدان آب و کیفیت تیمم و فلسفه آنها اشاره شده است. از نگاه دیگر در آیات سابق، بحث هاى گوناگونى درباره «طیّبات جسمى و مواهب مادّى» مطرح شد، در این آیه به «طیّبات روح» و آنچه باعث پاکیزگى جان انسان مى گردد، اشاره شده است و قسمت قابل ملاحظه اى از احکام وضو، غسل و تیمم که موجب صفاى روح است، تشریح گردیده. نخست خطاب به افراد با ایمان کرده، احکام وضو را به این ترتیب بیان مى کند: «اى کسانى که ایمان آورده اید هنگامى که براى نماز به پا خاستید 1 صورت و دست هاى خود را تا آرنج بشوئید و قسمتى از سر و همچنین پا را تا مفصل (یا برآمدگى پشت پا) مسح کنید» (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ). گر چه در این قسمت از آیه، حدود صورت، که باید در وضو شسته شود توضیح داده نشده، ولى در روایات ائمه اهل بیت(علیهم السلام) که وضوى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را مشروحاً بیان کرده اند، چنین استفاده مى شود: 1 ـ حدّ صورت از طرف طول از رستنگاه مو، تا چانه و از طرف عرض فاصله میان سر انگشت وسط و سر انگشت ابهام (انگشت شست)، ذکر شده و این در حقیقت توضیح همان معنائى است که از کلمه «وجه» در عرف فهمیده مى شود; زیرا وجه، همان قسمتى است که انسان به هنگام برخورد بر دیگرى با آن «مواجه» مى شود. 2 ـ حدّ دست که باید در وضو شسته شود، «تا آرنج» ذکر شده; زیرا «مرافق» جمع «مرفق» به معنى «آرنج» است، و چون هنگامى که گفته شود: دست را بشوئید ممکن است به ذهن چنین برسد که دست ها را تا مچ بشوئید; ـ زیرا غالباً این مقدار شسته مى شود ـ براى رفع این توهّم مى فرماید: «تا آرنج بشوئید» (اِلَى الْمَرْافِقِ) . و با این توضیح روشن مى شود: کلمه «اِلى» در آیه فوق، تنها براى بیان حدّ شستن است نه کیفیت شستن، که بعضى توهّم کرده اند و چنین پنداشته اند که آیه مى گوید: باید دست ها را از سر انگشتان به طرف آرنج بشوئید (آن چنان که در میان جمعى از اهل تسنن رائج است). این درست به آن مى ماند که: انسان به کارگرى سفارش مى کند دیوار اطاق را از کف اطاق تا یک متر، رنگ کند، بدیهى است منظور این نیست که دیوار از پائین به بالا رنگ شود، بلکه منظور این است که: این مقدار باید رنگ شود، نه بیشتر و نه کمتر. بنابراین، فقط مقدارى که از دست باید شسته شود در آیه ذکر شده، و اما کیفیت آن در سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله) که به وسیله اهل بیت(علیهم السلام) به ما رسیده، آمده است و آن شستن از آرنج به طرف سر انگشتان است. باید توجه داشت: «مِرفَق» هم باید در وضو شسته شود; زیرا در این گونه موارد به اصطلاح «غایت داخل در مغیّا است»، یعنى «حدّ» نیز داخل در حکم «محدود» است 3 ـ کلمه «ب» در «بِرُؤُوسِکُم» طبق صریح بعضى از روایات و تصریح بعضى از اهل لغت به معنى «تبعیض» مى باشد، یعنى «قسمتى» از سر را مسح کنید که در روایات ما محل آن به یک چهارم پیش سر، محدود شده، و باید قسمتى از این یک چهارم هر چند کم باشد با دست مسح کرد، بنابراین آنچه در میان بعضى از طوائف اهل تسنن معمول است که تمام سر و حتى گوش ها را مسح مى کنند، با مفهوم آیه سازگار نمى باشد. 4 ـ قرار گرفتن «أَرْجُلَکُم» در کنار «رُؤُوسِکُم» گواه بر این است که پاها نیز باید مسح شود نه این که: آن را بشویند (و اگر ملاحظه مى کنیم «أَرْجُلَکُم» به فتح لام قرائت شده، به خاطر آن است که عطف بر محل «بِرُؤُوسِکُم» است، نه عطف بر «وُجُوهِکُم» ) 5 ـ «کَعْب»، در لغت به معنى برآمدگى پشت پاها و هم به معنى مَفْصَل یعنى نقطه اى که استخوان ساق پا با استخوان کف پا مربوط مى شود: آمده است پس از آن، به توضیح حکم غسل پرداخته، چنین مى فرماید: «و اگر جنب باشید غسل کنید» (وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا). روشن است: مراد از جمله «فَاطَّهَّرُوا» شستن تمام بدن مى باشد; زیرا اگر شستن عضو خاصى لازم بود مى بایست نام آن برده شود، بنابراین هنگامى که مى گوید خود را شستشو دهید، مفهومش شستشوى تمام بدن است، نظیر این در سوره «نساء» آیه 43 نیز آمده است که مى گوید: «حَتّى تَغْتَسِلُوا» .

«جُنُب» ـ همان طور که در جلد سوم تفسیر «نمونه»، ذیل آیه 43 سوره «نساء» اشاره کرده ایم ـ «مصدرى» است که به معنى «اسم فاعل» آمده، و در اصل به معنى «دور شونده» است; زیرا ریشه اصلى آن «جنابت» به معنى «بُعد» و دورى است، و اگر شخص «جُنُب» به این عنوان نامیده مى شود به خاطر آن است که باید در آن حال، از نماز و توقف در مسجد و مانند آن دورى کند، و این کلمه (جُنُب) هم بر مفرد و هم بر جمع، هم بر مذکر و هم بر مؤنث اطلاق مى شود. اطلاق «جار جنب» بر همسایه دور، به همین مناسبت است. ضمناً ممکن است از این که قرآن مى گوید: به هنگام نماز اگر جُنُب هستید غسل کنید استفاده شود که: غسل جنابت جانشین وضو نیز مى شود. آنگاه به بیان حکم تیمم پرداخته، مى فرماید: «و اگر از خواب برخاسته اید، قصد نماز دارید و بیمار یا مسافر باشید، و یا اگر از قضاى حاجت برگشته اید و یا آمیزش جنسى با زنان کرده اید و دسترسى به آب ندارید، با خاک پاکى تیمم کنید» (وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَر أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیداً طَیِّباً). باید توجه داشت جمله ـ «أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ» و جمله «أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ» ـ همان طور که قبلاً هم اشاره کردیم ـ عطف بر آغاز آیه، یعنى جمله «اِذا قُمْتُمْ اِلَى الصَّلوةِ» است، در حقیقت در آغاز آیه اشاره به مسأله خواب شده و در ذیل آیه اشاره به دو قسمت دیگر از موجبات وضو یا غسل گردیده است. و اگر این دو جمله را عطف به «عَلى سَفَر» بگیریم، بدین گونه: یعنى «هرگاه پس از خواب خواستید نماز بخوانید، یا پس از بیدارى مریض بودید و خواستید نماز بخوانید و یا در سفر بودید و خواستید نماز بخوانید، یا از قضاى حاجت برگشته اید و خواستید نماز بخوانید و یا با زنان آمیزش جنسى داشته اید و خواستید نماز بخوانید و آب براى وضو و یا غسل در اختیار نداشتید، تیمم کنید». اگر جملات را این گونه به یکدیگر عطف کنیم، دو اشکال در آیه تولید خواهد شد: نخست این که: از قضاى حاجت برگشتن نمى تواند نقطه مقابل مرض یا مسافرت باشد، و لذا مجبوریم «أَو» را به معنى «واو» بگیریم (همان طور که جمعى از مفسرین گفته اند) و این کاملاً بر خلاف ظاهر است. به علاوه، ذکر خصوص قضاء حاجت از میان موجبات وضو، بدون دلیل خواهد بود، اما اگر آن طور که گفتیم، آیه را تفسیر کنیم هیچ یک از این دو اشکال متوجه نخواهد شد (دقت کنید) (اگر چه ما هم مانند بسیارى از مفسران در جلد سوم، ذیل آیه 43 «نساء»، «أَوْ» را به معنى «واو» ذکر کردیم، ولى آنچه در اینجا گفته شد به نظر نزدیک تر مى باشد). موضوع دیگر این که: در این آیه مسأله جنابت دو بار ذکر شده، که ممکن است براى تأکید باشد و نیز ممکن است کلمه «جنب» به معنى جنابت و احتلام در خواب، و «أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ» کنایه از جنابت به وسیله آمیزش جنسى باشد. و اگر قیام در آیه را به معنى برخاستن از خواب تفسیر کنیم (همان طور که در روایات ائمه اهل بیت(علیهم السلام) وارد شده و در خود آیه نیز قرینه اى بر آن وجود دارد) گواه بر این معنى خواهد بود (دقت کنید). سپس طرز تیمم را اجمالاً بیان کرده، مى گوید: «به وسیله آن صورت و دست هاى خود را مسح کنید» (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ). روشن است: منظور این نیست که چیزى از خاک بر دارند و به صورت و دست بکشند، بلکه منظور این است: پس از زدن دست بر خاک پاک، صورت و دست ها را مسح کنند، ولى بعضى از فقها به خاطر کلمه «مِنْهُ» گفته اند: باید حد اقل غبارى هر چند مختصر، به دست بچسبد در پایان آیه، براى این که روشن شود هیچگونه سختگیرى در دستورات گذشته در کار نبوده، بلکه همه آنها به خاطر مصالح قابل توجهى تشریع شده است، مى فرماید: «خداوند نمى خواهد شما را به زحمت بیفکند، بلکه مى خواهد شما را پاکیزه سازد و نعمت خود را بر شما تمام کند تا سپاس نعمت هاى او را بگوئید» (ما یُریدُ اللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَج وَ لکِنْ یُریدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ). در حقیقت جمله هاى فوق، بار دیگر این واقعیت را تأکید مى کند که: تمام دستورهاى الهى و برنامه هاى اسلامى به خاطر مردم و براى حفظ منافع آنها قرار داده شده، و به هیچ وجه هدف دیگرى در کار نبوده است، خداوند مى خواهد با این دستورها هم طهارت معنوى، و هم جسمانى براى مردم فراهم شود.

بسیارى از دانشمندان لغت براى «صَعِید» دو معنى ذکر کرده اند: یکى خاک و دیگرى تمام چیزهائى که سطح کره زمین را پوشانیده، اعم از خاک، ریگ، سنگ و غیره، و همین موضوع باعث اختلافِ نظر فقهاء در چیزى که تیمم بر آن جایز است شده، که: آیا فقط تیمم بر خاک جایز است؟ و یا سنگ و شن و مانند آن نیز کفایت مى کند؟ ولى با توجه به ریشه لغوى کلمه «صَعِید» که همان «صعود و بالا قرار گرفتن» مى باشد، معنى دوم به ذهن نزدیک تر است. «طَیِّب» به چیزهائى گفته مى شود که با طبع آدمى موافق باشد و در قرآن به بسیارى از موضوعات، اطلاق شده است (اَلْبَلَدُ الطَّیِّب ـ مساکن طیّبة ـ ریح طیّب ـ حیاة طیّبة و...) و هر چیز پاکیزه را نیز «طیّب» مى گویند; زیرا طبع آدمى ذاتاً از اشیاء ناپاک متنفر است. و از اینجا روشن مى شود که: خاکِ تیمم باید کاملاً پاک و پاکیزه باشد. مخصوصاً در روایاتى که از پیشوایان اسلام به ما رسیده، روى این موضوع کراراً تکیه شده است، در روایتى چنین مى خوانیم: نَهى أَمِیْرُ الْمُؤْمِنِیْنَ أَنْ یَتَیَمَّمَ الرَّجُلُ بِتُراب مِنْ أَثَرِ الطَّرِیْقِ: «على(علیه السلام) از تیمم کردن بر خاک هاى آلوده که در جاده ها است نهى فرمود» قابل توجه این که: تیمم اگر چه در قرآن و حدیث به معنى همین وظیفه مخصوص اسلامى است، ولى در لغت، به معنى «قصد کردن» است، در حقیقت قرآن مى گوید: به هنگامى که مى خواهید تیمم کنید باید تصمیم بگیرید قطعه زمین پاکى را از میان قطعات مختلف زمین انتخاب نموده و بر آن تیمم کنید. قطعه اى که طبق مفهوم «صعید» که از ماده «صعود» است، روى زمین قرار گرفته، و در معرض ریزش باران ها و تابش آفتاب و وزش باد باشد. روشن است چنین خاکى که زیر دست و پا نبوده و داراى این صفات است، نه تنها استفاده از آن بر خلاف بهداشت نیست، بلکه همان طور که در جلد سوم ذیل آیه 43 سوره «نساء» شرح دادیم، طبق گواهى دانشمندان، اثر میکروب کشى قابل ملاحظه اى دارد!
درباره فلسفه «تیمم» در جلد سوم، ذیل آیه 43 سوره «نساء» ، به طور فشرده به اندازه کافى بحث شد، اما درباره فلسفه «وضو»، شک نیست که وضو ـ نیز مانند تیمم ـ داراى دو فایده روشن است: فایده بهداشتى و فایده اخلاقى و معنوى. از نظر بهداشتى ، شستن صورت و دست ها آن هم پنج بار و یا لااقل سه بار در شبانه روز، اثر قابل ملاحظه اى در نظافت بدن دارد، به خصوص که این دو قسمت، با خوردن و آشامیدن ارتباط تام دارند، و مسح کردن سر و پشت پاها که شرط آن رسیدن آب به موها یا پوست تن است، سبب مى شود که این اعضا را نیز پاکیزه بداریم، و همان طور که در فلسفه غسل اشاره خواهیم کرد، تماس آب با پوست بدن، اثر خاصى در تعادل اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک دارد. و از نظر اخلاقى و معنوى ، چون با قصد قربت و براى خدا انجام مى شود اثر تربیتى دارد، مخصوصاً که مفهوم کنائى آن این است: «از فرق تا قدم در راه اطاعت تو گام بر مى دارم» و این مؤید فلسفه اخلاقى و معنوى آن است. در روایتى از امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) مى خوانیم: اِنَّما أُمِرَ بِالْوُضُوءِ وَ بُدِءَ بِهِ لاَِنْ یَکُونَ الْعَبْدُ طاهِراً اِذا قامَ بَیْنَ یَدَىِ الْجَبّارِ، عِنْدَ مُناجاتِهِ اِیّاهُ، مُطِیْعاً لَهُ فِیْما أَمَرَهُ، نَقِیّاً مِنَ الأَدْناسِ وَ النَّجاسَةِ، مَعَ ما فِیْهِ مِنْ ذَهابِ الْکَسَلِ، وَ طَرْدِ النُّعاسِ وَ تَزْکِیَةِ الْفُؤادِ لِلْقِیامِ بَیْنَ یَدَىِ الْجَبّارِ: «براى این دستور به وضو داده شده و آغاز عبادت با آن است که بندگان هنگامى که در پیشگاه خدا مى ایستند و با او مناجات مى کنند، پاک باشند، و دستورات او را به کار بندند، از آلودگى ها و نجاست ها بر کنار شوند، علاوه بر این وضو سبب مى شود که: آثار خواب و کسالت از انسان برچیده شود و قلب براى قیام در پیشگاه خدا نور و صفا یابد» از توضیحاتى که درباره فلسفه غسل خواهیم گفت، فلسفه وضو نیز روشن تر مى شود.

بعضى مى پرسند: چرا اسلام دستور مى دهد: به هنگام جُنُب شدن تمام بدن را بشویند در حالى که فقط عضو معینى آلوده مى شود؟ و آیا میان بول کردن و خارج شدن مَنِى تفاوتى هست که در یکى فقط محل را باید شست و در دیگرى تمام بدن را؟ این سؤال یک پاسخ اجمالى دارد، و یک پاسخ مشروح: پاسخ اجمالى آن این است که: خارج شدن منى از انسان، یک عمل موضعى نیست (مانند بول و سایر زوائد) به دلیل این که اثر آن در تمام بدن آشکار مى گردد، و تمام سلول هاى تن به دنبال خروج آن در یک حالت سستى مخصوص فرو مى روند، و این خود نشانه تأثیر آن روى تمام اجزاء بدن است. توضیح این که: طبق تحقیقات دانشمندان، در بدن انسان دو سلسله اعصاب نباتى وجود دارد که تمام فعالیت هاى بدن را کنترل مى کنند «اعصاب سمپاتیک» و «اعصاب پاراسمپاتیک»، این دو رشته اعصاب در سراسر بدن انسان و در اطراف تمام دستگاه ها و جهازات داخلى و خارجى گسترده اند، وظیفه «اعصاب سمپاتیک» «تند کردن» و به فعالیت واداشتن دستگاه هاى مختلف بدن است، و وظیفه «اعصاب پاراسمپاتیک» «کند کردن» فعالیت آنهاست، در واقع یکى نقش «گاز» اتومبیل و دیگرى نقش «ترمز» را دارد، و از تعادل فعالیت این دو دسته اعصاب نباتى، دستگاه هاى بدن به طور متعادل کار مى کنند. گاهى جریان هائى در بدن رخ مى دهد که این تعادل را به هم مى زند، از جمله این جریان ها، مسأله «ارگاسم» (اوج لذت جنسى) است که معمولاً مقارن خروج منى صورت مى گیرد. در این موقع سلسله اعصاب «پاراسمپاتیک» (اعصاب ترمز کننده) بر اعصاب «سمپاتیک» (اعصاب محرّک) پیشى مى گیرد و تعادل به شکل منفى به هم مى خورد. این موضوع نیز ثابت شده است: از جمله امورى که مى تواند اعصاب سمپاتیک را به کار وادارد و تعادل از دست رفته را تأمین کند، تماس آب با بدن است و از آن جا که تأثیر «ارگاسم» روى تمام اعضاى بدن به طور محسوس دیده مى شود و تعادل این دو دسته اعصاب، در سراسر بدن به هم مى خورد، دستور داده شده است که پس از آمیزش جنسى، یا خروج منى، تمام بدن با آب شسته شود و در پرتو اثر حیات بخش آن، تعادل کامل در میان این دو دسته اعصاب در سراسر بدن برقرار گردد البته فایده غسل منحصر به این نیست، بلکه غسل کردن علاوه بر این یک نوع عبادت و پرستش نیز مى باشد، که اثرات اخلاقى آن قابل انکار نیست و به همین دلیل، اگر بدن را بدون قصد قربت و اطاعت فرمان خدا بشویند، غسل صحیح نیست. در حقیقت به هنگام خروج منى یا آمیزش جنسى، هم روح متأثر مى شود و هم جسم، روح به سوى شهوات مادى کشیده مى شود، و جسم به سوى سستى و رکود، غسل جنابت که هم شستشوى جسم است و هم ـ به علت این که به قصد قربت انجام مى یابد ـ شستشوى جان، اثر دوگانه اى در آن واحد روى جسم و روح مى گذارد، روح را به سوى خدا و معنویت سوق مى دهد، و جسم را به سوى پاکى و نشاط و فعالیت. از همه اینها گذشته، وجوب غسل جنابت یک الزام اسلامى براى پاک نگه داشتن بدن و رعایت بهداشت، در طول زندگى است; زیرا بسیارند کسانى که از نظافت خود غافل مى شوند، ولى این حکم اسلامى آنها را وادار مى کند در فواصل مختلفى خود را شستشو دهند و بدن را پاک نگاه دارند. این موضوع، اختصاصى به مردم اعصار گذشته ندارد، در عصر و زمان ما نیز بسیارند کسانى که به علل مختلفى از نظافت و بهداشت تن غافلند. (البته این حکم، به صورت یک قانون کلّى و عمومى است، یعنى حتى کسى که تازه بدن خود را شسته نیز شامل مى شود). مجموع جهات سه گانه فوق روشن مى سازد که: چرا باید به هنگام خروج منى (در خواب یا بیدارى) و همچنین آمیزش جنسى (اگر چه منى خارج نشود) غسل کرد و تمام بدن را شست.

ضمناً باید توجه داشت: جمله ما یُریدُ اللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَج: «خداوند نمى خواهد تکلیف طاقت فرسائى بر دوش شما بگذارد»، گرچه در ذیل احکام مربوط به غسل و وضو و تیمم ذکر شده، اما یک قانون کلّى را بیان مى کند، که احکام الهى در هیچ مورد به صورت تکلیف شاق و طاقت فرسا نیست. بنابراین، اگر مشاهده کنیم که پاره اى از تکالیف در مورد بعضى از اشخاص صورت مشقت بارى به خود مى گیرد و غیر قابل تحمل مى شود آن حکم در مورد آنها ـ به دلیل همین آیه ـ استثناء مى خورد و ساقط مى شود، مثلاً اگر روزه براى افرادى همچون پیرمردان و پیره زنان ناتوان و امثال آنها مشقت بار گردد، به دلیل همین آیه، روزه بر آنها واجب نیست. البته نباید فراموش کرد که پاره اى از دستورات، ذاتاً مشکل است، و باید به خاطر مصالح مهمى که در کار است آن مشکلات را تحمل کرد، همانند: حکم جهاد با دشمنان حق. این قانون کلّى در فقه اسلامى تحت عنوان قاعده «لاحَرَج» به عنوان یک اصل اساسى در ابواب مختلف، مورد استنادِ فقهاء مى باشد و احکام زیادى را از آن استنباط کرده اند.

منبع (کانال فضیلتها)

https://t.me/fazylatha

کانال طاووس الجَنَّه:

https://t.me/tavoosoljannah

کانال شَرحِ سِرّ ( تماشاگه راز):

https://t.me/sharheser

پایگاه اطلاع‌رسانی سید ابراهیم رئیسی:

https://raisi.ir/

 وسواس و عقل


عبد اللَّه به سنان گوید: به امام ششم امام صادق علیه السلام مردى را یاد آور شدم که نسبت به وضوء و نماز خود گرفتار وسواس بود و گفتم:
او مرد عاقلى است،
امام فرمود: کدام عقل را دارد که فرمانبر شیطان است، به آن حضرت گفتم: چطور فرمانبر شیطان است؟
فرمود: از او بپرس، این وسوسه‏ اى که به او دست مى‏ دهد از چیست؟ مسلماً به تو مى ‏گوید که از عمل شیطان است.

کافی

 غم آخرت و غم دنیا

امام صادق علیه السلام فرمودند:

هر که بامداد کند و روز را بشب رساند و بزرگترین اندوهش دنیا باشد خداى تعالى فقر و پریشانى را جلوى چشمش نهد، و کارش را پریشان سازد، و بجز بدانچه خداوند روزى او کرده نرسد،
هر که بامداد کند و شام کند و بزرگترین اندوهش آخرت باشد، خداوند توانگرى و بى‏نیازى در دلش نهد و کارش را منظم کند.

کافی

پیامبر اکرم (صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله) :

خیْرُکُمْ مَنْ لَمْ یَتْرُکْ آخِرَتَهُ لِدُنْیاهُ وَلا دُنْیاهُ لآِخِرَتِهِ وَ لَمْ یَکُنْ کَلاًّعَلَى النّاسِ

بهترین شما کسى است که آخرت خود را براى دنیا و دنیاى خود را براى آخرت رها نکند و سربار مردم نباشد.

نهج الفصاحه ، ح 1525

 بد اخلاقی

رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود:

خداى عز و جل از فرد بد اخلاق توبه نخواسته، عرض شد: اى رسول خدا این چگونه باشد؟ فرمود: بجهت اینکه هر گاه از گناهى توبه کند در گناه بزرگترى افتد.

کافی

دو کار که مایۀ هلاکت انسان است

حضرت امام صادق علیه السلام می فرمایند:

إیَّاکَ وَ خَصْلَتَیْنِ فِیهِمَا هَلَکَ مَنْ هَلَکَ إِیَّاکَ أَنْ تُفْتِیَ النَّاسَ بِرَأْیِکَ أَوْ تَدِینَ بِمَا لَا تَعْلَم‏

از دو خصوصیّت برحذر باش که به خاطر آن دو خصوصیت، افراد هلاک شدند:

۱-برحذر باش که با نظر خودت برای مردم تعیین تکلیف کنی؛

۲-برحذر باش که در امور دینی بدون یقین کاری انجام دهی.

«بحار الانوار» ج ۲ ص ۱۱۴

میلاد با سعادت نجمة سماء النبالة؛ ستاره آسمان شرف و کرامت، سلاله ولایت
حضرت زینب کبری (علیها السلام) را به ساحت مقدس حضرت ولی الله الأعظم (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) وشما همراهان عزیز تبریک و تهنیت عرض می کنیم.

در روایتی آمده است:
زمانیکه حضرت زینب (سلام الله علیها) متولد گشت،حضرت امیر المومنین (علیه السلام) خدمت پیامبر عرض کرد:
یا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)! حق تعالی جل و أعلی دختری به دخترت عطا فرموده است نامش را معین فرمایید.

آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
اگر چه فرزندان فاطمه اولاد من هستند لکن امر ایشان با پروردگار عالم است و من منتظر وحی می‌باشم. در این حال جبرئیل نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله! حق تعالی تو را سلام می‌رساند و می‌فرماید: نام این مولود را "زینب" بگذار، چه این را در لوح محفوظ نوشته‌ایم.

حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) قنداقه آن مولود گرامی را طلبید و به سینه چسبانید و ببوسید و نامش را زینب بگذارد و فرمود: وصیت می‌کنم حاضرین و غایبین امت را که این دختر را به حرمت پاس بدارند. همانا وی به خدیجه کبری مانند است.

خصائص الزینبیه (سلام الله علیها)، ص ۶۰

منبع (کانال فضیلتها)

https://t.me/fazylatha

کانال طاووس الجَنَّه:

https://t.me/tavoosoljannah

کانال شَرحِ سِرّ ( تماشاگه راز):

https://t.me/sharheser

پایگاه اطلاع‌رسانی سید ابراهیم رئیسی:

https://raisi.ir/

https://www.aviny.com/hadis-mozooee/hadis-farsi.aspx

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (علیه السلام)

اطاعت و پیروی از خدا

امام رضا علیه السلام:

مَنِ اتَّقَى اللّه‏َ یُتَّقى وَ مَنْ اَطاعَ اللّه‏َ یُطاعُ؛

هرکَس حریم خدا را حفظ کند، حرمتش حفظ مى‏شود و هر کس خدا را اطاعت کند، اطاعت مى‏شود.

کافى(ط-الاسلامیه) ج 1، ص 138، ح 3

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=49118

امام خامنه ای:

پیام شهیدان باید اتحاد و تلاش ملت و احساس مسئولیت مسئولان را بیشتر کند

شهید رضایی‌نژاد، شهید علم، شهید هسته‌ای این دانشمند جوان دوره‌ی کودکی‌اش را در همین بمبارانها و در همین شرایط سخت در ایلام گذرانده؛ یعنی فشار دشمن و فشار جنگ نتوانسته از بُروز استعدادهای این مردم چیزی کم کند؛ این خیلی مهم است. امثال این شهید رضایی‌نژاد عزیز که شهید علمند و مقامات علمی دارند، اینها مقامات معنوی هم دارند؛ دلیلش هم خود شهادت است؛ چون شهادت را به کسی ارزان نمیدهند. 11 /آذر/ 1400

https://www.leader.ir/fa/content/25380

امام خامنه ای:

حوادث کم‌نظیری در استان ایلام به وقوع پیوست که متأسّفانه مردم خودمان هم خبر ندارند، چه برسد به دیگران و خارج و ملّتهای دیگر. در همین قضیّه بمباران مسابقه فوتبال بچّه‌ها در سال 65، ده‌ بازیکن شهید شدند، داور شهید شد، چند بچّه شهید شدند، بعضی از تماشاچیان شهید شدند؛ این حادثه کوچکی نیست، جا دارد در ابعاد جهانی شناخته بشود. این پیامِ مظلومیّتِ شهدای ورزشکار ما است. 11 /آذر/ 1400

https://www.leader.ir/fa/content/25380

امام خامنه ای:

صدام خبیث به پشتوانه کدام قدرت، یک چنین جنایات صریحی را بی‌پروا انجام میداد؟ چه کسانی پشتیبانش بودند؟ همان کسانی که این گرگ خونخوار را آن روز پشتیبانی میکردند،امروز خودشان را متولّی حقوق بشر در همه‌ی دنیا میدانند!‌ این ‌قدر بی‌حیائی و بی‌شرمی در کار این قدرتها هست! چه کسی باید آنها را رسوا کند؟ هنرمندان ما، نویسندگان ما بار سنگینی بر دوش دارند، وظیفه‌ی سنگینی بر عهده دارند. اینها بایستی در قالبهای هنری عرضه بشود به دنیا؛ باید فیلم بسازند. 11 /آذر/ 1400

https://www.leader.ir/fa/content/25380

امام خامنه ای:

سبک زندگی اسلامی در رفتار رزمندگان ما و شهدای ما یک چیز برجسته‌ای است که واقعاً نمیشود از این صرف نظر کرد. آن قدر نکته‌ی الهام‌بخش در زندگی این شهیدان وجود دارد که واقعاً جا دارد یک تصویر هنرمندانه‌ای از این وضعیّت را هنرمندان ما به دنیا نشان بدهند، و رزمنده‌ی ایرانی را بشناسانند به دنیا و با کارهای هنری و بزرگ در مقابل چشم مردم دنیا قرار بدهند. 11 /آذر/ 1400

https://www.leader.ir/fa/content/25380

امام خامنه ای:

این راه، راهی است که خوف و حزن، ترس و اندوه ندارد؛ بایستی ثابت‌قدم بود، با قدرت حرکت کرد، با وسوسه‌های دشمنان متزلزل نشد. ملّت ایران با شنیدن پیام شهیدان باید اتّحاد، اتّفاق، انگیزه و تلاش خود را بیشتر کند. مسئولین با شنیدن پیام شهیدان بایستی احساس مسئولیّت بیشتری بکنند/ بدون تلاش، بدون مجاهدت فی‌سبیل‌الله، بدون تحمّل بسیاری از سختی‌ها هیچ ملّتی به جایی نمیرسد؛ حالا برای ما هم اگر چنانچه سختی‌هایی هست، ان‌شاءالله تحمّل این سختی‌ها ملّت ایران را به اوج خواهد رساند. 11 /آذر/ 1400

https://farsi.khamenei.ir/FA/Qesar/qesar.jsp

https://hajj.ir/fa/83918

شهدای مدافع حرم گیلان

 {إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ} (مائده: 55)

سرپرست و ولی شما تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده‏اند؛ همانان که نماز را برپا می‏دارند و در حال رکوع زکات می‏دهند.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

امام خامنه ای: ایستادگى و مقاومت، تنها راه دفاع از اسلام و انقلاب است.

شهید مدافع حرم شهید شهید حسین همدانی

شهادت: 16 مهر 1394 در حومه شهر حلب

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

به یاد شهدا

شهدای والامقام واقعه کربلا

یا لَیتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً

حارث بن بنهان غلام حمزة بن عبد المطلب (علیه السّلام)

بنهان غلام حمزه مرد شجاع و سوارکارى بود، صاحب کتاب الحدیقة الوردیه گفته است: حارث پسر بنهان پس از حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) و حضرت امام حسن (علیه السّلام) به حضرت امام حسین (علیه السّلام) پیوست و با حضرت به کربلا آمد و در حمله نخست به شهادت رسید.

زنده نگهداشتن یاد شهادت در مقابل طوفان تبلیغات دشمن

امام خامنه ای:

باید یاد حقیقت و خاطره‌ی شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت.1368/06/29

تربت مطهر شهید مدافع حرم شهید جبار عراقی

https://www.mashreghnews.ir/photo/707155

سرداری که یک تنه ۶ ساعت جلوی داعش ایستاد

زنده نگهداشتن یاد شهادت در مقابل طوفان تبلیغات دشمن

امام خامنه ای:

باید یاد حقیقت و خاطره‌ی شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت.1368/06/29

شهید لطفعلی مرادحاصلی

شهادت: هشتمین روز از مهرماه 1365 در کردستان عراق

بخشی از وصیت نامه:

پشتیبان ولایت فقیه باشید

اولاً این راهی که انتخاب کرده ام با کمال رضایت خود و لبیک گفتن به ندای امام امت بوده و هیچ اجباری در کار نبوده است و از بازماندگان خود تقاضا دارم که امام عزیز این ابراهیم زمان را تنها نگذارند و پشتیبان ولایت فقیه باشند و در برابر افرادی که حرف های نسنجیده ای راجع به ولایت فقیه می گویند و اهانت می کنند بی تفاوت نباشند.

خدایا ... لحظه ای مرا به ابتذال گرفتار مکن ...

خدایا! مرا مسئول و متعهد بازگردان چرا که اگر در اینجا اصلاح نشوم دیگر فکر نمی کنم سعادتی داشته باشم که اصلاح شوم، خدایا این سفر را بر من سفر تحول و شعور بگردان،لحظه ای مرا به ابتذال گرفتار مکن.

ویژه نامه شهدای فرهنگی استان ایلام

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

حضرت محمد صلی اللع علیع و آله:

إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونِّی فِیهِمَا أَلَا هذا عَذْبٌ فُراتٌ فَاشْرَبُوا وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ فَاجْتَنِبُوا؛ همانا من در میان شما دو چیز سنگین و گران میگذارم، که اگر بدانها چنگ زنید هرگز پس از من گمراه نشوید: کتاب خدا و عترت من أهل بیتم، و این دو از یک دیگر جدا نشوند تا در کنار حوض کوثر بر من درآیند، پس بنگرید چگونه پس از من در باره آن دو رفتار کنید، آگاه باشید که این (یعنى تمسک بعترت) آب خوشگوار و شیرین است پس بیاشامید، و آن دیگر (یعنى روى برتافتن از ایشان) آب شور و تلخ است و از آن بپرهیزید

 

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

*****

التماس دعا

تفسیر سوره مبارکه مائده آیه ۱ ... | هرگاه بندگان مرتکب گناهانی شوند ... | شهید علی‌اصغر انصاری ....

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

تفسیر سوره مبارکه مائده آیه ۱

1یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهیمَةُ الأَنْعامِ إِلاّ ما یُتْلى عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ ما یُریدُ

ترجمه
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر 1 ـ اى کسانى که ایمان آورده اید! به پیمان ها (و قراردادها) وفا کنید! چهار پایان (و جنین آنها) براى شما حلال شده است; مگر آنچه بر شما خوانده مى شود (و استثناء خواهد شد)، و به هنگام احرام، صید را حلال نشمرید! خداوند هر چه را بخواهد حکم مى کند.

تفسیر
به طورى که از روایات اسلامى و سخنان مفسران بزرگ استفاده مى شود، این سوره آخرین سوره (و یا از آخرین سوره هائى) است که بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده است. در تفسیر «عیاشى» از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که: حضرت على بن ابى طالب(علیه السلام) فرمود: سوره «مائده» دو ماه یا سه ماه، پیش از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله)نازل گردید و این که در بعضى از روایات وارد شده این سوره ناسخ است و منسوخ نیست، نیز اشاره به همین موضوع است. این سخن با مطلبى که در جلد دوم همین تفسیر در ذیل آیه 281 سوره «بقره» گفته ایم که طبق روایات، آیه مزبور آخرین آیه اى است که بر پیامبر(صلى الله علیه وآله)نازل شده منافات ندارد; زیرا اینجا سخن از سوره است و در آنجا سخن درباره یک آیه بود! در این سوره ـ به خاطر همین موقعیت خاص ـ تأکید روى یک سلسله مفاهیم اسلامى و آخرین برنامه هاى دینى و مسأله رهبرى امت و جانشینى پیامبر(صلى الله علیه وآله)شده است و شاید به همین جهت است که با مسأله لزوم وفا به عهد و پیمان، شروع شده. به هر حال، در نخستین جمله مى فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید! به عهد و پیمان خود وفا کنید» (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ). تا به این وسیله افراد با ایمان را ملزم به پیمان هائى که در گذشته با خدا بسته اند و یا در این سوره به آن اشاره شده است بنماید. درست همانند این است که شخص مسافر در آخرین لحظات وداع به نزدیکان و پیروان خود تأکید مى کند توصیه ها و سفارش هاى او را فراموش نکنند و به قول و قراردادهائى که با آنها گذاشته است، وفادار باشند. باید توجه داشت «عُقُود» جمع «عقد» در اصل، به معنى «جمع کردن اطراف یک چیز محکم» است، و به همین مناسبت گره زدن دو سر طناب یا دو طناب را با هم «عقد» مى گویند. سپس، از این معنىِ حسّى، به مفهومِ معنوى انتقال یافته و به هر گونه عهد و پیمان، «عقد» گفته مى شود، منتها طبق تصریح جمعى از فقهاء و مفسران، «عقد» مفهومى محدودتر از عهد دارد; زیرا «عقد» به پیمان هائى گفته مى شود که استحکام کافى دارد، نه به هر پیمان. و اگر در بعضى از روایات و عبارات مفسران، «عقد» و «عهد» به یک معنى آمده است منافات با آنچه گفتیم ندارد; زیرا منظور تفسیر اجمالى این دو کلمه بوده نه بیان جزئیات آن. و با توجه به این که «العُقُود» ـ به اصطلاح ـ «جمع مُحَلّى به الف و لام» و مفید عموم مى باشد، و جمله نیز کاملاً مطلق است، آیه فوق دلیل بر وجوب وفا به تمام پیمان هائى است که میان انسان ها، و یا افراد انسان با خدا، به طور محکم بسته مى شود. و به این ترتیب، تمام پیمان هاى الهى و انسانى و پیمان هاى سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، تجارى و زناشوئى و مانند آن را در بر مى گیرد و یک مفهوم کاملاً وسیع دارد که به تمام جنبه هاى زندگى انسان اعم از عقیده و عمل ناظر است: از پیمان هاى فطرى و توحیدى گرفته تا پیمان هائى که مردم بر سر مسائل مختلف زندگى با هم مى بندند. در تفسیر «روح المعانى» از «راغب» چنین نقل شده: «عقد» با توجه به وضع طرفین، سه نوع است: گاهى عقد در میان خدا و بنده، گاهى در میان انسان و خودش، و گاهى در میان او و سایر افراد بشر بسته مى شود 2 (البته تمام این سه نوع عقد داراى دو طرف است منتها در آنجا که خودش با خودش پیمان مى بندد، خویشتن را به منزله دو شخص که طرفین پیمانند فرض مى کند). به هر حال مفهوم آیه به قدرى وسیع است که عهد و پیمان هائى را که مسلمانان با غیر مسلمانان مى بندند نیز شامل مى شود.

سپس به دنبال دستور وفاى به پیمان ها که تمام احکام و پیمان هاى الهى را شامل مى شود یک سلسله از احکام اسلام را بیان کرده، که نخستین آن حلال بودن گوشت پاره اى از حیوانات است، مى فرماید: «چهارپایان (و جنین آنها) براى شما حلال شده است» (أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهیمَةُ الأَنْعامِ). «أَنْعام» جمع «نَعَمْ» به معنى شتر، گاو و گوسفند است «بَهِیْمَة» از ماده «بُهْمَةْ» (بر وزن تهمة) در اصل، به معنى «سنگ محکم» است و به هر چیز که درک آن مشکل باشد «مبهم» گفته مى شود، و به تمام حیوانات که داراى نطق و سخن نیستند، «بهیمة» اطلاق مى شود; زیرا صداى آنها داراى ابهام است اما معمولاً این کلمه را فقط در مورد چهارپایان به کار مى برند، و درندگان و پرندگان را شامل نمى شود. و از آنجا که «جنین» حیوانات نیز داراى یک نوع ابهام است «بهیمة» نامیده مى شود. بنابراین، حلال بودن «بهیمه انعام» یا به معنى حلّیت تمام چهارپایان است (به استثناى آنچه بعداً در آیه ذکر مى شود) و یا به معنى حلّیت بچه هائى است که در شکم حیوانات حلال گوشت وجود دارد (بچه هائى که خلقت آنها کامل شده، مو و پشم بر بدن آنها روئیده است) و از آنجا که حلّیت حیواناتى مانند شتر، گاو و گوسفند قبل از این آیه براى مردم مشخص بوده، ممکن است آیه اشاره به حلّیت جنین هاى آنها باشد. ولى آنچه نزدیک تر به نظر مى رسد این است که آیه، معنى وسیعى دارد، هم حلال بودن این گونه حیوانات را بیان مى کند، و هم «جنین» آنها را، و اگر حکم این گونه حیوانات در سابق نیز معلوم بوده در اینجا به عنوان مقدمه اى براى استثنائات بعد تکرار شده است. از آنچه در تفسیر این جمله گفتیم روشن شد که ارتباط این حکم با اصل کلّى لزوم وفاى به عهد، از این نظر است که این «اصل کلّى»، احکام الهى را که یک نوع پیمان خدا با بندگان است مورد تأکید قرار مى دهد. سپس به دنبال آن تعدادى از احکام، بیان شده که حلال بودن گوشت پاره اى از حیوانات و حرام بودن گوشت پاره اى دیگر، یکى از آنها محسوب مى شود. پس از آن، در ذیل آیه دو مورد از حکم حلال بودن گوشت چهارپایان را استثناء کرده، مى فرماید: «به استثناى گوشت هائى که تحریم آن به زودى براى شما بیان مى شود» (إِلاّ ما یُتْلى عَلَیْکُمْ). و «به استثناى حال احرام (براى انجام مناسک حج یا انجام مناسک عمره که در این حال) صید کردن حرام است» (غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ) و در پایان مى فرماید: «خداوند هر حکمى را بخواهد صادر مى کند» (إِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ ما یُریدُ). یعنى چون آگاه از همه چیز و مالک همه چیز مى باشد، هر حکمى را که به صلاح و مصلحت بندگان باشد و حکمت اقتضاء کند تشریع مى نماید.

این آیه از جمله آیاتى است که در مباحث حقوق اسلامى در سرتاسر فقه به آن استدلال مى کنند، و یک قاعده مهم فقهى «أَصالَةُ اللُّزُومِ فِى الْعُقُودِ» از آن استفاده مى گردد. یعنى هر گونه پیمان و معاهده اى درباره اشیاء و یا کارها میان دو نفر منعقد گردد لازم الاجراء مى باشد، و حتى ـ همان طور که جمعى از محققان نیز عقیده دارند ـ انواع معاملات، شرکت ها و قراردادهائى که در عصر ما وجود دارد و در سابق وجود نداشته، و یا این که بعداً در میان عقلا به وجود مى آید، و بر موازین صحیحى قرار دارد را شامل مى شود، و این آیه پاى همه آنها صحه مى گذارد (البته با در نظر گرفتن ضوابط کلّى که اسلام براى قراردادها قائل شده است). ولى استدلال به این آیه به عنوان یک قاعده فقهى دلیل بر آن نیست که پیمان هاى الهى را که میان «بندگان» و «خدا» بسته شده است، و یا پیمان مربوط به رهبرى و زعامت امت را که به وسیله پیامبر(صلى الله علیه وآله) از مردم گرفته شده، شامل نشود، بلکه آیه مفهوم وسیعى دارد که همه این امور را در بر مى گیرد. یادآورى این نکته نیز لازم است که لزوم وفاء به پیمان هاى دوجانبه مادامى است که از یک طرف نقض نشده باشد. اما اگر از یک طرف نقض شود، طرف مقابل ملزم به وفادارى نیست، و این در ماهیت عقد و پیمان افتاده است.

مسأله وفاى به عهد و پیمان که در آیه مورد بحث مطرح است از اساسى ترین شرائط زندگى دسته جمعى است و بدون آن، هیچ گونه همکارى اجتماعى ممکن نیست، که بشر با از دست دادن آن، زندگى اجتماعى و اثرات آن را عملاً از دست خواهد داد، به همین دلیل در منابع اسلامى تأکید فوق العاده اى روى این مسأله شده است و شاید کمتر مطلبى باشد که این قدر گسترش داشته باشد; زیرا بدون آن، هرج و مرج و سلب اطمینان عمومى که بزرگ ترین بلاى اجتماعى است در میان بشر پیدا مى شود. در «نهج البلاغه» در فرمان «مالک اشتر» چنین مى خوانیم: فَإنَّهُ لَیْسَ مِنْ فَرائِضِ اللّهِ شَىْءٌ اَلنّاسُ أَشَدُّ عَلَیْهِ إِجْتِماعاً مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ آرائِهِمْ مِنْ تَعْظِیْمِ الْوَفاءِ بِالْعُهُودِ، وَ قَدْ لَزِمَ ذلِکَ الْمُشْرِکُونَ فِیْما بَیْنَهُمْ دُونَ الْمُسْلِمِیْنَ لِمَا اسْتَوْبَلُوا مِنْ عَواقِبِ الْغَدْرِ: «در میان واجبات الهى هیچ موضوعى همانند وفاى به عهد در میان مردم جهان ـ با تمام اختلافاتى که دارند ـ مورد اتفاق نیست به همین جهت بت پرستان زمان جاهلیت نیز پیمان ها را در میان خود محترم مى شمردند; زیرا عواقب دردناک پیمان شکنى را دریافته بودند» و نیز از امیر مؤمنان على(علیه السلام) نقل شده که فرمود: إِنَّ اللّهَ لایَقْبَلُ إِلاَّ الْعَمَلَ الصّالِحَ وَ لایَقْبَلُ اللّهُ إِلاَّ الْوَفاءَ بِالشُّرُوطِ وَ الْعُهُودِ: «خداوند از بندگان خود چیزى جز عمل صالح نمى پذیرد و جز وفاى به شروط و پیمان ها را قبول نمى کند» و از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده که فرمود: لا دِیْنَ لِمَنْ لا عَهْدَ لَهُ: «آن کس که به پیمان خود وفادار نیست دین ندارد» روى همین جهت، موضوع وفاى به عهد از موضوعاتى است که هیچ گونه تفاوتى در میان انسان ها درباره آن نیست، خواه طرف پیمان، مسلمان باشد یا غیر مسلمان و به اصطلاح از حقوق انسان است، نه از حقوق برادران دینى. در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: ثَلاثٌ لَمْ یَجْعَلِ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لاَِحَد فِیْهِنَّ رُخْصَةً: أَداءُ الأَمانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفاجِرِ، وَ الْوَفاءُ بِالْعَهْدِ لِلْبَرِّ وَ الْفاجِرِ، وَ بِرُّ الْوالِدَیْنِ بَرَّیْنِ کانا أَوْ فاجِرَیْنِ!: «سه چیز است که خداوند به هیچ کس اجازه مخالفت با آن را نداده است: اداى امانت در مورد هر کس خواه نیکوکار باشد یا بدکار; وفاى به عهد درباره هر کس خواه نیکوکار باشد یا بدکار; و نیکى به پدر و مادر خواه نیکوکار باشند یا بدکار» حتى در روایتى از امیر مؤمنان على(علیه السلام) نقل شده: اگر کسى با اشاره پیمانى را بر عهده بگیرد باید به آن وفا کند، مى فرماید: إِذا أَوْمى أَحَدٌ مِنَ الْمُسْلِمِیْنَ أَوْ أَشارَ بِالأَمانِ إِلى أَحَد مِنَ الْمُشْرِکِیْنَ فَنَزَلَ عَلى ذلِکَ فَهُوَ فِى أَمان: «هر گاه یکى از مسلمانان با ایماء و اشاره به یکى از مشرکان امان دهد و او از قلعه پائین آید، در امان است»

منبع (کانال فضیلتها)

https://t.me/fazylatha

کانال طاووس الجَنَّه:

https://t.me/tavoosoljannah

کانال شَرحِ سِرّ ( تماشاگه راز):

https://t.me/sharheser

پایگاه اطلاع‌رسانی سید ابراهیم رئیسی:

https://raisi.ir/

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

هفت خصلت از انسان ها که آرزوی جبرئیل است.

پیامبر رحمت(ص):

یَا عَلِیُّ! تَمَنَّی جَبْرئِیلُ اَنْ یَکُونَ مِنْ بَنِی آدَمَ بِسَبْعِ خِصَالٍ وَ هِیَ الصَّلَوه فِی الْجَمَاعَه وَ مُجَالَسَتُهُ الْعُلَمَاءَ وَالصُّلْحُ بَیْنَ الاِثْنَیْنِ وَ اِکْرَامُ الْیَتِیمِ وَ عِیَادَة الْمَرِیضِ وَ تَشْیِیعُ الْجَنَازه وَ سَْقیُ الْمَاءِ فِی الْحَجِّ فَاحْرُصْ عَلَی ذَلِکَ؛

ای علی! جبرئیل به سبب هفت خصلت، آرزو داشت که از فرزندان آدم باشد.

آن خصلت ها [عبارت است از]:
نماز را به جماعت خواندن، همنشینی با دانشمندان، آشتی دادن بین دو نفر، احترام نهادن (و خدمت به) یتیم، عیادت بیمار، تشییع جنازه کردن و آب دادن در حج.

پس[علی جان!] بر [حفظ] این خصلت ها حریص باش.

المواعظ العددیه، ص ۱۹۵

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

فاصله حق و باطل

امام باقر علیه السلام فرمودند:

از امیر المؤمنین علیه السلام پرسیده شد که میان حق و باطل چه فاصله‏اى است؟
فرمود: چهار انگشت، و امیر المؤمنین (ع) دستش را میان گوش و چشمش گذاشت و فرمود:
آنچه دیدگانت دید آن حق است و بسیارى از چیزهایى که گوش تو شنید باطل است.

(خصال شیخ صدوق)

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

امام رضا علیه السلام

هرگاه بندگان مرتکب گناهانی شوند که قبلاً انجام نمی داده اند،خداوند بلاهایی را برایشان پدید آورد که سابقه نداشته است

کافی ج۲ص۲۷۵

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

امام رضا (علیه السلام)

اِجتَهِدُوا اَنْ یَکُونَ زَمانُکُم اربَعَ ساعاتٍ
ساعهً لِلّهِ لِمُناجاتِهِ
وَ ساعهً لِأَمْرِ المَعَاشِ
وَ ساعهً لِمُعاشَرَهِ الاِخْوانِ الثِّقاتِو الذّین یَعرفُونَ عُیُوبَکُم وَ یُخْلِصُونَ لَکُم فی الباطِنِ
وَ ساعهً تَخْلوُنَ فیها لِلَّذاتِکُم و بِهذِهِ الساعَهِ تَقَدِرُونَ عَلی الثَّلاثِ ساعاتٍ
امام رضا علیه السلام:
بکوشید زمانتان را به چهار بخش تقسیم کنید:

زمانی برای مناجات با خدا،
زمانی برای تأمین معاش،
زمانی برای معاشرت با برادران و معتمدانی که عیب هایتان را به شما می شناسانند و در دل شما را دوست دارند،
و ساعاتی برای لذت های حلال و با بخش چهارم توانایی انجام دادن سه بخش دیگر را به دست می آورید.

فقه الرضا (ع): 337؛ عنه البحار: 75 / 346 ح4

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

قالَ اَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ عَلِىّ‏ علیه السلام: اَصْعَبُ الْاَعْمالِ اَرْبَعَةٌ، اَلْعَفْوُ عِنْدَالْغَضَبِ، وَالْجُودُ مِنَ الْیَسِیرِ، وَالْعِفَّةُ فِى الْخَلْوَةِ، وَ قَوْلُ الْحَقِّ عِنْدَ مَنْ تَخافَهُ وَ تَرْجُوهُ.

مشکل‏ترین کارها چهار چیز است:

عفو و گذشت کردن در هنگام خشم و غضب
بذل و بخشش از مال کم و اندک
عفت ورزیدن در (مکان) خلوت
و راستگویى در نزد کسى که از او مى‏ترسى و به او امید دارى.


کتاب احادیث الطلاب آیت الله مجتهدی، ص ۳۶۰.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

امام خامنه ای:

شهادت، یعنی وارد شدن در حریم خلوت الهی و میهمان شدن بر سر سفره‌ی ضیافت الهی؛ این خیلی باعظمت است. 1370/10/11

شهید مدافع حرم شهید علی‌اصغر انصاری (فاطمیون)

https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=46544

https://www.mashreghnews.ir/news/1288126

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

حضرت محمد صلی اللع علیع و آله:

إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونِّی فِیهِمَا أَلَا هذا عَذْبٌ فُراتٌ فَاشْرَبُوا وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ فَاجْتَنِبُوا؛ همانا من در میان شما دو چیز سنگین و گران میگذارم، که اگر بدانها چنگ زنید هرگز پس از من گمراه نشوید: کتاب خدا و عترت من أهل بیتم، و این دو از یک دیگر جدا نشوند تا در کنار حوض کوثر بر من درآیند، پس بنگرید چگونه پس از من در باره آن دو رفتار کنید، آگاه باشید که این (یعنى تمسک بعترت) آب خوشگوار و شیرین است پس بیاشامید، و آن دیگر (یعنى روى برتافتن از ایشان) آب شور و تلخ است و از آن بپرهیزید

 

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

*****

التماس دعا